
نفس و هفت مرحله آن

- تاریخ انتشار: 21 خرداد 1388
- تعداد بازدید: 33181
عناوین این مقاله
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدمسئله نفس در مباحث عرفانى از مباحث محورى است ، چرا كه عرفان در تمام مسائلى كه مطرح مىكند تزكيه و تصفيه نفس را مورد توجّه قرار مىدهد .كسى كه نفس سركش را رام نكرده و غرايز و شهواتش را با برنامههاى الهى مقيّد ننموده و از خود نگذشته و روى دل به جانب قبله حقيقى نكرده ، نمىتواند عارف باشد .تهذيب و تزكيه نفس از اهداف عمده و اساسى انبياى الهى بود .تمام بدبختىهايى كه در دوره حيات گريبانگير بشر بود ، علّت ومنشأيى جز هواى نفس نداشته .از صاحب نفس شريره نمىتوان توقّع خير داشت و اگر خيرى هم از او صادر شود به دايره حبط كشيده مىشود .نفس مهذّب و تزكيه شده در آخرت آراسته به چهار سرمايه عظيم و ابدى مىشود :
1 ـ علم بدون جهل ،
2 ـ ثروت بدون فقر ،
3 ـ عزّت بىذلّت ،
4 ـ حيات بىموت .
آراستگى نفس به اين چهار برنامه آخرتى از ماده فلاح كه در قرآن جهت تزكيه نفس به كار رفته استفاده مىشود ، چنان كه راغب اصفهانى در « المفردات » متذكّر شده است . وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا .و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود ، * پس بزهكارى و پرهيزكارىاش را به او الهام كرد . * بىترديد كسى كه نفس را [ از آلودگى پاك كرد و ] رشد داد ، رستگار شد .از اهمّ وظايف انسان كه بايد گفت : در رأس وظايف است ، مخالفت با خواستههاى غير مشروع نفس است كه در آثار اسلامى از اين مخالفت تعبير به جهاد اكبر شده .عاشقان حق و ارادتمندان يار و سالكان طريق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در وحشت بودند ، تا جايى كه بزرگمردى مانند رسول اسلام صلىاللهعليهوآله در دعاهاى خود به پيشگاه محبوب عرضه مىداشت :نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنا .پناه مىبرم به خدا از بديهاى نفس خودمان .راستى در صورت آلوده بودن نفس به رذايل و اسير بودن به دست انواع گناهان مىتوان دعوى محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! مىتوان خود را بنده و مؤمن به او معرّفى كرد ؟!عارفان عاشق براى نفس هفت منزل شمردهاند كه بايد براى رسيدن به مقصود ، به درجه نهايى آن كه حالت مرضيّه بودن است رسيد .
1 ـ نفس امّاره
در اين مرحله ـ چنان كه در سوره يوسف آيه 53 بدان اشارت رفته ـ نفس حيوانى در زندگى انسان غلبه كامل و سلطه شديد دارد . با بودن حالت امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هيچ وجه نمىتواند رخساره ملكوتى خود را تجلّى دهد . در اينگونه مردم جز آثار حيوانيّت و بهميّت سر نمىزند . همه كارها و حركات و سكنات انسان در اين مرتبه نشانى از طبيعت حيوانى است و نفس او هميشه به شرارت و بدى امر مىكند .انسان آلوده به گناه بايد بداند هنوز دچار نفس امّاره است و تغذيه نفس با گناه همراه با خسارت ابدى است .انسان در اين مرتبه پايين ، فرق زيادى با حيوان ندارد و بلكه در پارهاى خصوصيّات از حيوان پستتر است .اين نفس امّاره خطرناك امروزه در اكثريّت مردم روى زمين و حتّى در ميان ملل متمدّن كه غرق هوسرانى و مادّهپرستى هستند نفوذ و غلبه دارد .انسان سالك در اين مرحله بيشتر با غلبه كردن به قوّههاى حيوانى و مادّى جسم سر و كار دارد و بايد آنها را براساس قواعد الهى رام كند .
2 ـ نفس لوّامه
در اين مرحله كه آيه دوم سوره قيامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى كمكم شروع به نشو و نما مىكند و انسان بيدار شده ، ميان كارهاى نيك و بد تميز مىدهد و يك حسّ درونى در دل او پيدا مىشود كه او را از ارتكاب بدى مىترساند ، ولى اين امر درونى هنوز ضعيف است و تأثير سنگينى ندارد ، آنچه هست اين است كه پس از ارتكاب هركار بدى يك نوع پشيمانى حاصل مىشود.ولى آنهايى كه مراقب نفس خود هستند و سبب حقيقى بىقرارى دل خود را مىفهمند ، شروع به مذمّت كردن نفس مىكنند .اين توبيخ و ملامت از نفس حيوانى سر نمىزند بلكه صداى نفس ناطقه و يا روح ملكوتى است كه انسان را دعوت به كسب فضيلت مىنمايد .اين كه اغلب بزرگان دين و اولياى مبين و عرفاى آگاه گوشهنشينى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصيه نمودهاند ، فقط براى اين بوده كه انسان لحظاتى به خود آيد و از وساوس نفس حيوانى آزاد و فارغ شود و تحريكهاى خارجى را فراموش نمايد و آتش حرصها و شهوتهاى خود را مدّتى خاموش سازد تا بتواند آن نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود .سالك در اين مرحله نيز بايد به رام كردن ومطيع نمودن همان حسها و نيروهاى نفس مشغول شود .
3 ـ نفس ناطقه يا متفكّره
در اين مرحله قوّه تفكّر و تميز در نفس انسانى بخوبى ظهور كرده و نشو و نماى محسوسى پيدا مىكند .البتّه قدرت نفس در اين مرحله نتيجه و مزد كوششى است كه انسان نسبت به تربيت نفس و تهذيب و تزكيه آن داشته :وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ .و كسى كه [ در راه خدا ] بكوشد فقط به سود خودش مىكوشد .اين سه مرحله نخستين براى سالك دوره غلبه و تسلّط بر نفس است و وظيفه او مراقبت و هدايت و بلكه گاهى جنگ با نفس مىباشد .در اين مراحل بايد سينه را به سختىها و زحمتها و رنجهاى فراوان سپر ساخت ، ولى به اين معنا بايد يقين داشت كه هيچ رنج و دردى بىسود و بدون مكافات نمىماند .در اين رنجها و كوششها مقصود كشتن نفس نيست ، بلكه رام كردن او و انداختن قوايش در مجراهاى جديد صالح سودمند و علوى است ، به طورى كه همه هوسها و حسها با الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاك و اراده عقلى و الهى نفس ناطقه شوند .
4 ـ نفس عاقله يا ملهمه
در اين مرحله قوّه تعقّل نشو و نماى كامل و با قوه اراده عقلى تجلّى و ظهور مىكند .در اين مرحله فقط عقل حكمفرما گشته و به وسيله اراده عقلى نيز احكام و اوامر عقل در همه شؤون زندگى جارى خواهد گشت : وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا .و به نفس و آن كه آن را درست و نيكو نمود ، * پس بزهكارى و پرهيزكارىاش را به او الهام كرد .اين دوره را بنابر آيات گذشته از اين رو مرحله نفس ملهمه مىتوان ناميد كه در نفس سالك ، نخستين بار پرتو الهام ربّانى نورپاش مىگردد .اين مرحله چهارم از آنجا كه برزخى است در ميان سه مرحله اول و سه مرحله بعد ، از اين رو به موجب قانون تكامل و برزخيّت داراى اشكال و صور و قواى هر دو طرف بالا و پايين مىباشد .در اين مرحله قواى سفلى و حيوانى آخرين درجات قوّت و زور خود را به كار خواهند برد تا موقعيّت خود را نگاهدارى كنند و از اين حيث هم در دل سالك كه مشغول تزكيه نفس مىباشد ، عصيانها و انقلابها و طوفانهاى بسيار قوى و بلكه خونى سر مىزند ، ولى بالاخره قواى پست و فرودين حيوانى و آمال و هوسهاى خود پرستانه نفسانى ، مغلوب انوار قاهره قواى علوى معنوى گشته ، ظلمت جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت و فضيلت خواهد شد .چون اين حقيقت در دل عارف ظهور كرد ، با نور الهام و سكوت و آرامش ، مشام جان او از فيض آسايش درونى و استراحت وجدانى كه نتيجه پيروزى بر نفس حيوانى است برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه بر نفس را خواهد چشيد .انسان سالك در اين مرحله از تزكيه نفس ، كمكم شروع مىكند به چيدن ميوه شيرين زحمتها و كوششها و ناكامىها و رياضتها و مقاومتها كه با متانت و توكّل و ايمان تحمّل نموده است . وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا .و كسانى كه براى] به دست آوردن خشنودى] ما [ با جان و مال ]كوشيدند ، بىترديد آنان را به راههاى خود [ راه رشد ، سعادت ، كمال ، كرامت ، بهشت و مقام قرب ]راهنمايى مىكنيم .از اين تاريخ عملاً وارد مراحل بالاتر گشته ، واقعيّت آن همه حقايق را كه درباره مقام و حالات گوناگون تزكيه نفس ، مانند مكاشف و الهام و جذبه و ذوق و اشتياق شنيده بود ، حالا از روى عمل و يقين احساس مىنمايد و قوّت قلب و قوّه توكّل و ايمان و اعتمادش بر الطاف و فيوضات و هدايت پروردگار روز به روز قوىتر مىگردد .
5 ـ نفس مطمئنّه
در مرحله چهارم ، با وجود تكامل يافتن قوّه تعقّل و اراده عقلى ، باز زندگى انسان خواه فردى خواه اجتماعى ، بكلّى از خطا و گناه آزاد نخواهد ماند ، چون كه قواى نفسانى و حيوانى بكلّى ريشهكن نشده و به عبارت درستتر تبديل به قواى روحانى نگشته و هنوز خام و نارساند .از اينرو در اكثر اوقات ، همان قواى حيوانى سر خود را بلند كرده و اظهار حيات و زور و قدرت خواهند نمود .اين حال در زندگى عارف سالك بارها پيش مىآيد و گاهى اوقات او را گرفتار وحشت و حيرت و نوميدى مىسازد ، وى راهبران بينادل كه اين تجربهها را پشتسر گذاشتهاند ، از پيدايش اين احوال ما را آگاهى و دلدارى دادهاند . پس در اين حال و در اينگونه برگشتها و تنزّلهاى ناگهانى نبايد دل از دست داد و نوميد و مضطرب گرديد ، بلكه بايد به مراقبت افزود و با جان و دل آن حادثههاى ناگوار و حالهاى پر اضطرار را پذيرفت و به رفع آنها كوشيد ؛ زيرا كه شرط سلوك و مقتضيات تزكيه نفس همين است .ولى در اين مرحله كه نفس عنوان صفت مطمئنّه به خود مىگيرد ، طورى در مقام خويش استوار و پا فشار و برقرار خواهد بود كه ديگر ترس لغزيدن و پايين افتادن و مغلوب هوسها و فريبهاى نفس حيوانى و گرفتار وساوس شيطانى شدن باقى نخواهد ماند .آسمان حياتش بكلّى از ابرهاى قواى منفى آزاد گشته ، شاهد دلرباى روح ملكوتى با كمال عظمت و شكوه و جلال مانند آفتاب جهانتاب جمال كبريايى و نورپاش خود را در آن آسمان پاك و صاف تجلّى خواهد داد و آيينه دل غيبنماى عارف بكلّى صاف از زنگ هوسهاى نفسانى گشته ، مظهر جلوههاى روح سبحانى
خواهد گرديد .در اين مقام است كه جنگ با نفس خاتمه مىيابد و نفس حيوانى رام و فرمانبر گشته ، عارف از زنجير هوسها و تحريكها و هيجانهاى شديد نفسانى آزاد مىشود و حتى بدن هم پيرو اراده الهى شده بار سنگينى بر وى نمىشود ، بلكه يك راهوار باربردارى مىگردد .
6 ـ نفس راضيه
اين مرحله مقام عشق و وادى هولناك رضا و تسليم است . در اين مرحله نفس انسانى به محك امتحان سنجيده و در بوته مصائب درونى و روحى در آتش شك و شبهه و تزلزل و بيم و اميد كه آنها را مغلوب كرده بود يك بار ديگر گداخته خواهد شد تا بكلّى صافى و خلوص خود را ثابت كند و پايدار سازد .بنابراين ، اين مرحله مقام فداى نفس و ميدان جانبازى است ، نفس ناطقه انسانى بايد اثبات كند كه شايسته لطف و محبّت روح ملكوتى و سزاوار عنايت و فيض جبروتى و لاهوتى شده است و در راه عشق خدايى براى فدا كردن هر چيز و حتّى زندگى خود نيز حاضر و بلكه مشتاق است .اين مقام عرصه عشقبازى مجازى نيست بلكه در اينجا با جان بايد به طور حقيقى بازى كرد و حتّى هزاران جان را فداى نام و عشق محبوب بايد ساخت و پاى كوبان و رقصان به پاى دار بايد شناخت .در اينجاست كه ديگر فرقى بين مشيّت آفريدگار و اراده بنده او نخواهد ماند و انسان از روى معرفت حقيقى اجرا كننده اراده بلكه يارى دهنده اجراى نقشه آفرينش و تكامل جهان خواهد گشت .اين مرحله از يك طرف مقام فداى نفس و تسليم و رضاى محض است و از طرف ديگر نيز موقع تجلّى انوار كشف و الهام و وصال است . در اين مقام سايه جدايى و پرده ناتوانى ديگر وجود ندارد ؛ زيرا كه نور عشق و معرفت سرتاسر زندگى باطنى و ظاهرى عارف را فرامىگيرد و او خطى جز در رضاى حق و تسليم شدن به اوامر و اراده او نمىبيند و نمىشناسد .در اين مقام وصل در زير شعله آتش جانسوز عشق خدايى ، همه نيروهاى مخالف و اضداد طبيعت گداخته و با هم درآميخته مبدّل به قوّههاى زندگىبخش مىگردند .
7 ـ نفس مرضيّه
اين مرتبه بالاترين و آخرين مقام كمال نفس انسانى است ؛ اين مرتبه مقام وصل و يگانگى نفس ناطقه با روح ملكوتى است .در مرحله ششم رضا و خرسندى از طرف عاشق بود ، ولى اين عاشق از رضاى معشوق به طور كامل مطمئن نبود . و فقط آثارى از خرسندى محبوب را گاهى احساس مىنمود ، ولى در اين مقام هفتم اطمينان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مىشود ، بدين جهت نفس در اين مرتبه مرضيّه خوانده شده است ، به اين معنى كه خداوند نيز رضاى خود را از نفس ناسوتى اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مىنمايد .در اين مقام ، نفس ناطقه با يقين عينى و بلكه با حقّ اليقين مىداند و مىفهمد كه عشق از دو طرف بوده ، يعنى محبوب نيز پا بسته مهر او بوده است ، لكه او شوريدهتر از اين مجنون ناسوتى است، چنان كه در حديث قدسى آمده: اى فرزند آدم ! من دلباخته توام و اين براى تو پنهان است ، پس تو هم دلباخته من باش .آرى ، در اين مقام ، پرده از روى آن سرّ مخفى كه آفريدگار آشفته آفريده خود است ، از پيش چشم عارف برداشته مىشود .از عارفى عاشق نقل شده كه گفته : سى سال خدا را مىطلبيدم ، چون بنگريستم او طالب بود و من مطلوب !!احساس و ادراك اين لطف كه واصل به مقام هفتم هر روز و هر ساعت و بلكه هر دم در دل خود ذوق آن را خواهد چشيد ، خود بزرگترين حظّ روحانى و فيض آسمانى و شادى جاودانى است .در اين مقام است كه نفس ناسوتى نداى «أنت الحبيب وأنت المحبوب» از خود مىشنود و بلكه شركت در صفات محبوب مىكند ، چه در اين مقام اراده و آرزوى هر دو عاشق و معشوق يعنى نفس ناطقه و حق يكى شده است .البتّه براى رسيدن به مرحله نهايى كه مرتبه هفتم است بايد دو توشه برداشت : يكى اراده و ديگر عمل ، آن هم عمل به قواعدى كه تنها از طريق انبيا و امامان عليهمالسلام به ما رسيده است .در اين سير و سفر پيروى كردن از دستورهاى غير خدا و مكتبهاى عرفانى دستپخت بشر عين گمراهى است و نه اين كه آدمى را به جايى نمىرساند ، بلكه در وادى هلاكت انداخته و عمر را ضايع مىسازد .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان