حکایات عبرت آموز
حکایات عبرت آموز


طلبهای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) اعتراض داشت
حکایات عبرت آموز
روزى طلبه ای از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!










داستان تأسف بار عقبة بن ابى معيط
حکایات عبرت آموز
عقبه از مشركين و بتپرستان مكه بود و با همكيشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت.












حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
حکایات عبرت آموز
شبى براى دزدى از دیوار خانه اى بالا رفت ، دید اثاث زیادى در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسى در آن خانه نیست! پیش خود گفت : مرا امشب دو خوشحالى است ، یکى بردن این همه اثاث قیمتى ، یکى هم درآویختن با این زن.


داستان شگفت انگيز مرگ هارون
حکایات عبرت آموز
زمانى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد، فرمان داد طبيبى از طوس حاضر كنند، آنگاه سفارش كرد ادرار او را با ادرار گروهى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشه ها را يكى پس از ديگرى بررسى مى كرد و بى آنكه بداند از كيست، گفت: به صاحب اين شيشه بگوييد وصيتش را آماده كند، زيرا نيرويش مضمحل شده و بنيه اش فرو ريخته است.












توبه مرد گناهکار
حکایات عبرت آموز
معاذ بن جبل در حال گریه بر رسول خدا وارد شد ، به حضرت سلام کرد و جواب شنید ، پیامبر عزیز به او فرمودند : سبب گریه ات چیست ؟ عرضه داشت : جوانى خوش سیما کنار در مسجد ایستاده و هم چون مادر داغدیده بر حال خود مى گرید ، علاقه دارد شما را زیارت کند.

