جلسه نهم جمعه (3-10-1400)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
از آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) واضح و روشن استفاده میشود که در راه عبادت و بندگی موانعی هست که اگر این موانع به وسیله مکلّف برطرف نشود انسان به عبادت به معنای واقعی و آن عبادتی که پروردگار خواسته است نمیرسند.
یک مثل از خود قرآن برایتان عرض بکنم، انفاق یعنی هزینه کردن در راه خدا، و با توجه به عمق کلمه انفاق- یعنی پر کردن خلأ زندگی- آنهایی که خلأ دارند، کم دارند، کسی میخواهد دختر شوهر بدهد پسر زن بدهد، میخواهد کاری انجام بدهد که با آن کار معیشت خانوادهاش را اداره کند، یک محلی واقعاً نیاز به مسجد دارد نیاز به کتابخانه دارد، جوانانی هستند دختر و پسر اهل مطالعه هستند اهل تحقیق هستند آینده بسیار مهمی دارند ولی کتابخانه نیست مسجد نیست، اینها خلأ است، انفاق یعنی پر کردن این خلأ. شاید در مکه دقت کرده باشید- آن وقتی که راه باز بود- در شهر تونلهای مختلفی زدهاند، بالای تونلها نوشتهاند النفق الاول، تونل بعدی النفق الثانی، نفق یعنی خلأ، یعنی آمدهاند دل کوه را کندهاند و برای رفت و آمد ماشینهای مردم محلی را خالی کردهاند، این معنی نفق است، انفاق بنابر ادبیات عرب از باب افعال است، افعال انفاق، یعنی پر کردن خلأ، حالا آدم امکانات دارد، جنس دارد، پول دارد، میآید یک خلأیی را پر میکند، ولی با جنس پَست، و با جنسی که آن جنس را دیگر خودش دوست ندارد، و دنبال یک جایی میگردد که این جنس را آنجا بریزد، خب این انفاق که کار مثبتی است امر پروردگار هم هست، برایش هم در قرآن پاداش معرفی کرده است، ولی من بیمیل هستم، این فرش کهنه شده این لباس کهنه شده است این دیگ و اثاث کهنه شده، نیّت میکنم در راه خدا بدهم، چیزی را که دوست ندارم، میل ندارم. قرآن مجید میفرماید: “لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ”[1] ، اگر آن جنس با ارزش را ندهی، اگر آن متاع خوب را ندهی، اگر آن لباس قیمتی را در راه خدا ندهی به انفاق نرسیدی. چرا، جنس را بار کردی بردی دادی، ولی به آن انفاق الهی نرسیدی، این یک مسئله.
کسل هستم، خسته هستم، بیحال هستم، بلند میشوم نماز میخوانم که قرآن مجید اسمش را نماز با کسالت گذاشته، ما در فارسی بخواهیم اسم روی آن بگذاریم باید بگوییم نماز زوری. خب من با این وضعم به آن نمازی که خدا از من خواسته رسیدهام؟ به عنوان نهی تنزیهی آمده که: “لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ” اصلاً به نماز نزدیک نشوید “وَأَنْتُمْ ﮐُـﺴـﺎﻟـﯽٰ”، در حالی که سست و بیحال و تنبل و شاد نیستید، نمازهم بخوانید به آن نمازی که من از شما خواستم نرسیدهاید.
کسی از علما میفرمود: خیلی وقت پیش، من نوجوان بودم، مدرسهای بودم، محل ما منبر میرفت، آدم عالمی بود میفرمود: پروردگار یک روز به موسی بن عمران فرمود: فردا بیرون شهر بیا کنار فلان تپّه، موسی هم امر حضرت حق را اطاعت کرد و رفت. دید چقدر کفش کهنه، لباس کهنه، جنس کهنه، غذای مانده، پر است. یعنی پروردگار عالم پرده را کنار زد، گفت ببین، حالا کنار تپّه که اینها نبود، پشت دیوار این دنیا این جنسها را دید. خطاب رسید: اینها را میبینی تمامش جنس بُنجُل است، هیچکس هم خریدارش نبوده، این بندگان من غذایی را گذاشتهاند بیرون که خودشان نمیخوردند دوست هم نداشتهاند، لباس کهنه را گذاشتهاند گفتهاند یک فقیر ببرد، موسی اینها به من رسیده نرسیده، در مسیر هر نوع عبادتی هر نوع. خودِ زن و بچهداری عبادت است، در آیین اهل بیت (علیهم السلام) حتی بوسیدن بچه، در آغوش یا در اتاق که دارد بابا بابا میکند عبادت است، بندگی خداست، چرا که پروردگار امر فرموده تمام حقوق زن و بچه را- از محبت گرفته تا اداره کردن زندگی تا معاششان تا لباسشان تا محبت کردن به آنها- را رعایت کنید.
یک کسی آمد پیش پیغمبر (ص)، ندیده بود اولین بار بود دید، دو تا بچه چهار ساله و پنج ساله سه ساله و چهار ساله روی زانوهای پیغمبر نشستهاند، خیلی پیغمبر به اینها محبت میکند، گاهی هم سر این دو تا بچه را به سینه میگیرد خم میشود هر دو را میبوسد. به پیغمبر گفت که: این دو تا بچههایت هستند؟ فرمود: نه نوههای من هستند، گفت: خیلی دوستشان داری؟ خیلی، هر چند لحظه به چند لحظه نوازششان میکنی میبوسی؟ فرمود: جگرگوشههایم هستند. گفت: یا رسول الله! من چند تا بچه دارم تا حالا یکیشان را نبوسیدهام. فرمود: - این جمله را این دیگر ماندگار است - “إرحَمْ تُرحَمْ”؛ محبت کن تا به تو محبت کنند، تا حالا به بچههایت محبت نکردهای، برای چه خدا به تو محبت کند؟ در راه محبت خدا هم موانعی هست که اگر من این موانع را برطرف نکنم از محبت پروردگار سهمی نخواهم داشت.
سازمان خلقت جهان سازمان پاسخ دادن است، این را حدودهای اواخر قرن هجدهم این دانشمندان اروپا هم ثابت کردند، یعنی به این نتیجه رسیدند که هیچ حرکتی در این جهان بدون عکس العمل از جهان وجود ندارد. حالا این مطلب را که هزار و پانصد سال پیش قرآن مجید فرموده روایات فرمودند، و مهم این است که قرآن و روایات کل موجودات عالم هستی را با شعور میدانند، شما همه سلولهای بدنتان هم شعور دارد، شما یک چیزی در درونتان به نام کبد دارید، شما صبحانه میخورید نهار میخورید، میرود در مری بعد هم میرود در معده بعد هم میرود در روده بزرگ و روده کوچک. حالا کارهایی که معده و روده کوچک و بزرگ سر این غذا درمیآورند از مسائل اعجابانگیز آفرینش است. من در کتابهای علمی دیدم، این کتاب که من دیدم در پاریس نوشته شده، معده هر انسانی قدرت انجام یک میلیون عمل دارد، یعنی یک کارخانه شیمیایی است که خدا یک میلیون کار به گردنش انداخته. خب کارهایی را روی غذا میکند، میدانید غذاهایی که ما میخوریم گاهی غذاهای خیلی سفت است بادام، فندق، گردو، گوشت اینها میرود در معده، کاری معده با این مواد میکند که به صورت یک آبگوشت خیلی رقیق درمیآورد، و موانعی هم که در راه حرکتش است برطرف میکند. مثلاً شما یک لقمه خوردید، یک تیغ تیز ماهی را ندیدید، با لقمه رفت داخل، معده چه کار میکند؟ معده نمیگذارد این تیغ تیز استخوان تیز برود در روده، میآید نوک این استخوان را، نوک این تیغ تیز ماهی را، پرچ میکند، یعنی از بین میبرد، بعد هم با غذاهای اضافهای که دارد اینها را در جلد نرم میپیچد، بعد میدهد برود، در روده هم نمیماند در روده کوچک هم نمیماند، از بدن انسان در دستشویی بیرون میاندازد. این دلیل بر این است که معده شعور دارد که یک استخوان تیزی آمد، اگر برود روده را خراش میدهد سوراخ میکند، یا وقت بیرون رفتن در مجرا گیر میکند، باید مردم را ببرند بیمارستان بشکافند دربیاورند. اما نمیگذارد هیچ زحمتی در این زمینه گردن کسی بماند. بعد این غذای روی آن کار شده تقسیم میشود، یک مقداری پرداخت میشود به جگر سیاه، پالایشگاه عظیم الهی در بدن، خب کاری که این جگر سیاه میکند چند تا کار است، یکی این است که در خودش سلّول زنده میسازد، سلّولی که کل آجرهای ساختمان بدن است، این یک کار کبد است سلولها را نگه میدارد ذخیره میکند، شما نشستی کمک حاج خانم داری هندوانه پاره میکنی، گوشت داری تکّه تکّه میکنی، متوجه نمیشوی چاقو گیر به انگشتت میکند پنج سانت، یک سانت، سه سانت میبُرّد، گوشت را از هم جدا میکند خون سرازیر میشود، شما فقط یک بتادین میریزید و با چسب میبندید، کبد چی کار میکند، کبد حس میکند که هزار و دویست و شصت تا سلول کشته شده است، و شما فقط میبینید زخم شده است، زخم همان سلولهای مرده است، کبد هزار و دویست و شصت تا سلول زنده میفرستد در انگشت شما، انگشت ترمیم میشود، دستتان را باز میکنید مثل همیشه است، این شعور است. شعور عدد را هم دارد، یعنی میفهمد اینجایی که بریده شده چند تا سلول از بین رفته، به همان تعداد میفرستد.
حالا یک مطلب عجیبی را هم از حافظه و هوش و شعور موجودات بگویم؛ من یک سفر دعوت داشتم آفریقای جنوبی، شما وقتی اسم افریقا را میشنوید معمولاً فکر میکنید که کل آفریقا کویر است سرسبزی ندارد، آب ندارد، خیلی خشک است، اما این آفریقای جنوبی بین دو تا دریاست، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس، دو تا دریا که قرآن درباره این دو تا دریا آیه دارد، خب من در آفریقای جنوبی رفتم کنار دماغه امید، که دریای هند و دریای اطلس اقیانوس کنار این دماغه است، آب اقیانوس هند رنگش لجنی است گرم هم هست، یعنی مینشینی بغل اقیانوس دستت را در اقیانوس میگذاری آب آن گرم است رنگش هم لجنی است. شما جلو هم بروی داخل اقیانوس را نگاه کنی عکست پیدا نیست. بغلش اقیانوس اطلس است، دست میگذاری در اقیانوس اطلس سرد است یخ است و مثل اشک چشم روشن است. این دو تا دریا میلیاردها سال است چسبیده به هم هستند، قاطی نمیشوند، در قرآن است: “مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ”[2] . دو تا دریا کنار هم هستند چسبیده به هم هستند “بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ” ، نه این قاطی آن میشود نه آن قاطی این. من آنجا بودم بادهای سختی هم میآمد، هر دو دریا موج میزد اما آبها با هم قاطی نمیشدند.
در این کشور، ما را بردند یک شهری برای سخنرانی، از پایتخت هزار کیلومتر دور بود، به نام کیپتون. آنجا هم لب دریاست، آن منطقه شهرهای زیادی دارد، آنجا برایم گفتند یک نوع ماهی در این دریاست که بسیاری از مردم این منطقه زندگیشان را از این ماهیها تأمین میکنند، ماهیها را میگیرند میبرند میفروشند صادر میکنند وضعشان خوب است. گفتم اینها هم مثل شمال ما تور میاندازند؟ گفت: نه، اینجا تور اصلاً لازم نیست، با کشتی میروند صید میکنند. گفتند: نه، این ماهی در این دریا باید عددش معین باشد، مثلاً از اول فروردین تا اول فروردین سال دیگر باید صد میلیون ماهی باشد، کم و زیاد هم نباید بشود، بعد اول فروردین سال دیگر دو میلیون سه میلیون ماهی خودشان میآیند لب ساحل خودشان را بیرون میاندازند. این عدد، این سه میلیون، اضافه است برای اینکه آن صد میلیون تعدادشان روی عدد بماند. اینها خودشان را جدا میکنند بیرون میریزند، مردم میآیند و به اندازه خرج یک سالشان هر چی میخواهند ماهی میبرند میفروشند زندگیشان را اداره میکنند. خب به این ماهیهایی که خودشان را بیرون میاندازند چه کسی یاد داده که در این صد میلیون، تو اضافه هستی بروید و خودتان را بیرون بیندازید؟
اصلاً سراسر جهان شعور است، سراسر جهان عقل است، سراسر جهان فکر است، این در قرآن مجید است، حالا آیاتش در ذهنم است بخواهم بخوانم طول میکشد، از اصل مطلب هم باز میمانم، تازه صد و پنجاه شصت سال است دانشمندان اروپا به این معنا رسیدهاند که جهان شعور دارد، یک کتابی هم در ایران بر اساس همان رشته نوشتهاند، نطق و شعور حیوانات، خیلی کتاب مهمی است. من فکر کنم چند بار این کتاب را خواندهام. علتش هم این است آدم هر بار که میخواند به پروردگار نزدیکتر میشود، هر بار که میخواند یقینش به خداوند بیشتر میشود. شما این پروانهها را ببینید، پروانهها که میگویند پروانه ابریشمی چقدر پرهایشان زیباست، چقدر نقاشی شده هستند، اینها از کجا به وجود آمدهاند؟ برای معاد که مردهها زنده میشوند دلیلی بالاتر از این میخواهیم؟ شما نمیدانم پیله کرم ابریشم را دیدهاید؟ کرم ابریشم اولاً برگ توت میخورد، اصلاً غذایش در دنیا این است، رنگ برگ توت سبز سیر است، ولی کرم این برگ سبز سیر را که میخورد ابریشم بیرون میدهد که رنگش مثل شیر است، سفید، برّاق. بعد که میخواهد ابریشم را تولید بکند با لعاب دهانش، خب به صورت تار نازک تولید میکند، آدم نمیفهمد این کارخانه تولید نخ کجای دهان این است؟! نخ عین مو نازک است ولی هر نخی از صد وپنجاه شصت هزار نخ دیگر تنیده شده است، تازه بعد از هفتاد هشتاد هزار نخی را که با هم میتند و بیرون میدهد مثل مو میماند. آن وقت این پیله را دور خودش میپیچد، میپیچد تا تمام روزنهها بسته میشود، هوا تمام میشود، کرم در پیله میمیرد، بعد این بدن نرم در پیله خشک میشود خشک میشود خشک میشود. دیگر هیچ نمیماند فقط یک میّت پژمرده جمع شده خشک، این مرده که اصلاً علائم حیاتی ندارد خشک، این مرده در پیله تبدیل به این پروانههای ابریشمی میشود، پر درمیآورد، نقاشی شده شاخک دار، باشعور. پیله را سوراخ میکند بیرون میآید پر میزند میرود در گلستانها، بیشتر روی گل مینشیند. این را خدا از یک جثه مرده خشک شده بدون داشتن علائم حیاتی خلق کرده است. یعنی ما را نمیتواند از قبر زنده بیرون بیاورد؟ یک بار که از خاک زنده بیرون آورده و الان دور هم نشستیم، بار دوم دستش دست قدرتش لنگ است، نمیتواند؟ یک بار که این کار را کرده، یک بار دیگر هم میکند، دوبار دیگر هم میکند. همین پروانه اینقدر رابطهاش با مادهاش با نرش شدید است، و بعد هم این دو تا شاخکی که روی کلّهاش است هنوز مخابرات جهان نمونه کار این دو تا شاخک را نتوانستهاند بسازند، این با این دوتا شاخک خبر مخابره میکند، و موج میفرستد. شما یک پروانه ابریشم مادر و نر را بگیر، پروانه نر را بگذار پشت شیشه مسجد، پروانه مادر را ببر حسنآباد پایین بهشت زهرا، این را هم آنجا بگذار پشت یک شیشه بگذار، این پروانه نر از طریق این دو تا شاخک شروع میکند به موج فرستادن تا حسن آباد به پروانه نر میگوید من جایم پشت شیشه مسجد حضرت رسول است، این موجی که برایت فرستادم روی همین موج شروع کن بیا، دو سه ساعت بعد میآید پیش نر.
اینها را ما در قرآن مجید به صورت کلی و در روایات داریم. اما حالا آمدهاند در شرق و غرب عالم با تجربههای زیاد با دستگاههای زیاد، ثابت کردهاند جهان جهان شعور است. این دانشمند خارجی در این کتابش، اسمش هم پیروسو است، یک کتابی دارد به نام تاریخ علم، که اواخر قرن هجدهم نوشته. آنجا دیدم من، که شعور جهان را میگوید، میگوید اگر شما وارد اتاقت بشوی که اتاقت یک میز دارد، یک کتاب از داخل طاقچه برداری بیاوری روی میز بگذاری، همین مقدار بروی دم طاقچه دست دراز کنی کتاب را برداری کتاب در دستت است، بیاوری بگذاری روی میز توضیح میدهد، حالا من فرصتش را ندارم توضیح او را برایتان بگویم. میگوید: از این حرکت شما کل جهان خبردار میشود کل جهان. یعنی سیستم آفرینش را به گونهای ساخته که شما یک حرکت که میکنی کل عالم خبردار میشود.
زین العابدین (ع) میفرماید: - این از عجایب حرفهای امام چهارم است، ایشان هزار و پانصد سال پیش فرمود، این خارجیها تازه صد و هفتاد هشتاد سال است فهمیدهاند زین العابدین میگوید – خدایا، یک شاهد بر اعمال من از آن وقتی که شروع به عمل کردم، یک شاهد من هوای کره زمین است، یعنی هوا شعور دارد بینایی دارد، عمل من را نگه میدارد، روز قیامت عمل را آشکار میکند.[3] هوا را میگوید زین العابدین دیوانهکننده است، علم ائمه.
در قرآن زمین را میگوید با شعور است که میگوید: “یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا”[4]، روز قیامت همه خبرهای شما را با خدا در میان میگذارد، همین صبح امروز را قیامت زمین مسجد خبرش رابه خدا میدهد، که این بندگان تو پنج صبح آمدند روی من نماز شب خواندند، گریه کردند، نماز جماعت خواندند، پای درس دین نشستند، برای ابی عبدالله اشک ریختند، این قرآن است همه را میگوید. “یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا”.
خب برادران مادران، یک حقوقی زن و بچه دارند باید رعایت کرد، محبت به آنان کرد. اگر رعایت نشود در مسیر عبادت ما مانع میشود، و عبادت ما آنگونه که باید، به خدا نمیرسد. این روایت را زیاد شنیدهاید، من هم هر چه که خیلی مشهور است و زیاد شنیدهاید خیلی کمتر میگویم، که رسول خدا (ص) انتخابِ برخورد با یهودیان خیبر را به سعد بن معاذ واگذار کردند، یهودیها هم قبول کردند، یعنی خودشان هم پیشنهاد دادند، گفتند بین ما و تو یا رسول الله سعد معاذ داور، پیغمبر داوری او را قبول کرد. زخمی شده بود، در جبهه تیر خورده بود، بعد از چند روز آوردند مدینه، درد و ناله و ورم کردن و آماس کردن و چرکی شدن، مرد. پیر هم نبود، خیلی تشییع جنازهاش در مدینه مفصل بود و پیغمبر پای برهنه پشت تابوتش تا دم قبرش آمد، ایستاد تا جنازه را در قبرستان بقیع دفن کردند، لحد چیدند، خاک ریختند، مادرش آمد روی قبر گفت: خوش به حالت چقدر پیغمبر دوستت داشت، چه جور آمد تشییع جنازه تو واقعاً خوش به حالت پسرم، با این وضع انگار من داغ ندیدم، انگار گریهام نمیگیرد! پیغمبر(ص) فرمودند: مادر! نگو خوش به حالت، از کجا میگویی خوش به حالش؟ گفت: آقا مگر بچه من چه بود؟ فرمود: بچه تو در خانه با زن و بچه بداخلاق و تند و خشمگین بود، الان که وارد برزخ شد در عالم برزخ فشاری به او داده شد که شیره شیر تو از این آدم بیرون ریخت، بله بچهات جهنمی نیست ولی باید جریمه تلخی با زن و بچهاش را بدهد، این از این تلخی توبه نکرد.[5]
جهان جهان عکسالعمل است، یعنی هر کاری ما میکنیم جهان یک روز پس ما میدهد، در دنیا هم پس میدهد البته در دنیا قوی پس نمیدهد، روی محبت خدا و روی لطف خدا و روی مرحمت خدا، ولی در قیامت کامل پس ما میدهد. ما اگر موانع را از طریق و راه عبادت کنار نزنیم خب به آن عبادتی که پروردگار عالم خواسته است نمیرسیم.
خیلی دوست دارم دو تا آیه از سوره مبارکه حج برایتان بخوانم که پروردگار عالم در این دو تا آیه چند تا عبادت را بیان کرده است، یک عبادت قلبی یک عبادت نفسی، یک عبادت بدنی، یک عبادت مالی. آیات هم کوتاه است، حالا برایتان میخوانم که مجلس نور بگیرد، قرآن مجید نور است “أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً”[6]، ببینید در دو تا آیه کوچک خدا یک کتاب قطور مطلب ریخته است یک جهان مطلب ریخته است. چه آیاتی این دو تا دارد؛ عبادت قلبی، عبادت نفسی، عبادت بدنی، عبادت مالی، چهار تا عبادت “وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ”[7] این یک جمله آیه. “فَلَهُ أَسْلِمُوا” این جمله دوم، “وَ بَشرِ الْمُخْبِتِینَ”[8] این جمله سوم. “الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ” عبادت باطنی جمله چهارم، “وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ” این عبادت نفسی، اخلاقی، و “وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ” عبادت بدنی، “وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ” عبادت مالی، در کنار آن عبادت قلبی عبادت نفسی یا اخلاقی، عبادت بدنی یعنی نماز، عبادت مالی یعنی انفاق، “وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ”، در راه هر کدامش موانعی وجود دارد. اگر این موانع در ما نیست که خب نیست خیلی توفیق داشتیم، خیلی خدا به ما لطف کرده است محبت کرده است کمک کرده است. خودمان هم قدم برداشتیم به توفیق خدا و موانعی نداریم، داریم سیر عبادت را بیمانع و بدون حاجب و بدون گیر و گرفتاری طی میکنیم. اما اگر موانع باشد- حالا شما که خودتان عالم به قرآن نیستید بیشترتان، آدمهای متدیّن و خوبی هستید ولی خب سوادتان در حدّی نیست که بگوییم خودتان به قرآن مراجعه کنید ویا به روایات- وظیفه گویندگان است که در هر مجلسی میآیند برای مردم دین بگویند، این گونه آیات را تحلیل کنند و موانع را به مردم یاد بدهند؛ که اگر در مردم است برطرف کنند. البته حسینیهها و مساجد هم وظیفه دارند گوینده عالم دعوت کنند و بهشان هم بگویند آقا مردم محل ما به این مسائل اخلاقی اعتقادی، عملی، نیازمندند شما یک منبری نرو که به درد مردم نخورد و اصلاً رابطه با زندگی مردم ندارد، اینجا کلاس خداست ما شما را دعوت کردیم برای آگاهی دادن به مردم، این لازم است. و شما اگر در این مجالس شرکت نکنید خب به این موانع آگاه نمیشوید.
یک بار دیگر آیه را بخوانم، دو تا آیه را فردا انشالله توضیح میدهم که واقعاً متأسفانه فردا روز آخر جلسه است، تمام شدن این جلسات و به پایان رسیدن این مجالس الهی غُصّه دارد. “فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ”.
این قرآن چیست؟ این قرآن شراب طهور پروردگار است، “وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً”[9] ، یک شعر از یک مرجع بسیار بزرگ و کم نظیر برایتان بخوانم، حالا شما میخواهید در نیّتتان در این شعر خطاب به پروردگار داشته باشید عالی است، شاعر شعر فقیه بزرگ حکیم فیلسوف، عارف، اصولی عظیم القدر ملاّ احمد نراقی است که حدود سیصد سال پیش در کاشان زندگی میکرد:
عشق آمد و از هستی خود بیخبرم کرد
دیوانه بُدم عشق تو دیوانهترم کرد
وصل تو ز فردوس مرا کرد حکایت
شبهای فراق تو ز دوزخ خبرم کرد
صیّاد گَرَم در قفس انداخت ننالم
فریاد از آن است که بیبال و پرم کرد
گفتی که تو را یار طلب کرده صفائی
آری اگر این است که آه سحرم کرد
در زیارت عاشورای امروز نام مبارک شش ماهه ابی عبدالله برده شد؛
ای یگانه کودک یکتاپرست
ای به طفلی مست صحبای الست
گر چه شیر مادرت خشکیده است
شیر وحدت از لبت جوشیده است
غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای آخرین همرازه من
غم مخور ای کودک مدهوش من
قتلگاهت میشود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
اینقدر ناله مزن از بحر آب
چون خجالت میکشم من از رباب
میکَنم قبرتو را با دست خویش
مخفی از چشم زنان دل پریش
میگذارم صورتت را روی خاک
تا ز خاک آید ندای عشق پاک
هنوز لحد چیدنش تمام نشده بود صدای مادر آمد؛
مچین خشت لحد تا من بیایم
تماشای رخ اصغر نمایم
[1] . آل عمران: 92. (هرگز به نیکی نمی رسید تازمانیکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید).
[2] . الرحمن: 19.
[3] . بحارالأنوار: ج 77، ص 382.
[4] . زلزال: 4.
[5] . قاموس الرجال: ج۵، ص۶۶.
[6] . نساء: 174.
[7] . بقره: 163.
[8] . حج: 35.
[9] . انسان: 21.