
ما دزد پول مردم هستیم نه دزد اعتقادات آنها!

فضيل بن عياض يک قافله را غارت کرد، مال التجاره خيلى سنگين بود. آفتاب که طلوع کرد گفت: وسایلتان و اثاثها را باز کنيد، اما دستان صاحب بارها را بسته بودند. در ميان وسايل يک دستمالِ بسته بود، فضيل به نوچهاش گفت: دستمال را به من بده تا باز کنم.
وقتى که دستمال را باز کرد ديد روى يک کاغذ تميز آية الکرسى نوشته شده و زير آن هم نوشته شده: خدايا! من به اين کتاب تو اعتقاد دارم، من مىترسم فضيل اين کاروان را غارت کند، من اين آية الکرسى را در اين دستمال مىگذارم و کاروان را در اختيار آية الکرسى قرار مىدهم!
فضيل وقتى نامه را خواند، به تمام نوچه هايش گفت: دست اينها را باز کنيد و بارها را تحويل ايشان بدهيد تا بروند. ديگران گفتند: چرا؟
گفت: ما دزد پول و مال مردم هستيم، دزد ايمان و اعتقاد مردم به قرآن و خدا نيستيم، اين فرد با اعتقادِ به آية الکرسى، آن را درون اين بار گذاشت، ما اگر اين وسايل را ببريم يک نفر را به قرآن بىايمان کردهايم.
برگرفته از کتاب هدایت تکوینی و تشریعی نوشته استاد حسین انصاریان