حکایت دزدی که حلالخور شد
حسینیه همدانیهامن چیزهایی را دیدهام که خیلی عجیب است. در شهری، مغازهای را دزد زد؛ خوب هم جنس برد و نیمۀ شب یکسومِ مغازه را خالی کرد. دزد گیر افتاد. او و جنسها را گرفتند. صبح مأمور نیروی انتظامیِ شهر، دزد را درِ مغازۀ این بزرگوار آورد. من این شخص بزرگوار و صاحبِ مغازه را میشناختم؛ شبِ عجیبی هم داشت. شبها دو ساعت برای عبادت بیدار بود. در شهرشان زمستان چهار ماه طول میکشید؛ او بلند میشد، لب حوض میرفت و یخ را با قندشکن میشکست که وضو بگیرد و نماز شب بخواند!
عجیب است، ولی این صاحبمغازه بیست سال، صبحبهصبح یک ساعت به خانۀ عالِم شهر میرفت و میگفت: به من حلال و حرام را یاد بده. مکاسب یاد بده که بدانم حرام و حلالِ در کسب چیست. کاسب بامعرفتی بود! مأمور دزد را درِ مغازه آورد. به صاحبمغازه گفت: آقا دیشب ایشان مغازۀ شما را زده و یکسومِ جنسهایت را بُرده و کلِ جنسها هم در کلانتری است؛ تشریف بیاورید جنسهایتان را تحویل بگیرید.
از نظر قانونی هم با ماست که با دزد چهکار کنیم. ایشان فرمود: بگذارید دزد در مغازۀ من بنشیند؛ من رضایت میدهم، شما برو. به مأمور نیروی انتظامی، با محبت یک چای و گز داد؛ بعد گفت: شما برو، من خودم حسابم را با این دزد تصفیه میکنم. مأمور رفت. خیلی زبانِ الهی داشت. به دزد گفت: خدا قدرت رساندنِ مال حلال را به تو دارد یا ندارد؟ از اینکه با من حرف بزنی، خجالت نکش. دزد گفت: قدرت دارد. ایشان گفت: این سلامتِ بدنت را که نصفهشب میآیی و درِ یک مغازه را باز میکنی، جنسها را بار میکنی و میبری، خدا به تو نداده؟ گفت: چرا حاج آقا، خدا به من داده. ایشان گفت: تا حالا نشنیدهای که خداوند فرموده: روزی بندگانم برعهدۀ من است؟ (اینها معرفت است) گفت: چرا شنیدهام. ایشان گفت: فدایت شوم! خدایی که قدرت دارد روزی حلال بدهد و این نیرو را به بدن تو داده، چرا دنبالِ مال حرام میروی، آن هم شب؟! خوابت را حرام کنی و با ترسولرز بیایی، درِ یک مغازه را بشکنی و جنسها را بار کنی و ببری؟! بعد به دزد گفت: من به حلال راهنماییات کنم؟ گفت: آقا راهنمایی کن. فرمود: یکسومِ جنسی که از من بردی، از شیر مادر به تو حلالتر؛ با همینها کاسبی کن و ببین خدا چطور به تو برکت میدهد. حیف است جهنم بروی. حیف است روز قیامت ده نفر جلویت را بگیرند و به خدا بگویند: مال ما را برده، بگو پس بدهد تا رضایت بدهیم. هرچه دزد گفت که نمیخواهم، ایشان فرمود: تو نمیخواهی؛ ولی من میخواهم تو و زن و بچهات حلالخور باشید.