شب دوم یکشنبه (19-1-1397)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
عرض کردم چهار جمله حکیمانه استوار، پرمفهوم نقل شده که میتوان گفت این چهار جمله نورانیترین چراغ در راه زندگی انسان است، البته کسی این چراغ نورانی را درک میکند که بخواهد مسیر راهش دارای چراغ باشد. این یک جمله قرآنی است یعنی حرف پروردگار عالم است که درباره قرآن مجید میفرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِين(تکویر، 27)، «ذکر در لغت چند معنا برایش آمده است؛ یکی سخن گفتن است، فلانی ذاکر است یعنی گوینده است، حرف میزند، شعر میخواند. یک معنی ذکر توجه قلب به وجود مقدس پروردگار مهربان عالم است. یک معنی ذکر علم است، دانش است میفرماید ان هو الا ذکر للعالمین این قرآن جز دانش آگاهی، علم، برای جهانیان نیست، یعنی اگر کسی بخواهد قرآن را تعریف بکند دیگر بهتر از این نمیشود این برای جهانیان علم است.»
نگاه دانشمندان غرب به قرآن
من یک وقتی نگاه دانشمندان با انصاف غرب را درباره قرآن مجید نگاه میکردم و به خاطر عظمت حرفهایشان اینها را یک جا جمع کردم. آن دانشمندان میگویند که قرآن مجید شناخته شده نیست، میگویند قرآن مجید به تمام رشتههای علوم وصل است، میگویند قرآن مجید کتابی است که مانند او، کتابی از اسرار عالم طبیعت پرده برنداشته است.
یکی از این دانشمندان نوشته بود اگر جهان بخواهد نجات پیدا بکند و دارای یک امنیت پایدار عمومی بشود، مال مردم، جان مردم، ناموس مردم، آبروی مردم، خون مردم حفظ بشود جهان باید به قرآن مجید برگردد و به قرآن عمل کند. این دانشمند غربی این حرفها را در یک سخنرانی در مصر زده، دعوتش کرده بودند که بیاید آنجا سخنرانی کند گفته بود چون من الان بین مسلمانها دارم حرف میزنم مطلبی را بگویم که با مسلمانها در ارتباط باشد. البته خیلیهایشان هم مسلمان شدند کم هم نیستند مسلمان شدههایی که به وسیله فهم قرآن مجید مسلمان شدند.
من هر وقت جدید میبینم یک اروپایی یک امریکایی یا یک شرقی لائیک مسلمان شده ـ خوب هم مسلمان میشوند ـ یاد چند لحظه مانده به شهادت امیرالمؤمنین میافتم که آن شب دخترها پسرها نوهها همه دورش جمع بودند و شاهد از دنیا رفتنش بودند. نیمه شب بیست و یکم ماه رمضان ایشان یک وصیت کردند که یک بخش وصیتشان این بود «الله الله، الله الله که دوبار در این جمله امیرالمؤمنین آمده یعنی بچههای من و کسانی که این وصیت من به گوشتان میرسد چون حضرت فرمودند من اینها را برای شما که الان دورم جمع هستید میگویم و من بلغه کتابی و تا قیامت هر کسی از این وصیت من خبردار شد به آنها هم دارم میگویم، خدا را در زندگی خودتان بپائید فی القرآن درباره کتابش قرآن مجید، لا یسبقنکم بالعمل به غیرکم، خیلی مواظب باشید و مراقب باشید که بیگانگان در عمل به این قرآن و فهم به این قرآن از شما جلو نیفتند، فردای قیامت آنها را در صف مؤمنان مقدم قرار ندهند شما را در صفهای آخر که حالا بمانید تا به حسابتان بعداً برسیم، اینگونه نشود وضع شما با قرآن مجید.»
ادامه اعمال در قیامت
خب یک کسی به پروردگار عالم میگوید خب این قرآن علم، فهم، دانش، برای همه جهانیان است من این معدن علم را نمیخواهم. پروردگار در آیه بعد میگوید بله من میگویم که این قرآن علم مطلقاً برای جهانیان است لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيم(تکویر، 28) «برای هر کدام از شما انسانها که باورش کنید و بپذیرید و رغبت داشته باشید که زندگیتان در همه شؤون مستقیم بار بیاید. حالا اگر نخواستید خب هیچکس نمیتواند زندگی تو را مستقیم بار بیاورد نه خودت، نه زن و بچهات، نه دولت، نه خارجی، نه داخلی و نه دیگران.»
وقتی نخواهی یک زندگی پاک، مستقیم، درست، صادقانه داشته باشی خب برو من اینجا الان کارت ندارم اجبارت هم نمیکنم به اینکه حالا بیا قرآن مرا قبول کن و عمل کن خودت نخواستی این خود نخواستن عمقش این است که خدایا من رحمت تو را، مغفرت تو را، خواستههای تو را و نهایت بهشت تو را نمیخواهم این مغز حرفت است. آن وقت قیامت هر کسی را میخواهند ببرند جهنم قلبش بیتوقع نسبت به بهشت است یعنی توقع ندارد ببرند او را بهشت یعنی تسلیم عذاب پروردگار است چون راهی ندارد که این توقع را ایجاد بکند گفته نمیخواهم دیگر تا آخر عمرش هم در این نخواستن مانده و این نخواستن اگر با آدم بماند و آدمی بمیرد این نخواستن در قیامت و برزخ هم با او خواهد ماند.
همه حالات با خود آدم است، ما هر چه حالات خوب برای خودمان انتخاب کنیم و نگهش داریم، تا دم مردن با ما هست، بعد از مردن هم با ما هست، قیامت هم با ما هست. اگر حالات منفی انتخاب کنیم آنها هم با ما هست، هم در برزخ و هم در قیامت چون راه جدا شدن از ما را ندارد.
ما برای این مطلب خیلی مثال میتوانیم بزنیم، حالا به خودمان مثل میزنم. ما همه نسبت به وجود مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین یک محبت خاص داریم که با همه محبتها فرق میکند. ما همه انبیا را دوست داریم، ائمه طاهرین را دوست داریم اما امیرالمؤمنین به امام حسین میگوید تو کسی هستی که وقتی عاشق تو یا محب تو حرف تو را میزند اشکش جاری میشود و دلش میسوزد. خب این یک محبت ویژه است این از بچگی با ما بوده تا الان هم هست تا دم مرگ هم هست، در برزخ هم هست، قیامت هم هست. آیا این حالت پایدار شده را ثابت شده را و بقا پیدا کرده را میتوانند از ما بگیرند؟ نه. مثلاً یکی بیاید بگوید آقا امام حسین را با شمر در قلبت جابجا کن، کینه پیدا کن به ابی عبدالله، عاشق شمر شو ما چه جوابی میدهیم؟ حتماً اگر کسی این پیشنهاد را به ما بکند هر کسی بغل دستمان باشد میگوییم این دیگر از دیوانگی زده آنور، اصلاً حاضر نیستیم این محبت مستقیم را، این محبت مثبت را با محبت منفی جابجا کنیم.
نسل عباس عموی پیامبر در مقابل نسل حرّ
معرفت نسبت به هر چه که داریم هم همین است، مثلاً کتاب وسائل الشیعه که پانصد سال پیش در اصفهان نوشته شده و از پانصد سال پیش هم در حوزههای شیعه در جریان است یعنی شما هیچ حوزهای را در شیعه نمیتوانید سراغ بگیرید که هر روز از شنبه تا چهارشنبه از کتاب وسائل جدا باشد چون ابزار علمی مجتهدین بزرگ شیعه است و یکی از کتابهای مهم است، از کتابهای رده اول است و برای اینکه بدانید یک توبه چهار پنج ساعته چه کار کرده با نسل تائب نویسنده وسائل الشیعه که دائم پانصد سال است کتابش در کار است نه فقط در حوزهها، نویسندگان معارف الهی چارهای ندارند جز اینکه برای روایات اهل بیت از این کتاب استفاده کنند. شما کتابهای عمومی شیعه را بردارید بخوانید پاورقیهایش خیلی جاها آدرس وسائل الشیعه را دادند. خب پانصد سال پیش چه کسی این را نوشته؟ یک شخصیتی به نام شیخ حر عاملی که از نسل حر ابن یزید ریاحی است. یعنی همه چیز مثبت و منفی آثارش را در این عالم میگذارد و نمیشود هم آثارش را پاک کرد هیچ اثری از آثار و از جبین جهان نمیتوان پاک کرد.
عباس عموی پیغمبر تا سال فتح مکه ـ سال هشتم ـ از زمانی که نوجوان بود شغل اصلیش رباخوری بوده سیزده سالی هم که پیغمبر اکرم مکه بود، عموی پیغمبر بود ربایش را میخورد، جنگ بدر هم که شروع شد عباس جزو افرادی بود که با ابوجهل و عاص ابن واعل و عتبة ابن ربیعه همدست شدند پیغمبر را بکشند ولی در جنگ بدر آنها شکست خوردند و عباس اسیر شد، تا کی؟ تا وقتی مسلمان شد و سال هشتم با پیغمبر به حج آمد. پیغمبر وقتی وارد مسجدالحرام شدند همان روز اول یعنی بعد از چند سال اولین باری بود که پیغمبر وارد مسجدالحرام میشدند، جمعیت هم تا بیرون موج میزد صدای پیغمبر هم در سکوت کامل شنیده میشد. پیغمبر اکرم فرمودند: من تمام امتیازات طبقاتی قبل از بعثت خودم را زیر پایم گذاشتم یعنی لغو کردم. هیچ عربی حق ندارد به عجم فخرفروشی کند، هیچ قبیلهای حق ندارد چون پنجاه سال پیش یکیش را کشتند حالا مسلح بشوند بریزند دویست تا از افراد آن قبیله را بکشند، این عادات و رسوم در عرب بود. فرمود: از جمله چیزهایی که زیر پایم میگذارم ربا است هر کسی در مکه رباخور بوده از این به بعد حق ربادادن ندارد و ربا را حرام اعلام میکنم ـ از طرف پروردگار عالم فقط در تمام رباخورهای مکه اسم عمویشان را بردند ـ حتی ربای عمویم عباس را که فکر نکنید چون این آدم عموی من است من رودربایستی با او دارم یا ملاحظهکاری درباره او میخواهم بکنم یا چون قوم و خویش من است بگویم هر کسی ربا بخورد حرام است حالا این یکی استثنا عیبی ندارد، نه! حتی ربای عمویم عباس را زیرپا گذاشتم هر کسی به او بدهکار است پول ربایش را ندهد. فقط پول اصلیش را بدهد مازادش را ندهد. خب این یک عمری رباخور بود.
حرّ آدم حرامخوری نبوده آدم معقول و با ادبی بوده در خانوادهای هم که به دنیا آمد خانوادهشان مسلمان بودند آدمهای باوقار و با ادبی بودند، آدمهای خوشفکری بودند آدمهای عاقلی بودند مخصوصاً مادرش، تنها اشتباه ایشان این بود که آمد فرماندهی هزار نفر را قبول کرد نه برای کشتن، این در ذهن کسی نباشد که به قصد کشتن ابی عبدالله آمد. مأموریتش این بود که ابی عبدالله را پیاده کند، امام کوفه نیاید و همانجا نگهش دارد. قصد جنگ با حضرت را نداشت ولی توبه کرد آن وقت نسلش را شما میبینید چه نسل طیب و طاهر یکیش همین شیخ حر عاملی است. اما نسل عباس عموی پیغمبر را میبینید بنی عباس هستند که ششصد سال به جان و به مال و به ناموس و به آبروی مردم حکومت کردند و هر کاری دلشان خواست کردند و امام صادق، موسی ابن جعفر، حضرت رضا، حضرت جواد، حضرت هادی، حضرت عسکری از دوازده امام ما شش تنشان را بنی عباس کشتند، این نتیجه حرامخوری است.
مراحل چندگانه کفر
این مسأله ثابت شده و حتی غربیها هم این را ثابت کردند که چیزی در این عالم نیست مگر این که دارای اثر است و اثرش هم ماندگار و باقی است، از بین نمیرود. حالا خدا یک لطفی به مردم مؤمن کرده، این را باید اسمش را گذاشت لطف خاص که اگر مرتکب گناهی شدند و پشیمان شدند و غصهدار شدند و توبه واقعی کردند و آن گناه را جبران کردند مثلاً عمدی بیدار هم شده بود اما نماز صبحش را نخواند، «پیغمبر میفرماید: من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر کسی که عمداً یک نمازش را ترک بکند من ترک الصلاه متعمدا این در قله ناسپاسی قرار گرفته است، این کفر نه به معنی اینکه منکر خدا شده کافر شده و مثل کفار مکه یا کفار امروز نه، کفر به نظر حضرت صادق که در اصول کافی نقل شده است پنج تا مرتبه دارد پنج مرحله دارد، یک مرحلهاش به معنی ناسپاسی است.
حج و تجارت در حج
ما در قرآن میخوانیم وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا بر کسی که استطاعت مالی و بدنی دارد برود حج واجب، واجب است برود، و همین الان هم واجب است برود چون ائمه ما تمامشان از امام صادق تا امام عسکری حجی که کردند تمام مکه و منازل مکه دست بدترین دشمنان خدا و اهل بیت بود اما هیچ امامی نگفت من پول حجم را ببرم خرج دو تا مستحق بکنم و در شکم این بنی عباس و بنی امیه و در شکم این وهابیها نریزم به ما چه که آنجا پول ما را کی میگیرد خودش میداند و قیامت خدا جواب باید بدهد که مؤمن نبودی نمک من را خوردی حرامت بوده این نمک، شما مسئولیتی ندارید برای پولی که میدهید.
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ ، اینجا من کفر به معنی این نیست که منکر خدا شده، منکر قیامت شده، نه و من کفر یعنی اگر کسی در کنار این حکم الهی ناسپاسی کند ناسپاسیاش هم این است که نرود فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين(آل عمران، 97) خدا از همه جهانیان بینیاز است. میخواهی مکه برو میخواهی نرو من نیازی به مکه رفتن تو ندارم، من مکه را برای تو درست کردم یک دری به سوی بهشت است، یک دری به سوی مغفرت است، یک دری به سوی رحمت است، یک دری به سوی تجارت است.
شش تا از امامان ما در عراق دفن هستند، وجود مقدس امیرالمؤمنین، ابی عبدالله، حضرت جواد، موسی ابن جعفر، امام هادی، امام عسکری. هیچ روایتی از اهل بیت نقل نشده که میروید زیارت اهل بیت یک گوشه کارتان هم بگذارید برای خرید و فروش و تجارت، ولی صریحا قرآن میگوید مکه میروند لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم(حج، 28) اینها بروند عیبی ندارد خرید و فروش بکنند، تجارت بکنند اعمال حجشان هم انجام بدهند.»
یک کسی بود از مناطق خراسان من یک سال حج واجب بودم یک ساک، یک ساک که میگویم یک ساک تسبیح آورده بود تسبیح شاه مقصود تسبیحهای خیلی خوب تسبیحهای سنگی تسبیحهای تراش داده شده، تسبیح فیروزهای اینها را سی تا سی تا چهل تا چهل تا صبحها میکرد در دستش میآمد در مسیر حرم و برمیگشت همش هم میفروخت، کسی هم حق نداشت بهش ایراد بگیرد چون پروردگار اجازه داده در سفر حج مردم تجارت بکنند مانعی ندارد لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم.
خب حالا اگر کسی نرفت کافر شده به معنی اصطلاحی، یعنی منکر خدا شده؟ نه این نسبت به این حکمی که در بهشت است در مغفرت است، در رحمت است ناسپاسی کرده است. «حالا من ترک الصلاة متعمدا فقد کفر اگر عمداً کسی نماز مغرب و عشا را نخواند بگوید نمیخواهم بخوانم نماز ظهرش را نخواند، پیغمبر میفرماید فقد کفر این نسبت به این حکم الهی ناسپاسی کرده، یعنی چه ناسپاسی کرده؟ یعنی در خیلی خیرها را همان یک نماز صبحی که نخوانده، یک نماز مغرب و عشایی که نخوانده به روی خودش بسته است.» نماز خیلی خیر دارد، امام صادق میفرمایند: «کسی که پنج وقت را نماز میخواند نه پنج تا وقت جدا جدا یعنی نمازهای پنجگانه را این بعد از نماز صبح و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا مثل آدمی است که بدنش خیلی چرک داشته و یک چشمه آب پیدا کرده که این چشمه آب تمام چرک بدن را شستشو داده است. امام میگوید نماز شستشوکننده چرکهای فکریتان است چرکهای قلبیتان است.»
خوبی ها از خدا، شر از خودم
چگونه نماز چرکها را پاک میکند؟ من باید توجه به نماز داشته باشم که بتواند نمازم چرکهای باطن مرا، قلب مرا، فکر مرا پاک کند. من اگر نماز را حالیم نشود، میگویم همه که میگویند خدا مهربان است، همه که میگویند خدا احسان دارد، همه که میگویند خدا مهرورز است، همه که میگویند خدا لطف دارد، همه میگویند پس چرا من در زندگیم دو جور سه جور چهار جور پنج جور گرفتاری دارم؟ مگر من بنده خدا نیستم؟ مگر من با پروردگار پیوند ندارم، مگر خدا ناظر گرفتاریهای من نیست، خب پس کو مهربانی خدا؟
این اشکال ذهنی و انحراف فکری را همین ذکر رکوع و یا سجود حل میکند. اگر بفهمم میروم رکوع میگویم سبحان الله سبحان الله سبحان الله سه بار یا یک بار میگویم سبحان ربی العظیم و بحمده. باید برویم سراغ آیات قرآن ببینیم از اول سوره بقره که آیات سی به بعد دارد تا جزء آخر قرآن چقدر کلمه سبحان، سبح، یسبح، تسبح، ذکر شده است؟
این سبحان معنیش این است خدا از هر عیب و از هر نقصی، از هر قصوری، از هر ایرادی پاک و منزه است، هیچ عیبی ندارد. پس این عیبهایی که در زندگی من هست به اراده او اتفاق نیفتاده؟ نه! چون قرآن مجید میگوید: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ هر چی خوبی در زندگیت میبینی؛ بچه خوب، زن خوب، پول خوب، رفیق خوب، رفتار خوب اینها کار من است که توفیق به تو دادم. خب این طرف که هیچ گیری نیست خوبیها گیر نیست، خوبیها راحتی است، خوبیها رفاه است، خوبیها درستی است، طرف خدا گیری نداریم چون میگوید هر چی خوبی داری من به تو دادم وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك(نساء، 79)، اما تمام مشکلات و گرفتاریهایت برای خودت است، کار خودت است.»
اگر یک نفر آمد اعتمادت را جلب کرد گفت پنجاه میلیون به من بده من دو ماهه به تو پس میدهم چرا از او مدرک قوی نگرفتی که اگر پنجاه تومانت را خواست بخورد نتواند بخورد؟ حالا میگویی من مشکل دارم خب این مشکل را کی ساخته؟ این پنجاه میلیون مشکل را خدا در دامن من انداخته؟ نه.
رسول خدا میفرماید تا گرسنه نشدید دست به غذا نبرید تا سیر نشدید بیایید کنار، همیشه پیغمبر میگوید بار معده را سبک بگیرید. خب حالا من خیلی علاقه به غذا دارم، چربیها را خوردم، نوشیدنیها را خوردم، سرخکردنیها را خوردم بیش از اندازه بدنم هم خوردم. حالا میروم دکتر میگویم: آقای دکتر خیلی خوابم میگیرد کسل هستم و همچین سر حال نیستم میگوید: فعلا نمیدانم چه دوایی بهت بدهم آزمایش بده آزمایش را که میبرد دکتر میگوید: چربی تو چهارصد است آن یکی چربی پانصد است، قندت از مرز نرمال گذشته، غلظت خون داری، کبدت هم چرب است، خب این کار خداست؟ یعنی اینها را خدا در دامن بندهاش گذاشته؟ خدا بیعیب است، خدا بینقص است، خدا منزه است، اینها را خود بشر در دامن خودش گذاشته است.
برکات نماز
وقتی آدم نمازش را عمداً ترک کند خیلی خیرات را از دست داده، وقتی آدم سبحان الله نماز را بفهمد خیالش نسبت به خدا راحت میشود یعنی دیگر اشکال و ایرادی نسبت به پروردگار برایش نمیآید، میبیند که همه ایرادها برای خودش است، همه اشکالات برای خودش است.
برگردم به اول سخن که این چهار جمله حکیمانه که حال هر چهار تا را امشب ترجمهاش را میگویم تا توضیح بدهم چون اولیش هنوز خیلی کار دارد این چهار جمله حکیمانه برای اهل انصاف برای اهل خرد پرفروغترین چراغ راه زندگیشان بوده چون میخواستند که با چراغ حرکت کنند، در تاریکی نروند.
قرآن یک آیه دارد در یک سوره قبل از پایان سورهها سوره فلق «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَب، پیغمبر من پناه بیاور به من از تاریکی شب وقتی همه جا را میگیرد، همه جا را میپوشاند، همه چیز را پنهان میکند در خودش، خب شب که از نعمتهای خداست چقدر در قرآن میگوید إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُون(یونس، 6)، چرا حالا به پیغمبر میگوید از شب به من پناه بیاور، منظور پناه بردن از خود شب نیست، شب وقتی که تاریکیش را پهن میکند مارها، عقربها، حرامیان، دزدان، ستمگران، حیوانات وحشی، همه از کمینگاه بیرون میآیند پناه بیاور به من از شرّی که دیگران در شب دارند، درست است؟ این معنی آیه شریفه است.»
حالا اگر در بعد معنوی وجود ما نماز نباشد خودش عامل تاریکی است، روزه نباشد عامل تاریکی است، ربا باشد عامل تاریکی است، زنا باشد عامل تاریکی است، غیبت و تهمت باشد عامل تاریکی است این تاریکیها وقتی درون ما را گرفت حیوانات وحشی باطن از این تاریکیها به آدم هجوم میکنند؛ آدم یواش یواش حسود میشود، متکبر میشود، مغرور میشود، ریاکار میشود، ظالم میشود، ستمکار میشود همه اینها از تاریکی باطن و از کمینگاه این تاریکی بیرون میریزند و به آدم هجوم میکنند.
بعد از مدتی اگر آدم به داد خودش نرسد کاخ انسانیت آدم را ویران میکنند و از آدم یک هیزمی برای جهنم فقط میگذارند که در قرآن میگوید: فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا(جن، 15) یعنی این حیوانات وحشی درون دنبال تاریکی میگردند. ما حالا خیلی تاریک نیستیم، دچار خیلی از این مسائل نیستیم اما اگر ما هم کل وجودمان تاریک بود الان یک دانه ترامپ کوچولو بودیم، یک نتانیاهو کوچولو بودیم. حالا آنها کشور و مملکت دستشان است ما نه یک خانه دستمان است و یک مغازه، یا یک کارخانه چهار تا هم رفیق.
ببینید تاریکی باطن این سردمداران بر سر مردم دنیا چی کار دارد میکند. اینان به هفت میلیارد نفر بیست و چهار ساعته در حال حمله کردن هستند، در حال دریدن هستند، در حال استعلاج جویی هستند، در حال فرعونیت هستند، خب تمام این وحشیهای باطنشان از کمینگاه تاریکی آمده بیرون، خودشان نمیفهمند حمله بهشان کرده اما اگر آدم با چراغ راه برود، وقتی زندگی تاریک نباشد زندگی من دیگر از این مار و موران و عقربها و خرسها و خوکها در زندگی باطنی من و زندگی ظاهری من خبری نخواهد بود.
چهار گفتار حکیمانه
خب چهار جمله یکیش این است؛
1- لا معین الا الله، یاری، پشتیبانی، کمککنندهای جز خدا در این عالم وجود ندارد پیغمبر هم با حوادث روبرو بود اما خدا به او چه میگوید: « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1) مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2) وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3) وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ (4) وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)، بیا در پناه ربوبیت من، بیا در پناه دین من، من پناهگاهم قدرتم است پناهگاهم قرآنم است پناهگاهم اخلاص است، پناهگاهم عبادات است اگر در این پناهگاه قرار بگیری هیچ خطری متوجه تو نخواهد شد.»
2-لا دلیل الا رسول الله، هیچ دلیل و راهنمایی جز پیغمبر نیست، شما راهنمایی پیغمبر را در خانواده خودش ببینید کیفیت راهنمایی چه بوده که کنار پیغمبر امیرالمؤمنین تربیت شده فاطمه زهرا تربیت شده، حسن و حسین تربیت شدند. این دلیل راه است، این راهنما.
3- و لا زاد کالتقوا، توشهای در این عالم به ارزش تقوا نیست تقوا یعنی چی؟ تقوا سادهاش این است تقوا سه مرحله دارد: مرحله عام، خاص، خاص الخاص. مرحله سادهاش این است که هر گناهی آمد طرف من، من مقاومت بکنم بگویم گناه با تو نه قصد، نه حال و نه فکر رفاقت را دارم، بفرمایید بروید دنبال کارتان این تقواست.
4- و لا عمل کالصبر فیه، هیچ کاری هم با ارزشتر از این نیست که تقوایت را نگه داری، حفظ کنی، این چهار جمله خب این چهار جمله روی هم رفته پرفروغترین چراغ است.
حکمت و ادب اهل بیت
امشب هم من پایین جلسه نشسته بودم باز صحبت از وجود مبارک زینب کبری سلام الله علیها بود، بچهها همه میدانند که عمه در زندگیش در بقچهاش، حالا در صندوقی که از مدینه با خودش آورده چیز قیمتی نداشته که حالا آن چیز قیمتی گم شده باشد عمه هم دنبالش بگردد، حالا بر فرض هم که گم شده باشد وسط میدان کربلا که گم نشده اگر شیءای بوده در خیمهها در جابجا کردن در عوض و بدل کردن گم شده بود ولی اگر هم گم میشد آخر قیمت و ارزشی نداشت اما حالا بچهها در فکر هستند که عمه در این میدان گرم و پر از خاک دنبال چی میگردد؟ چیزی گم کرده؟ اینقدر هم این بچهها با ادب هستند با وقار هستند اینقدر با عظمت هستند که نمیآیند سؤال بکنند برای اینکه میگویند عمه ما حکیم است و حکیم کار بیهوده نمیکند آن که دارد میگردد هدف دارد، فلسفه دارد گشتن او، حالا بچهها اگر یکی از شما از عمه میپرسیدید عمه جان دنبال چه میگردی چه جوابتان را میداد؟ او خیلی با ادب بود زینب کبری نمیگفت به بچهای که سؤال کرده حالا باشد بعداً نه حتی به این مقدار اهل بیت بچهها را رد نمیکردند، ولی حالا اگر میپرسید حقیقتش را میگفت اگر میپرسیدند میگفت.