جلسه پنجم دوشنبه (29-9-1400)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
درباره اهل بیت، از روز شروع مجلس نکات بسیار مهمی از قرآن و روایات شنیدید، و به این نتیجه رسید که دستگیره نجات ما در دنیا و آخرت در کنار قرآن مجید، اهل بیت هستند. دستگیره نجات ما از خطرات دنیا و از عذاب آخرت، چگونه ما از خطرات دنیا با اهل بیت در امان میمانیم؟ این را خود ائمه طاهرین که اهل بیت هستند بیان فرمودند؛ راه نجات از خطرات دنیا شیعه واقعی بودن است، یعنی یک شیعه اگر بخواهد شیعه واقعی باشد در حد ظرفیت خودش، در حد طاقت خودش، باید آثاری از ایمان اهل بیت، از اخلاق اهل بیت و از اعمال اهل بیت در او باشد. اینگونه انسان از خطرات دنیا (که معاصی است و مخصوصاً گناهان کبیره) در امان میماند، به این شکل اهل بیت دستگیره نجات هستند.
دو بار در قرآن کلمه اسوه یعنی سرمشق به کار گرفته شده است؛ یکی درباره وجود مبارک حضرت ابراهیم است که پروردگار میفرماید: ابراهیم سرمشق است برای همه شما، رفتارش کردارش، برخوردش با دشمن، اخلاقش، ایمانش، زن و بچهداریاش، سرمشق است.[1] سرمشق گرفتن کار مشکلی نیست، اگر یادتان باشد آن زمانی که همه ما بچه بودیم، کوچک بودیم، از حدود کلاس سه به بعد، معلم خط داشتیم، این معلم خط با قلم نی یک نصف شعر روی دفترچه ما مینوشت، با خط نستعلیق، شعرهای قشنگی هم مینوشت، مثلاً من یادم است یک سرمشق این بود: ادب مرد به ز دولت اوست؛ یعنی اگر آدم مؤدب به آداب انسانی و الهی باشد بهتر از ثروت فراوان است. یا سرمشق مینوشتند: توانا بود هر که دانا بود، بعد از اینکه مینوشتند به ما چه میگفتند؟ میگفتند: شب، از روی این سرمشق ما مثل همین را بنویسید، البته ما بلد نبودیم، آن وقت بچه بودیم، مثل معلم بنویسیم. اما مادرمان، پدرمان کمک میداد، قلم و نی را میزدیم در مرکب، آرام آرام از این سرمشق تقلید میکردیم، بالاخره یک چیزی درمیآمد که فردا در کلاس یک چهارده، یک شانزده به ما نمره میدادند. اگر این چهارده و شانزده را ما قیامت ازاین سرمشقهایمان بگیریم، یعنی در زندگیمان، روشمان، رفتارمان، عملمان، کردارمان، اخلاقمان، محبتمان، مهرورزیمان، نرمیمان، سرمشقمان ابراهیم باشد، خب نمره میآوریم. کسی هم که نمره بیاورد اهل نجات است.
یک جای دیگر قرآن که کلمه اسوه آمده است در سوره احزاب است، «لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ»[2]؛ پیغمبر من سرمشق نیکی است برای شما. خب، ما مثل زمان بچگیمان در مدرسه که خیلی هم سعی میکردیم از روی سرمشق معلم مثل معلم بنویسیم، حالا هم که بزرگ شدیم، مغازه داریم، زن و بچه داریم، یا خانمها همسر و بچه دارند، مغازه داریم، کارخانه داریم، خانمها هم بعضیهایشان درآمد حلال کسبی دارند، سعیمان این باشد که همه کارهایمان را از روی زندگی پیغمبر سرمشق قرار بدهیم، یعنی بنویسیم عملاً.
این کلمه در روایاتمان هم آمده است، حالا دو جا را برایتان بگویم؛ یکی در فرمایشات وجود مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است که فرمودند: «فَلَکُم فِیَّ اُسوَهٌ»[3] ، برای زندگیتان در همه زمینهها من سرمشق هستم، امام حسین سرمشقی است که خدا نوشته است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: کتب الله بیده[4]؛ این سرمشقها را خدا نوشته. نوشتن خدا قلمی و کاغذی نیست، نوشتن خدا اجرایی و عملی است.
این یک جا که کلمه (اُسوه) آمده است، جای دوم که خیلی مهم است، خیلی مهم است، شما میدانید که پایان این جهان طبق گفته قرآن پایانی است که عدالت در همه جا گسترده بشود، آن زمان روی زمین دیگر منافق و فاسق و مشرک و کافر و بدکار و مجرم نمیماند، این وعده خداست که در قرآن است از آینده، یعنی اگر یک مقدار وارد به ادبیات عرب باشیم، یک مقدار. فعلی که در آیه آمده است فعل مضارع است، ما در عربی و فارسی یک فعل گذشته داریم، معنیاش میگویم این کار را کردم، این را میگویند فعل ماضی. میگویم این کار را انجام میدهم این را میگویند فعل آینده. قرآن مجید مسئله آینده زمین را بافعل مضارع ذکر کرده است؛ یعنی این اتفاق قبلاً نیفتاده، از زمان آدم تا آن زمان، ولی این اتفاق در آینده خواهد افتاد، وعده است، و وعده خدا تخلف ندارد: «أَنَّ الْأَرْضَ»[5] ارض یعنی همه زمین، (الارض) الف و لام آن الف و لام استقراق است، معنی کل میدهد. «أَنَّ الْأَرْضَ»؛ الف و لام یعنی کل ارض، «يَرِثُهَا» دست چه کسی میافتد؟ «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» ، کل زمین یعنی پنج قاره، پاکسازی میشود دیگر مزاحم نمیماند، دیگر حکومتهای ظالم نمیمانند، دیگر افراد مجرم نمیمانند، «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»، و امام این عباد صالح هم با بیان چند هزار روایت؛ نه ده تا، سی تا، هشتاد تا. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی یک ماه رمضان بروجرد منبر میرفتند، و این یک ماه را درباره امام عصر (عج) صحبت میکردند، و منبرهایشان را قبل از اینکه بروند مسجد یادداشت میکردند، بعد یکی از شاگردان ناب ایشان که علم ایشان را واقعاً به خودش انتقال داد آمد از مجموع این نوشتهها و راهنماییهای ایشان در قم روایات را تنظیم کرد، باب باب کرد، نزدیک شش هزار روایت درباره امام عصر است، «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» این امام زمان که زمین را با بندگان شایسته خدا به دست میگیرد، و عدالت را در سراسر جهان پر میکند، که من در حدود -فکر میکنم -شصت تا جلسه درباره این روایات نه در منبر، برای پخش تلویزیونی بحث کردم، یک سال است دارند پخش میکنند، تکرار هم کردند، دو سه بار. روایات فوق العادهای است؛ این عدالت سراسری میشود. امام زمان (ع) میفرماید: سرمشق من در کل زندگیام فاطمه زهرا است[6].
ما دورنمای ارزش صدیقه کبری را از این حرفها میتوانیم درک بکنیم. نه حالا فاطمه زهرا، ائمه ما میفرمایند: لیلة القدر عالم است[7]. شب تاریک است، در تاریکی خیلی نمیشود مانند روز آنچه را که آدم باید ببیند، بفهمد، به دست بیاورد. فاطمه شب قدر است، یعنی ناشناخته است، چنانکه معلوم نیست شب قدر در کدام از این سه شب است، معلوم نیست. هیچکس هم تا حالا در این هزار و پانصد ساله نیامده بگوید یقیناً ومسلماً شب قدر شب نوزدهم است یا بیست و سوم یا بیست و یکم است. گم است، شخصیت او پنهان است، ناپیداست.
ما از یک سلسله آثار، شخصیت ایشان را، دورنمای آن را میتوانیم ببینیم، ولی حقیقت شخصیت برای ما مجهول است، به این مقدار که ما و زنان ما به صدیقه کبری اقتدا کنند برای نجات از خطرات دنیا وعذاب دوزخ در اختیارمان است، به این مقدار. اما پیکره شخصیت، نه برای ما پیدا نیست. وجود مقدس او لیلة القدر عالم است. حالا امام عصر که میگوید سرمشق من مادرم است ببینید در سرمشق بودن مادرش چه کار میکند با کره زمین، که امام باقر میفرماید: در روزگار او اگر دختری جوان؛ بیست ساله، هجده ساله، با زیباترین چهره از بازار بغداد شتری را بار بکند، (شتر بار سنگین میبرد، مخصوصاً امام باقر به شتر مثل زدند، شتری را بار بکند) که یک طرف این شتر طلا بار باشد، یک طرف این شتر نقره بار باشد، و این دختر زیبا تک و تنها این شتر بار طلا و نقره را تا بازار شام ببرد- یعنی از یک کشور به کشور دیگر، نه از بازار بغداد بیاید بیرون بپیچد بغل در کوچه ببرد در خانهشان، از وسط بازار بغداد ببرد شام- نه یک چشمی در آن زمان پیدا میشود که به چهره او بد نگاه بکند، نه یک دستی پیدا میشود که به بار طلا و نقرهاش دراز بشود.* این عدالت است. این امنیت است. یعنی امنیت آینده جهان در سایه اهل بیت است، امام عصر فرهنگ اهل بیت و قرآن.
خب، حالا که امنیت جهانی نیست و آنچنان امنیت هم در سرزمین خودمان نیست، قرآن مجید در سوره تحریم میگوید: نمیتوانی نه به همسایهات برسی، نه به قوم و خویشهایت برسی، نه مردم شهرت را، نه مردم مملکتت را، کار اینقدر پیچیده است که گره آن را نمیتوانی باز کنی؛ خطر زیاد است، فساد فراگیر است، مال مردمخوری آب خوردن شده است، نمیتوانی کاری بکنی، این کار را که میتوانی بکنی: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً»[8]؛ خودت و زن و بچهات را از اینکه بیفتید در جهنم نگه دار، این را که میتوانی. جهنم خطر آخرت است، فساد و گناه خطر دنیاست، خب خدا میگوید خودت را نگه دار، زن و بچهات هم نگه دار، چطوری نگه دارم؟ راهش را هم باید بگوید، نه؟ راهش را به صورت کلی در آخر سوره اعراف فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»[9]؛ کسانی که مایه تقوا دارند- مایه تقوا، یعنی مایه خود نگهداری- شل نیستند، رها نیستند، در برابر هر گناهی کمر خم نمیکنند، در مقابل هر پولی گول خودشان را نمیخورند، تقوا دارند یعنی تا خطر را میبینند خودشان را نگه میدارند که به خطر نخورند: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ»، هر گاه گروهی از شیاطین دور اینها شروع بکنند به چرخیدن که بدزدند، ایمانش را ببرند، اخلاقش را ببرند، انسانیتش را ببرند، پاکدامنی خانوادهاش را ببرند، دارند میچرخند برای دزدیدن، روز روشن، دارند میچرخند. خیلی تعبیر عجیبی است! طائف: طوافکننده؛ میچرخند. الان چند هزار شیطان در جوّ دور کره زمین میچرخند و این چند هزار شیطان ابزاری که جهت دهندهشان در اروپا و در امریکا و در اسرائیل نشستند، اینها بدترین گناهان را عریان تا داخل خانههای مردم آوردند، بدترین گناهان را؛ «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ»، این شیاطین دورزننده نه، ماهوارهها دور میزنند دیگر، نمیزنند؟ یک جا که نایستادهاند، طواف میکنند، دور کره زمین و همینطور موج بدترین فسادها را میفرستند در خانهها، میفرستند در موبایلها. آنهایی که اهل خود نگهداری هستند، وقتی که این شیاطین دورشان میچرخند «مَسَّهُمْ» که به آنها بچسبند، ببرند آنها را، «تَذَكَّرُوا»؛ همان جا میان این همه شیطان قلبشان متوجه خدا و قیامت میشود، «فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» ، به خطر بینا میشوند، خطر را سالم رد میکنند.
خب، حالا برای رد کردن خطر اهل بیت توضیح میدهند، چطوری میتوانی خطر را رد کنی. این که شیعه واقعی باشی، نه شیعه شناسنامهای، شیعه شناسنامه که خیلیهایشان در روزگار ما مسجد و جلسه و علم و عالم رها کردند و رفتند و به انواع فسادها هم دچار شدند، آنها شیعه شناسنامهای بودند. اسمش علی بود ولی کارش ابن ملجمی بود، اسمش صادق بود ولی کمپانی دروغ بود، اسمش باقر بود ولی کمپانی جهل بود، اسمش حسین بود ولی با یزید بیعت کرد و دست در دست یزید گذاشت و تسلیم یزید شد. این شیعه شناسنامهای است.
اما شیعه واقعی، مثل شماها، چند سال است در خطر هستید؟ قبل از انقلاب اینقدر خطر زمینی و بالایی نبود، پیرمردها یادشان است که قبل از انقلاب خطر یک سینما بود و یک رادیو، بعد یک تلویزیون غیررنگی آمد که آن هم فقط تهران میگرفت، کانالش را شهرها نمیگرفت، سیاه و سفید بود و کارگردانش هم بهائیها بودند، یک فیلمهایی را میگذاشتند به خواست خودشان و برای فرهنگ خودشان که مردم را گمراه بکنند، همین کل عامل خطر، قبلا یک رادیو بود و یک تلویزیون محدود به تهران، خطر مالی هم- من یادم است دیگر، من بچه همین محل هستم، بچه همین محدوده، بچه مولوی و میدان قیام و خیابان خراسان و خیابان لرزاده هستم، بچه همین بازار هستم، یادم است، بچه همین مسجدها و حسینیهها هستم، از چهار پنج سالگی-خطر مالی بسیار کم بود؛ رباخور در تهران سعی میکرد شناخته نشود، میگفت اگر بفهمند آبرویم میرود، همش خودش را پنهان میکرد. الان که ربا در بانکها سر همه سفرههاست، روز روشن ربای مردمی هم که تا دلتان بخواهد، آن زمان در همین منطقه ما- این محدودهای که عرض کردم- بیحجاب خیلی کم بود، الان که نعمت اینقدر فراوان است که از هر خانهای میآیید بیرون، در هر ادارهای میروید، در هر فیلمی میبینید، دیگر فساد در مملکت را پر کرده، «ظَهَرَ الْفَسادُ»[10]؛ آشکار شد. قرآن میگوید، قرآن میگوید اول یواشکی بود، در خانهها بود، کنج خلوت بود، روزهای جمعه چهار تا با هم میشدند، خیلی با ترس و لرز دو تا شیشه عرق میخریدند میرفتند بیرون تهران، میرفتند کرج، در یک باغی که دیوار داشته باشد، در داشته باشد. الان که علنی است، علنی. یعنی هر شهری مشروب میسازند و به مردم میفروشند، الان هر کسی گوشت خوک بخواهد خیلی راحت میتواند، گوشت خرچنگ، گوشتهای حرام در تهران فراوان است. قرآن میگوید: «ظَهَرَ الْفَسادُ»؛ اصلاً فساد آشکار شده، هیچکس خجالت نمیکشد، نه زنی که نیمه عریان بیرون میآید، نه دختری که نیمه عریان بیرون میآید، اصلاً حیا نمیکند، شرم نمیکند، خجالت نمیکشد. نه اینکه خجالت نمیکشد، بلکه قرآن میگوید، قرآن. در سوره احزاب است: در خانهاش کاملاً آرایش میکند، در سوره احزاب، و لباس چشمنواز زیبا میپوشد، که پیغمبر(ص) میفرماید: در آن زمان لباس، تنشان است ولی بدنشان پیداست، سینهها پیداست، ساق پا پیداست، دستها تا اینجا پیداست، گاهی هم لباسهای نازکی میپوشند، همه بدن پیداست[11].
امیرالمؤمنین(ع) میگوید: «عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ»[12]؛ لباس تنش است ولی لخت است، خودشان را آرایش میدهند به چه نیتی؟ لباسهای زیبا میپوشند به چه نیتی؟ به نیت تبرُّج. این لغت در سوره احزاب است: به نیت تبرج، تبرج یعنی چه؟ یعنی از خانه بیرون بیایند و این آرایش و این لباس واین بدن را به هر چشمی نشان بدهند، به نیت نشان دادن میآیند، این تبرج. این هم آشکار شده، خیلی قرآن معجزه است، زمان پیغمبر(ص) این حرفها نبود، آیه که برای زمان پیغمبر نیست، زمان پیغمبر نازل شد ولی الان این آیه مصداق پیدا کرده است.
خب، این همه خطر کنار گوشمان، کنار چشمان، بالای سرمان، زیر پایمان، در شهرمان و جاهای دیگر. من یک منطقهای دعوت داشتم، منبر خیلی برایم عجیب بود، کی؟ بیست سال پیش، که مجبور بودم از حدود شیراز جادهای را طی بکنم، حدود سه ساعت، که این جاده اسفالت هم نبود، پیچ و خم زیاد، پر از کوهستان، یعنی ما از حدودهای شیراز که درآمدیم؛ راست و چپ کوه بود و دره بود و جنگل بود و بیابان بود و در این مناطقِ پرت گاهی بیست تا خانه خشتی و گلی. یعنی معلوم بود اصلاً جاهایی بود که من به عمرم هم ندیده بودم، اولین بار بود، خشتی و گلی. از داخل خانه مرد در میآمد با بیست تا پنجاه تا گوسفند و بز، زن درمیآمد با دو تا گاو. اما این مسیر را که من میرفتم نود درصد پشت بامها (بیست سال پیش) روی آن ماهواره بود، نود درصد. یعنی فساد میگوید: «ظَهَرَ الْفَسادُ»؛ اصلاً آشکار شده است، هیچ جا دیگر امان و امنیت نمانده است، ولی شماها چرا سالم ماندهاید؟ شماها چرا اهل منبر هستید؟ شماها اصلاً چرا منبر برپا میکنید؟ شما چرا زحمت میکشید؟ کفش جفت میکنید؟ چایی درست میکنید؟ صبحانه درست میکنید؟ و شماها چرا میآیید؟ مگر صبح زود خواب لذت ندارد، برای چه میآیید؟ شما هنوز در امنیت اهل بیت (علیهم السلام) هستید، یعنی شما هنوز وصل به این دستگیره نجات هستید، و اگر وصل نبودید این نبودید، دستگیره نجات ما در دنیا از خطرات اهل بیت هستند، چه دستگیره نجاتی! یک خط طلای بیست و چهار عیار.
از یک آخوند کله گنده با سواد اهل سنت نقل بکنم، یک خط طلای بیست و چهار عیار، این آخوند سنی یک کتاب دارد چهل جلد است من دارم، در جلد اول این کتاب این جمله را نوشته است، اصلاً آدم ماتش میبرد که شیعه نیست و این جمله را نوشته است، و آدم شک میکند آیا شیعه نبود و مرد؟ یا به این حقیقت که رسیده شیعه شد و مرد. من با کتابش خیلی سروکار دارم، نمیدانم، یعنی دست نمیدهد که آدم بفهمد شیعه مُرد یا نه غیرشیعه مرد. این جمله هم در هیچ کتاب شیعه نیست، در هیچ کتابی، نه در کافی است، نه در تهذیب است، نه در من لا یحضر است، نه در وسائل بیست جلدی است، نه در بحار صد و ده جلدی است، نه در کتاب بسیار مهم وافی فیض کاشانی است؛ که بیست و پنج جلد است، با اینکه فیض نسبت به این مسائل خیلی حساس بوده. این در کتاب یک سنی مشهور که هنوز هم دارد کتابش چاپ میشود؛ عراق، عربستان، مصر، اردن، لبنان، یعنی قرن هفتم این کتاب را نوشته، کتاب هنوز زنده است، این جمله را نوشته، باید قدردان باشید یا نه؟ یعنی این که شیعه هستید باید قدردان باشید یا نه؟ باید این نعمت را شکر بکنید یا نه؟ یا با پدید آمدن چهار تا گرانی و چهار تا اداره تلخ و چهار تا آخوند مثل من اشتباهکار باید قرآن و اهل بیت را حذف کنید و بروید!؟
این جملهاش است: «وَمَنِ اتَّخَذَ عَلِیًّا إِمَامًا لِدِینِهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى»[13]؛ میگوید: کسی که علی را به عنوان پیشوا و امام خودش برای دینش (یعنی دین را از علی بگیرد) «مَن اِتّخِذ عَلَياً اماماً لِدينه»، برای دنیای خودش هم علی را امام قرار بدهد؛ که علی با دنیا چگونه معامله کرد، او هم مثل علی معامله بکند، این آدم چنگ زده به استوارترین دستگیره در عالم.
من برادر شما هستم، خیلی شماها را دوست دارم، شما که میگویم یعنی شما پامنبریهای کل ایران. من برادر شما هستم، آشنا هم با شما نیستم، نزدیک ورفیق هم نیستم، چون من وقت ندارم با همه ایران آشنا بشوم و رفیق بشوم، و عاشق شما هستم، و دغدغهدار برای شما هستم. به جان امیرالمؤمنین و فاطمه قسم؛ من بیست و چند کشور مسافرت کردهام، این بیست و چند کشور شرقی بوده، کمونیستی بوده، تا کشورهای اروپا، تا دویست سیصد کیلومتری قطب جنوب، تا شرق دنیا، تا غرب د نیا. من بیست و چند کشور رفتم، و خودم پیشنهاد دادم که رؤسای ادیان و مذاهب بودایی، زرتشتی، یهودی، مسیحی، سنّی حنفی، سنی شافعی، سنی مالکی، سنی حنبلی، پیشنهاد دادم؛ من میخواهم رئیسهای ادیان را ببینم، به آنهایی که من را دعوت کردند. گفتند: عیبی ندارد. من با این دو تا پایم برای خاطر شما و دینتان تا عمق کلیسای ایتالیا پیش پاپ رفتم. کشورهای دیگر رؤسای مذاهب را ملاقات کردم، در میلان ایتالیا با کاردینال مهم ملاقات کردم، در ارمنستان با رئیس بزرگ ارامنه، در انگلستان در معبد بوداییان، در کشورهای دیگر با رؤسای اهل سنت، ملاقاتها گاهی دو ساعت طول کشیده است، گاهی یک ساعت. گاهی کشیش و رئیس ارامنه جهان چنان تحت تأثیر بحث من قرار گرفته (بحث من یعنی بحث اهل بیت و قرآن) که از طبقه چهارم که به من میگفتند اصلاً سابقه نداشته، رئیس جمهور آمده اینجا، نخست وزیر آمده اینجا، از کشورهای دیگر آمدند، دیدنِ رئیس اعظم سابقه نداشته، والله از طبقه چهارم دنبال من آمده، دست من را در دستش گرفته، تا دم در خروجی در کلیسایی که چهل هزار متر بوده، از دم ساختمان تا دم در حداقل هزار قدم بوده، دست من را گرفته بود تا درب ماشین، درب ماشین را برای من باز کرد، گفت بفرمایید. در تمام این ملاقاتها، دوباره بگویم: به حق علی و زهرا، مثل این چراغ دو تا چیز برایم روشن شد؛ که حق در عالم با قرآن و اهل بیت است و بقیه ادیان از ریشه صددرصد باطل است، چون هیچ رئیس دینی جواب من را نداشت بدهد.
حالا من به عنوان یک برادر، به عنوان یک عاشق، به عنوان یک کفش جفت کن، من هیچ وقت خودم را عالِم مردم اصلاً به ذهنم نیاوردم، من کفش جفت کن شما هستم، من دست همه شما را میبوسم، از شما میخواهم از شیعه بودن دست برندارید. به هر خطری که برخوردید، نگران خطر نباشید. اگر در خطر کشته بشوید دنباله شهدای کربلا هستید، اصلاً نگران نباشید. این گرانیها، این بیمهریها، این مشکلات از این ناحیه شما را سست نکند، برای این که اگر ما مثل بعضیها این دستگیره را از دست بدهیم از هیچ خطری در دنیا و آخرت سالم نخواهیم بود.
یک بار دیگر آن جمله طلایی را بخوانم: حالا دوربینها که ضبط میکند، پخش میکند، شاید بعضیهایتان هم موبایلهای جیبتان ضبط بکند، جمله آسان است، میشود حفظ کرد، «وَمَنِ اتَّخَذَ عَلِیًّا إِمَامًا لِدِینِهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى».
یک روایت هم برایتان بخوانم، اما شرح نمیتوانم بدهم، شرحش را خودم در دفترهایم نوشتهام، چون این روایت در هیچ کتابی شرح ندارد، ولی من برایش شرح نوشتم و آن این است که؛ هر کسی در قیامت با تکیه بر چیزی میآید: یکی به نمازهای درست تکیه دارد و شاد است، که نجات پیدا میکند. یکی به روزههایش، یکی به خرج کردنهای پولش در راه خدا، در راه بندگان خدا. یکی به کتاب نوشتنش، یکی به گریه نیمه شب و نماز شب، هر مؤمنی در قیامت با تکیه داشتن به یک چیزی میآید. پیغمبر میفرماید: من قیامت که وارد میشوم تکیه من فقط بر امیرالمؤمنین است، فقط. میآیم قیامت وارد میشوم «مُتَّكِئًا عَلَى عَلیٍّ»[14]. قدر بدانیم، جوانها تشیع را از دست ندهید، شما پدر و مادرها امروز رفتید خانه، اگر این منبر خلاصهاش یادتان بود برای بچههایتان، برای دخترها و دامادهایتان، برای عروسهایتان بگویید. حرفم ناتمام ناتمام، جلسه تمام شد. اما حرف تا قیامت ادامه دارد.
چنان ساقی نمود از باده مستش
که داد از فرط مستی هر دو دستش
در آن مستی که حالی این چنین داشت
زبان حال با معشوق این داشت
الهی عاشقم عاشقترم کن
سرم را غرق خون چون پیکرم کن
اگر دستم ز دستم رفت غم نیست
سرم را میدهم کز دست کم نیست
بزن تیری به چشم نازنینم
که غیر از دوست چیزی را نبینم
تعبیرات ابی عبدالله کنار بدن قمر بنی هاشم با تعبیراتشان با بقیه بدنها خیلی فرق داشت، البته این جملات معنی ظاهری ندارد، معنی باطنی دارد. وقتی از اسب پیاده شد، زیر بغل بدن قمر بنی هاشم را گرفت، روی دامن گذاشت، مثل ابر بهار گریه میکرد: أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي، همه، اینها را برایتان معنی کردهاند، یک جمله آخری را من از بزرگان شنیدم که گفت: عباس! وَ الکَمَدُ قاتِلي، اگر تا غروب امروز من را نکشند داغ تو من را زنده نخواهد گذاشت.
خدایا! به حقیقت زینب کبری ما به طور جدّ نه شوخی اعلام میکنیم: هر چه را از ما میخواهی بگیری بگیر اما گریه بر ابی عبدالله را از ما نگیر. خدایا! پدر و مادرهای ما، ما را شیعه بار آوردند، خیلی به ما حق دارند، حالا خوش اخلاق بودند، بداخلاق بودند، تند بودند، به ما ربطی ندارد، ولی حق بزرگی به ما دارند. اگر در برزخ گرفتارند همه را نجات بده. زن و بچهها و نسل ما را شیعه قرار بده. در نسل ما به حق زهرا دختر و زن بیحجاب قرار نده. امام زمان را در این لحظه دعاگوی ما و نسل ما قرار بده. خدایا به حق امیرالمؤمنین این مجالس را از ما نگیر.
[1] . «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ...»؛ ممتحنه: 4.
[2] . احزاب: 21.
[3] . وقعه الطف: ص 172.
[4] . نهج السعاده: ج2، ص107.
[5] . انبیاء: 105.
[6] . «اِنَّ لی فی ابنة رسولِ الله اُسوةٌ حَسَنَةٌ» (الغیبه، للطوسی؛ ص 286 ).
[7] . تفسیر فرات: ج 2، ص 581و582.
[8] . تحریم: 6.
[9] . اعراف: 201.
[10] . روم: 41.
[11] . النهایه فی غریب الحدیث والأثر: ج 4، ص175.
[12] . من لا يحضره الفقيه: ج3، ص390، ح4374.
[13] . تفسیر کبیر: ج 1، صص 180 و .182
[14] . المناقب : ج۳ ، ص۲۲۶.