سخنراني دوم
(تهران حسینیه دبیرستان رستگاران)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مصونیت از وسوسههای شیاطین در عصر ظهور
- تأثیر نگاه الهی امام عصر(عج) به مردم
- علت بیبهرهبودن بعضی از افراد در آخرت
- تفاوت آخرت با دنیا
- ثمرهٔ ارتباط عقل با اولیای الهی
- تفاوت عقل کامل با عقل جزئی
- عقل مسموع
- زندگی دنیایی انسان با عقل کامل
- محبوبترین و منفورترین اعمال نزد خدا
- علت جهنمیشدن برخی از افراد
- عقول جزئی، اسیر دنیا
- راه آسان بهدست آوردن آخرت
- درک عقول کامل از خوبیها و بدیها
- نمونهای از افراد دارای عقول کامل
- گسترهٔ علم امام زمان(عج)
- ارزش و بزرگی زمان ظهور
- نتیجهٔ دوری از قرآن و ائمه
- شأن عقل کامل
- اهمیت عقل در قرآن کریم
- ویژگی انسانهای دارای عقل جزئی
- درخواست امام معصوم از خدا
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرَّمین»
مصونیت از وسوسههای شیاطین در عصر ظهور
در جلسهٔ قبل گفته شد روزگار امام عصر(عج)، روزگار ظهور همهٔ ارزشهاست و چون ظرف آن زمان از ارزشها پر است، خداوند متعال با توجه به تعبیری که در کلمهٔ «عصر» شد، به آن روزگار قسم یاد کرد. از روایات استفاده میشود که در روزگار حضرت چراغ شیطان باطن که نفس امّاره است، خاموش میشود. انسانها در سایهٔ تربیت، نگاه و ظهور حضرت، از درون خودشان دعوت به هیچ گناهی نمیشوند؛ اما از خطرات بیرونی هم همه در امان هستند؛ چون با «يَملَأ اللّهُ به الأرضَ قسطاً و عدلاً»[1] سفرهٔ ظلم برچیده میشود. دیگر در ظاهر، کسی پیدا نمیشود که مردم را به گمراهی، ضلالت و فساد دعوت کند. انسانها از نظر درون، این آرامش را دارند که دچار گرگ درونی نیستند و نسبت به بیرون هم خاطرشان آسوده است که دعوتکننده به ظلم، گناه و شرک وجود ندارد.
تأثیر نگاه الهی امام عصر(عج) به مردم
در حقیقت، اصل مبارزهٔ وجود مبارک امام عصر(عج) با ظلم، تجاوز، بغی، گناه و معصیت است و در این مبارزه در تمام کرهٔ زمین، طبق آیات قرآن موفقیت صددرصد نصیبشان میشود. امام باقر(ع) میفرماید: «در آن روزگار، با نظر محبتی که ایشان به انسانهای آن روز میکند (تعبیر در روایت این است که دست به سر مردم میکشد، نه اینکه تکتک مردم دنیا کنار حضرت بیایند و صف بکشند و ایشان کف دست مبارکشان را بهنوبت به سر مردم بکشند؛ این، کنایه از این است که ایشان یک نظر یا نگاه الهی و عرشی به عقل انسان میاندازد)، تمام مردم دارای عقل رشید، کامل و بیدار میشوند».[2] وقتی که فهم، فکر و عقل مردم کامل شود، قهراً دنبال کمال خواهند بود؛ یعنی عقل کامل، کمالطلب و عقل جزئی، جزئیطلب است.
علت بیبهرهبودن بعضی از افراد در آخرت
شما همین مسئله را میتوانید در آیات قرآن مجید هم ببینید؛ از باب نمونه پروردگار در سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید: «فمِنَ النّٰاسِ»[3] «مِن» یعنی گروهی، برخی، نه همه. اگر میفرمود «الناس»، معنیاش «کل الناس» میشد؛ اما میفرماید «مِنَ النّٰاسِ»، یعنی تعدادی «مَن یَقُول» یا به زبان دهان یا به زبان حال اینگونه دعا میکنند: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا»[4] و دعایشان را هم همینجا ختم میکنند. قرآن مجید میگوید درخواستشان از پروردگار که دنیا و آخرت و خزائن غیب در اختیارش است و اگر تمام مردم عالم دنیا و آخرت بخواهند، به همه هم که عطا بکنند، خزانهاش غیرمنحوس است و کم نمیآورد؛ ولی اینها گروهیاند که میگویند: خدایا! ما خانه، پول، ماشین، پاساژ و اضافهشدن ثروت میخواهیم. از این مرز جلوتر هم نمیآیند و چیز دیگری نمیخواهند و درخواست دیگری ندارند. «وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ»[5] پروردگار میفرماید: اینطور آدمها که دعایشان اینگونه است، در آخرت هیچ نصیبی ندارند.
تفاوت آخرت با دنیا
«وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» ما طلبهها میگوییم اینگونه آیات، نکرهٔ در سیاق نفی است. «ما له» یعنی برایشان وجود ندارد، نیست، ندارند و نخواهند داشت. کلمهٔ «خلاق» الف و لام ندارد؛ اگر یک لغت، بدون الف و لام در یک جملهٔ نفی قرار بگیرد، افادهٔ عموم میکند؛ یعنی اینها به اندازهٔ ارزن هم در قیامت بهره و نصیب ندارند. برای این است که اینها دنبال رشد عقل نرفتند؛ وگرنه، اگر اینها عقلشان را با علم انبیا و ائمه و اولیا تغذیه میکردند، به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع) میدیدند که ماورای این عالم، عالم دیگری است که با این عالم خیلی فرق دارد؛ فرقش این است که در آنجا مرگ وجود ندارد و زندگی ابدی است، خستگی، محدودیت و پیری نیز وجود ندارد.
ثمرهٔ ارتباط عقل با اولیای الهی
وقتی که عقل یک نفر با ارتباط با انبیا و قرآن و ائمه و اولیا تقویت شد، این نورافکن از دنیا هم آدم را رد میکند و «یَعلَمُ» به اینکه ماورای این دنیا، دنیای دیگری است. این عقل پخته (در دنبالهٔ همین آیه است) وقتی میخواهد دعا کند، میگوید: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً».[6] در آیات دیگر قرآن هست: «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ»[7] من دعای اینها را مستجاب کردهام، نه اینکه مستجاب میکنم؛ یعنی هم سفرهٔ خیر دنیا را برایشان پهن کردهام و هم سفرهٔ خیر آخرت را. دنیایش را که به تدریج میرسند و آخرت هم که باید انتقال پیدا کنند تا سر آن سفرهٔ ابدی و دائمی قرار بگیرند.
تفاوت عقل کامل با عقل جزئی
این یک نکتۀ مهم در قرآن است که عقل جزئی دنبال امور جزئی است و هیچوقت دنبال امور عظیمه نمیرود؛ مثلاً میخواهد رفیق انتخاب کند، یا یکی مثل خودش یا یکی پستتر از خودش را انتخاب میکند؛ اما عقول کامله وقتی میخواهند انتخاب کنند، انبیا، ائمه، عالمان ربانی یا اولیای خدا را انتخاب میکنند. آنهایی که عقول جزئیه دارند، برای انتخاب پول دنبال ربا، غصب، رشوه، مال دزدی و اختلاسی میروند؛ اما عقول کامله کاملاً این را احساس میکنند که لقمهٔ حرام هرچه میخواهد باشد، بدون شک آتش دوزخ است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «انَّ الَّذِینَ يأکلُونَ امْوٰالَ الْیتٰامىٰ ظُلْماً إنَمٰا یأکلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً».[8] آن کسی که عقل کامل دارد، نمینشیند که آتش بخورد و دنبال لقمهٔ حلال میرود. این فرق بین افرادی است که دارای عقول جزئیهاند و آن عقل دوم را که از طریق وحی و انبیا و ائمه ساخته میشود، ندارند و به قول امیرالمؤمنین(ع) دارای عقل طبیعی هستند؛ این دو عقل را حضرت تقسیم کردهاند. بیشتر میگویند این مسئله برای جلالالدین رومی است؛ ولی ما که با آیات و روایات سروکار داریم، میدانیم که اینگونه مسائل بسیار باارزش، ابتکار غیر انبیا و ائمه نیست.
عقل مسموع
ما در تمام شش دفتر مثنوی، مسئلهٔ عقل جزئی و عقل کلی را میبینیم. فرصتی برای من پیش آمد، در مثنوی خیلی سیر کردم. سال 56 وقتی ما را به زندان بردند، ۲۴ ساعت بیکار بیکار بودیم و فقط دیوارها را میدیدیم. در سلول هم من تنها بودم. سلول انفرادی بود و یک خرده از قبر بزرگتر بود؛ جای یک نفر بود. سربازی مأمور محل زندان ما (طبقهٔ دوم کمیتهٔ مشترک که یک روز مرا به آنجا دعوت کردند، هم جایم را نشانم دادند و هم عکسی که با گردنبند و شماره زندان انداخته بودند) بود. من به این سرباز گفتم اگر مشکلی برایت پیش نمیآید، یک کتاب بیاور که من بخوانم. گفت: چه کتابی؟ گفتم: هر کتابی که میشود، در لباست قایم کن که نبینند و برایم بیاور. او هم مثنوی را برای من آورد. خودش هم نمیفهمید که این کتاب چیست؛ اهل این حرفها نبود. آنجا من دیدم که جلالالدین بسیار عقل جزئی و عقل کلی کامل را مطرح میکند؛ ولی ما میبینیم در قرآن مجید آثاری که خدا از مردم بیان میکند، دلیل بر این است که عقل آنها عقل جزئی است یا به قول امیرالمؤمنین(ع) عقل مادرزادشان است؛ عقل طبیعی. یک عقل دیگر که همین عقل است، ولی عقل بالغشده که از طریق گوش و چشم به بلوغ میرسد؛ امیرالمؤمنین(ع) اسم این عقل را «عقل مسموع» گذاشته است؛ یعنی این عقل حرف خدا و انبیا را گوش داده و مطالعه کرده است (این گوش را در مقابل دهان اولیای الهی گرفته) و بالاترین کمکی که آنها به او دادهاند، رشد عقلی برایش ایجاد کردهاند. آن کسی که عقل کامل دارد، نمیتواند به این دنیای محدودِ فانیِ زودگذرِ ازدسترفتنی قابلتغییر قابلزوال اعتماد کند؛ اصلاً اعتمادکردن برایش نمیآید.
زندگی دنیایی انسان با عقل کامل
این شخص با دنیا چه کار میکند؟ تمام ابزاری که میتواند از دنیا در راه یک زندگی پاک در دنیا بهکار میگیرد و همین ابزار را به «عِیشَةٍ راضِیةٍ»[9] در عالم آخرت تبدیل میکند. با بقیهٔ مردم دنیا در دنیاست، اما زندگیاش متفاوت است؛ سراسر زندگیاش پاک، پاکیزه، طیّب، حلال، شکرگزار، اهل معرفت، اهل بصیرت، اهل بینش، اهل صدق و اهل وفاست. همهٔ اینها در آیات و روایاتمان مطرح شده است؛ مثلاً دربارهٔ حضرت ابراهیم(ع) پروردگار عالم میفرماید: «وَفّیٰ».[10] «وَفّیٰ» تشدید دارد و معنیاش این است که ابراهیم(ع) در تمام تعهداتش به خلق و خالق کاملاً وفادار بود. او لمس کرده بود که زندگی فقط ارزشهاست؛ وگرنه نمرودیان که ظاهر زندگی زیبا را داشتند. آنها کاخ، باغ، پول، درآمد و ثروت داشتند؛ اما ابراهیم(ع) اینها را زندگی نمیدید و زیر پردهشان آتش میدید. «نُرِي ابْرٰاهِيمَ مَلَکوتَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْاَرْضِ»[11] ما پرده را از جلوی چشم ابراهیم(ع) برداشتیم و آن فرمانروایی واحد بر عالم هستی را به او ارائه کردیم؛ لذا در تمام عمرش، مانند انبیای گذشته و انبیای بعد دنبال امور بیارزش اصلاً نرفت؛ چون اولاً میدانست خیر دنیا و آخرت از دل ارزشهاست و دوزخ از دل امور پست و ناچیز بیرون میآید.
محبوبترین و منفورترین اعمال نزد خدا
وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) میفرمایند: من ششهفت سال عمرم را کنار پیغمبر بودم (روز ازدنیارفتن پیغمبر حضرت حسین(ع) هفت سالش بود). خیلی از مطالب ناب پیغمبر(ص) را که ابیعبدالله نقل کردهاند، از همان هفت سال زندگیشان با پیامبر(ص) است. جملهٔ اول روایت این است: «کان يقول»، «کان» فعل ماضی و «یقول» فعل مضارع است. در ادبیات عرب، زمانی که فعل ماضی با مضارع ترکیب میشود، ماضی استمراری میشود؛ «کان یقول» یعنی من در این هفت سال همواره از پیغمبر(ص) شنیدم و این جمله را میگفت. انگار این جمله را پیامبر(ص) مرتب در خانوادهشان تکرار میکردند: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وأشرافَها» خداوند عاشق ارزشهاست «وَيَكْرَهُ سَفسافَهَا»[12] و متنفر از امور پست بیارزش ناچیز.
علت جهنمیشدن برخی از افراد
آنهایی که دنبال امور پست میروند، اسیر عقل جزئی هستند و تقصیر خودشان است که اسیر عقل جزئی شدهاند. خیلی جالب است؛ قرآن میگوید: روز قیامت این کارگردانهای جهنم از جهنمیهای بدبخت سؤال میکنند: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»[13] شما که در دنیا بودید، هشداردهندهای برایتان نیامد؟ یک پیغمبر، امام، ولیالله، عالم ربانی که شما را از این خطری که دچارش شدهاید و دیگر هم نجاتی ندارید، آگاهتان کند و هشدارتان بدهد. میگویند: «قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ»[14] هشداردهنده آمد؛ اما ما با هیچکدام تماس نداشتیم و سراغشان نرفتیم. در سیزده سالی که پیغمبر(ص) مکه بود، خیلیها در مکه بودند و یکبار نزد پیغمبر(ص) نیامدند. در ده سالی که پیغمبر(ص) مدینه بود، خیلیها در مدینه بودند و یکبار محضر پیغمبر نیامدند. از این انسانها در دنیا زیاد است؛ در ایران خودمان هم زیاد است.
عقول جزئی، اسیر دنیا
یک شهری منبر دعوت داشتم؛ شب اول وقتی وارد مسجد شدم، دیدم مهندسی این مسجد خیلی زیباست؛ اما یک گوشهٔ این مسجد بسیار زشت بود. بعد از منبر به کارگردان مسجد و جلسه که بسیار انسان والایی بود و برادرخانم آیتالله ضیاءآبادی (جمعهها تلویزیون منبرهایش را میگذارد؛ همهٔ آن قرآن و روایت است و دلسوز هم صحبت میکند) گفتم: شما که اینقدر خرج کردهاید، عیب این گوشهٔ مسجد چیست؟ ایشان گفت: پشت این دیوار یک خانهٔ دوهزار متری است (این که میگویم، برای چهل سال پیش است)، مهندس ما گفت فقط پنج متر از این دوهزار متر را که بگیریم، این نقشه ما کامل از آب درمیآید. مالک این باغ یک پیرمرد ۸۵ ساله است؛ خودش و زنش هستند و اولاد ندارد. آن زمان که ما سراغ پنج متر زمین رفتیم، زمین متری دوهزار تومان بود. این گوشهٔ مسجد هم به ساختمان وصل نبود و ساختمان آنطرف زمین بود و پشت مسجد، باغ بود. سهچهار نفر شدیم و پیش این پیرمرد رفتیم و گفتیم: ما برای مسجد یک نقشه گرفتهایم؛ مسجد کاهگلی و خشتی است و میخواهیم آن را برای عبادت مردم بازسازی کنیم. شما پنج متر از این حیاط دوهزار متری را به خانهٔ خدا بفروش! گفت: با خدا معامله نمیکنم! گفتیم: به ما بفروش! گفت: چون برای مسجد میخواهید، به شما هم نمیفروشم. گفتیم: متری دوهزار تومان را پنجهزار تومان میخریم. گفت: نمیدهم. گفتیم: دههزار تومان. گفت: نمیدهم. گفتیم: بیستهزار تومان. گفت نمیدهم. بعد هم مُرد و اینجا هم مانده؛ ما هم که دیگر مسجد را ساختهایم و اگر هم بخواهیم، نمیدانیم چه کسی ورثهاش است؛ چون بچه هم نداشت.
آن کسی که دچار عقل جزئی است، به امور پست وابسته است و حاضر نیست پنج متر زمین به نفع مردم، شهر و دین بدهد؛ چون اسیر است! عقول رشیده و کامله از این قید و اسارت آزاد هستند.
راه آسان بهدست آوردن آخرت
رسول خدا(ص) بین مدینه و قبا رد میشدند (باغهای آبادی دارد؛ سال پنجاه که ما رفتیم، خیلی باغهای آبادی داشت. بین مدینه و مسجد قبا دو طرف جاده پر از باغ، سبزیکاری و آب فراوان بود)، یک باغدار مدینهای که جلوی در باغش ایستاده بود، گفت: آقا! باغ، آب خوبی دارد؛ تشریف میآورید در باغ که میوهای بخورید و کنار آب استراحتی بکنید؟! فرمودند: بله. نزدیک نماز شد؛ پیغمبر(ص) فرمودند: من از این آب وضو بگیرم و برای نماز بروم و وضو گرفتند. یک دلال ملکی یکیدو روز بعد آمد و به صاحب باغ گفت: برای باغت یک مشتری دارم که باغت را خوب میخرد. گفت: من چون یک باغ دیگر هم دارم، قصد فروش این باغ را داشتهام؛ ولی در این باغ پیامبر(ص) آمده و از آب این باغم وضو گرفته است، باغ را به هیچ قیمتی نمیفروشم.
چند روز بعد همین صاحب باغ مسجد آمده بود؛ پیغمبر(ص) فرمودند: آیهٔ جدیدی بر من نازل شده است و آن را خواندند؛ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[15] شما به نیکی واقعی نمیرسید، مگر از آنچه که مورد علاقهتان است، انفاق و هزینه کنید. آیه را که پیغمبر(ص) خواندند، صاحب باغ آمد و گفت: یا رسولالله! میخواهم باغی که در آن وضو گرفتهاید، در راه خدا بدهم که به این آیه عمل کرده باشم. ببینید این عقل چقدر پخته است! گفت: چون من یک باغ دیگر دارم که خرج زندگیام را میدهد و میخواهم این باغ را که فقط به ثروتم اضافه میکند، به شما بدهم. فرمودند:به من نده. گفت: چه کار کنم؟ فرمودند: در قوم و خویش فقیر داری؟ گفت: دارم. فرمودند: بین آنها تقسیم کن. گفت: چشم.
ببینید عقل پخته در خریدن آخرت خیلی آدم راحتی است؛ ولی عقل نپخته که مربوط به همان رحم مادر است (مثل آن نودساله)، پنج متر زمینش را نمیدهد. آن بچه بود؛ ولی بچه نودساله.
درک عقول کامل از خوبیها و بدیها
مَصعب بن عمیر هجده سالش بود، اما مرد کامل الهی بود. قیس بن مُسَهر صیداوی ۲۸ سالش بود؛ اما وقتی که قیس شهید شد، امام حسین(ع) این آیه را برایش خواند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ».[16] امام حسین(ع) جوان ۲۸ ساله را مرد مردان معرفی کرد؛ این فرق بین عقل کامل و عقل جزئی است. عقل جزئی وقتی دعا هم میکند، دعای احمقانه میکند: «رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْيا حَسَنَة» قرآن میگوید تا همینجا متوقف میشود؛ ولی عقل پخته میگوید: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[17] «و تَوَفَّنٰا مَعَ الْابْرٰار».[18] جمع این مطالب در سورهٔ بقره و آلعمران است.
امام عصر(عج) با اشارهای که به عقول مردم زمان میکند (اشاره و توجه معنوی)، عقلها در وجود هر کسی به تناسب ظرفیتش، عقل کامل میشود. مردم زمان ایشان نه دنبال جزئیات هستند، نه دنبال گناه؛ چون عقل کامل است، گناه را دوزخ میبیند و خودش را هزینه بهدست آوردن جزئیات نمیکند. اگر یک میخ یا یک لیوان به او بدهی، همان را تبدیل به ابزار زندگی آخرت میکند.
نمونهای از افراد دارای عقول کامل
عقول پخته بلد هستند؛ من خودم این مطلب را بلد نبودم و از یک روحانی در جنوب خراسان یاد گرفتم. از جنوب خراسان به بیرجند میرفتم؛ ظهر بود که در یکی از شهرهای وسط راه پیاده شدم و پرسیدم عالم مورد توجه اینجا چه کسی است؟ به من گفتند و به خانهاش رفتم؛ او من را شناخت و خیلی هم احترام کرد و گفت: کجا میروی؟ گفتم: میروم بیرجند. ماشینم بیرون است. گفت: من نمیگذارم بیرجند بروی؛ ناهار را بخور و بعد برو. گفتم باشد و خوشحال هم شدم که ناهار قهوهخانهای نمیخورم.
این عقلهای پخته را ببینید! گفت: تو که تا اینجا آمدهای و من کشتهمردهٔ گریه برای ابیعبدالله(ع) هستم، یک روضه میخوانی؟! گفتم: حتماً. روضه را که برایش خواندم، نزدیک بود جانش به لبش برسد؛ اصلاً داشت میمرد. اتفاقی خودش این را به من گفت و من سؤالی نکردم؛ گفت: من از این شهر در ماه یک یا دو بار با ماشین به مشهد میروم؛ وقتی میخواهم زیارت بروم، دم در حرم میگویم: خدایا! من دارم به زیارت میروم؛ اما تنها نیستم و تنها هم نمیتوانم بخورم. بنابراین وقتی در حرم قدم میگذارم، میگویم: زیارت میکنم حضرت رضا(ع) را به نیابت کل فرشتگان، کل جن، بچههایی که به دنیا نیامدهاند تا قیامت، تمام گذشتگان، هرچه آدم خوب و بد است، پرندگان، ماهیان دریا و حیوانات جنگل. بعد میگفت از خدا که کم نمیآید؛ کریم است! میتواند سود همین یک زیارت من را به همهٔ آنهایی برساند که از طرف آنها نیابت کردهام. این عقل پخته است!
گسترهٔ علم امام زمان(عج)
چقدر این عقل پخته خوب است. عقل پخته از طریق گوش بهدست میآید و میدانید مردم آن روزگار وقتی گوششان را وقف دهان الهی امام عصر(عج) میکنند، چقدر مطالب گیرشان میآید؛ چون علوم همهٔ انبیا و ائمه و همهٔ جن و انس را خدا پیش آن یک نفر گذاشته است. ما روایت در حق ایشان کم نداریم؛ در کتب شیعه و اهلسنت حدود ششهزار روایت راجع به ایشان داریم؛ خودش، شئونش، روزگار ظهورش و جریاناتی که در آن روزگار اتفاق میافتد. چه علمی نزدش است!
امام باقر(ع) میفرماید: از زمان آدم تا صبح ظهور، تمام علوم بشر و تمام این کتابخانهها و میلیارد کتابها «الف» علم است و دوازدهمین ما که میآید، از «باء» تا «یاء» را برای مردم آشکار میکند. میدانید مردم آن زمان چه عقلی پیدا میکنند؟! میدانید در آن زمان دیگر کسی شیطان نخواهد ماند؟! میدانید در آن زمان درون دیگر نفس اماره ندارد که زلفش با شیطان بیرونی گره بخورد و این همه جنایت به بار بیاورد؟
ارزش و بزرگی زمان ظهور
ما از قدیم شنیده بودیم که زمان امام عصر(عج) گرگ و گوسفند که هر دو تشنهشان میشود، با هم لب چشمه میآیند و آب میخورند. گرگ از یکطرف و میش هم از یکطرف میرود؛ این یا ظهور واقعی دارد یا نه، میخواهد با این تمثیل، نبود ظلم در زمان ایشان را بیان بکند. این عصر میارزد که پروردگار به آن قسم بخورد و بگوید «و العَصْرِ»[19] سوگند به آن روزگار؛ خود روزگار ظرف است و هر چیز که در این ظرف هست، ارزش است. از رهبر جهان، امام عصر(عج) تا بچهای که از مادر به دنیا میآید، ارزش است؛ چون آن بچهای هم که بزرگ میشود، عبدالله بزرگ میشود.
نتیجهٔ دوری از قرآن و ائمه
امام حسین(ع) در این روایت میفرماید که جدم همواره میفرمودند: خدا عاشق ارزشهاست و متنفر از امور پست. خدا نکند آدم ارزشها را نشناسد! جهنمیها میگویند: چرا. برای ما هشداردهنده آمد؛ مثلاً در این شهر یک پیغمبر آمده یا یک امام یا عالم ربانی زندگی میکند، اما دنبالش نمیروند (خیلیها در تهران، در محلهشان مسجد است، اما یکبار هم نیامدهاند و نمیآیند). اینهایی که میگویند برای ما هشداردهنده آمد، نه اینکه نزد هشداردهنده آمدند و او را شناختند؛ بلکه فقط در مورد او شنیده بودند.
اگر هشداردهنده آمد، پس چرا آمدید جهنم؟ اینها جواب میدهند (عجب جوابی! به درد ما میخورد که فعلاً در دنیا هستیم): «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ»[20] اگر ما هم مثل بهشتیها به حرف این هشداردهندگان گوش میدادیم «أَوْ نَعْقِلُ»[21] و عقلمان را دست آنها میدادیم که عقل ما عقل بالغ و پخته شود، «مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[22] ما الآن جهنم نبودیم. دو جرم ما را به جهنم کشیده: تعطیلی گوش و تعطیلی عقل. همین!
شأن عقل کامل
اگر آدم به قرآن وارد نباشد و اول این آیه را بخواند (به جهنمیها میگویند چرا جهنم آمدید)، به ذهنش میآید که حتماً نماز نخواندهاند، روزه نگرفتهاند، حج نرفتهاند یا کار خیر نکردهاند؛ اما همه این حرفها از شأن عقل کامل است. آن کسی که نماز میخواند، شعاع عقلش است که خدا را شناخته و میگوید: وظیفهام است وجود مقدس او را که همه چیز من است، عبادت کنم. روزهٔ ماه رمضان و حج از شئون عقل پخته است. خود عقل از شئون عقل بینهایت عالَم، وجود مبارک پروردگار هستی است؛ یعنی این عقل کامل پرتوی آن عقل بینهایت است.
اهمیت عقل در قرآن کریم
امشب به شما راحت میتوانم بگویم که حالا معلوم شد چرا بیش از هزار آیه در قرآن عقل را مطرح کرده است. شما کتابهای دیگر را ببینید؛ کل کتابهای دانشگاهها و کتابخانهها، همچنین کتابهایی که روسها و آمریکاییها نوشتهاند، دربارهٔ عقل چقدر بحث دارد. این بیعقلها که بحث عقل نمیکنند؛ قرآن میگوید: «یعْلَمُونَ ظٰاهِرا مِنَ الْحَیٰاه الدُّنْیٰا»[23] فقط علم بار کردهاند، نه عقل. «وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»[24] اصلاً از این دنیا به جای دیگری نگاه نکردهاند. دانشمند معروف جهانی است؛ ولی قرآن میگوید بیعقل و حمال علم است، نه عاقلِ دارندهٔ علم. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا»[25] اینها کتاب و علم بارشان است، نه عقل.
ویژگی انسانهای دارای عقل جزئی
این یکی از آثار روزگار ظهور است که کل دارای عقل بالغ و پخته میشوند؛ اما الآن عقول پخته کم هستند «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِی الشَّکور».[26]
این برای عباد شکور بود؛ اما آنطرفیها: «وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»،[27] «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»،[28] «اکثرهم لا یفقهون»[29] و «و أكثرهم لا يشعرون».[30] در واقع، اکثر ملتهای این پنج قاره (قرآن که برای ایران تنها نازل نشده است) «لا یعقلون» هستند؛ اما خدا را رد نمیکنند و«یعلمون» هستند. «یعْلَمُونَ ظٰاهِرا مِنَ الْحَیٰاه الدُّنْیٰا» تمام رشتههای علمی مربوط به امور دنیا را بلد هستند. تا زمانی که آدم یعقلون نشود، دنیا و آخرت آبادی پیدا نمیکند.
درخواست امام معصوم از خدا
الله اکبر از این عقل! امام باقر(ع) میفرمایند: با پدرم زینالعابدین(ع) آمدیم سر قبر امیرالمؤمنین(ع) آنوقتی که قبر را هیچکس نمیشناخت و برای مردم پنهان بود. من بودم و پدرم. زینالعابدین(ع) کنار قبر نشست و زیارت مفصلی خواند و گریه کرد و نوبت دعا شد؛ صورتش را روی خاک قبر امیرالمؤمنین(ع) گذاشت و اولین دعایی که کرد، این بود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنى عَقْلًا كامِلًا».[31] خود زینالعابدین(ع) عقل خالص بود؛ اما به پروردگار میگوید عقل کامل روزی من کن؛ این روزی، بالاترین روزی است.
دعای پایانی
خدایا! ما و نسل ما را اهل عقلای بامعرفت موحد عالم قرار بده.
خدایا! بهره ما را از عقلی که به ما عنایت کردهای، کامل کن.
خدایا! مادر کل بدبختیها، جهل را از ما دور کن.
خدایا! دین ما، کشور ما، این مردم بزرگوار ما، مرجعیت و رهبری، محراب و منبر، ماه رمضان و محرم و صفر ما را از حوادث حفظ فرما.
خدایا! امام زمان(عج) را امشب دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
[1]. کتاب سلیم بن قیس، ص۱۳۴؛ اثبات الهداة، ج۵، ص۲۳۵.
[2]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۱، ص۲۵: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ قُتَيْبَةَ الْأَعْشَى عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ مَوْلًى لِبَنِي شَيْبَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ».
[3]. سورهٔ بقره: آیهٔ ۲۰۰: «فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ».
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. سورهٔ بقره: آیهٔ ۲۰۱.
[7]. سورهٔ آلعمران: آیهٔ ۱۹۵: «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ».
[8]. سورهٔ نساء: آیهٔ ۱۰.
[9]. سورهٔ حاقّه: آیهٔ ۲۷؛ سورهٔ قارعه: آیهٔ ۷.
[10]. سورهٔ نجم: آیهٔ ۳۴: «وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى».
[11]. سورهٔ انعام: آیهٔ ۷۵.
[12]. جامع الصغیر، ج۱، ص۲۷۸: «إن الله تعالى يحب معالي الأمور وأشرافها ويكره سفسافها».
[13]. سورهٔ ملک: آیهٔ ۸.
[14]. سورهٔ ملک: آیهٔ ۹.
[15]. سورهٔ آلعمران: آیهٔ ۹۲.
[16].سورهٔ احزاب: آیهٔ ۲۳.
[17]. سورهٔ بقره: آیه ۲۰۱: «وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّار».
[18]. سورهٔ آلعمران: آیهٔ ۱۹۳: «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ».
[19]. سورهٔ عصر: آیهٔ ۱.
[20]. سورهٔ ملک: آیهٔ ۱۰.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. سورهٔ روم: آیهٔ ۷.
[24]. همان.
[25]. سورهٔ جمعه: آیهٔ ۵.
[26]. سورهٔ سبأ: آیهٔ ۱۳.
[27]. سورهٔ مائده: آیهٔ ۱۰۳.
[28]. سورهٔ اعراف: آیهٔ ۱۰۹
[29]. بدین مضمون آبه یا روایتی نداریم.
[30]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۱، ص۱۵: «يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ وَ قَالَ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ قَالَ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَالَ- وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ وَ قَالَ- وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ وَ قَالَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ وَ قَالَ وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُونَ».
[31]. مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۲۲۳.