شب هفتم جمعه (24-1-1397)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قبل از اینکه مقام نبوت به رسول خدا اعلام بشود، پروردگار مهربان عالم، قلب او را آن چنان گنجایش داد که نزول قرآن مجید ـ دریای بینهایت علم و حکمت ـ را تحمل کند. ما ابتدای قرآن مجید را میبینیم که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شده است و تا امروز ثابت شده که قرآن مجید انتها ندارد.
فضایل بیشمار قرآن
«در کتاب با عظمت اصول کافی جلد دوم در باب فضل قرآن رسول خدا درباره قرآن میفرماید: لا تحصی عجائبه، شگفتیهای قرآن به شماره درنمیآید، یعنی عددی نیست که شماره شگفتیها را بنمایاند و نشان بدهد. و لا تبلی غرائبه، گوهرهای قرآن کهنه شدنی نیست که از علم و دانش و عقل حذف بشود، علم بگوید این مطلب کهنه شده ریشه ندارد، پس حذف بشود». چنین بلائی سر قرآن نخواهد آمد.
قرآن به گونهای است که بر فراز زمان در حرکت است و ابر رحمت خداست که تا قیامت میبارد، تمام هم نمیشود. اگر بحث درباره قرآن مجید بود من مسائل مهمی را برای شما عرض میکردم تا معلوم بشود که در عالم هستی این کتاب نمونه نداشته و ندارد و نمونهاش هم نخواهد آمد.
قلب پیامبر
اینجا باید توجه به این نکته داشته باشید که قلب پیغمبر، ظرف قرآن مجید شد، قرآن مظروف قلب پیغمبر بود. خیلی ظرفها مظروفش قیمت دارد و خود ظرف ارزش چندانی ندارد؛ جواهر فروشها، طلافروشها و آنهایی که سنگهای قیمتی میفروشند گاهی یک گوهری، یک سنگ قیمتی، یک الماس پرداخته شدهای را در یک ظرف قرار میدهند که ظرفش صد تومان است ولی خود آن مظروف میلیونها تومان قیمتش است. در تمام دنیا ظرفها با مظروفها تفاوت دارد، قابل مقایسه با همدیگر نیستند اما ارزش قلب پیغمبر که ظرف قرآن است با قرآن کریم هماهنگ است؛ آسمان بینهایتی است این قلب که خورشیدی مثل قرآن را توانسته در خودش طلوع دهد.
از قرآن بشنوید نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِين(شعراء، 193) من کل این کتاب را به فرشته امینم دادم که ابتدا بیاورد در قلب تو قرار دهد و بعد در طول بیست و سه سال نبوتت به تناسب حوادث و جریانات اجازه بدهم که جبرئیل کدام سوره، کدام آیه، چند آیه را برایت بخواند برای این که این آیات جریان را به یک مرحله مثبتی هدایت بکند و برگهای منفی آن را بریزد.
این قلب، این ظرف گنجایشی دارد به عظمت هستی گرچه در یک سینه معمولی قرار دارد، و از این برنامهها در عالم خلقت خدا زیاد دارد که قیمتیترین اشیاء را در یک ظرفهای از نظر ظاهر محدود قیمتی قرار میدهد.
امر به معروف با زبان خوش
اما لحظه اول اعلام نبوت بعد از اینکه پروردگار گستردگی به این قلب داد که موسی ابن عمران در کوه طور در اولین باری که مستقیماً صدای پروردگار را شنید و تنها پیغمبری بود که مستقیماً صدا شنید که پروردگار به او مأموریت داد برود و با فرعون روبرو بشود اما نه روبروی فیزیکی، او را راهنمایی نکرد که تا به مصر رسیدی اسلحه بکش، تا به مصر رسیدی مشت بلند کن، تا به مصر رسیدی درگیر شو، نه. ابتدا خداوند متعال در طول تاریخ انسان چنین مأموریتی را به هیچ پیغمبری نداده. شما هم مواظب باشید اولین بار در برخورد با مخالف، فیزیکی برخورد نکنید با اسلحه برخورد نکنید، با تلخی برخورد نکنید، با مشت بلند کردن برخورد نکنید.
خودم را میگویم و همه شما را که متدین هستید و در خانه پیش دوستانتان دلتان میخواهد حرف دین را بزنید که دوستان یا اهل خانه تشویق به دینداری بشوند، اگر چه امر به معروف واجب است جزء واجبات اصلی الهیه است، اما طوری بکن که قلب گنهکار نشکند، چون اگر درگیری فیزیکی پیدا بکنی اگر هم میخواست بپذیرد دیگر نمیپذیرد، اگر تلخی به او انتقال بدهی بیشتر فرار میکند.
به موسی ابن عمران و برادرش هارون این گونه دستور داد اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً(طه، 43 و 44) شما دو برادر را به عنوان دو پیغمبر مأموریت میدهم به طرف فرعون بروید. فرعون چه شده است؟ «از حدود الهی خارج شده، هیچ بیماری دیگری ندارد یعنی وارد حرامها شده، ریختن خون مردم حرام است فرعون وارد شده، غارت بیت المال حرام است فرعون وارد شده، دزدی از مال مردم روز روشن شب تاریک هر وقت حرام است فرعون وارد شده، جاهل نگاه داشتن مردم حرام است فرعون وارد شده»، این معنی «طغیان» است.
آیا طغیانگر را میشود سر جای اولش برگرداند؟ در بسته نیست، میشود. احتمال هم دارد طغیانگر بگوید نمیخواهم برگردم اما از ده طغیانگر ممکن است چهار تایشان قبول کنند بیدار بشوند، سنگینی طغیانشان را احساس کنند و سبکبال بشوند و صد دفعه هم شما را دعا کنند که اینها را سبکبال کردید.
وقتی دوتایی با این طغیانگر روبرو شدید؛ حق ندارید عصبانی بشوید، اوقاتتان تلخ بشود، بلند بلند حرف بزنید، تلخ حرف بزنید، مشت بلند بکنید، فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً سخن نرم، سخن عاطفی، سخن با محبت به این طغیانگر انتقال بدهید. لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى(طه، 44) ناامید نباشید، اگر قبول کرد به سود خودش است، اگر قبول نکرد به ضرر خودش است. اگر قبول کرد این تعدادی که کشته بود این ظلمهایی که کرده بود آنها چی میشد؟ پروردگار عالم موسی و هارون را فرستاد که اگر توبه کند ببخشد او را، چه میشود؟ مگر مهربانی خدا قابل حد است؟ مگر رحمت پروردگار و مغفرت او در یک چهارچوب است؟ نه.
مهربانی خداوند، دریای بی ساحل است. یک نمکزار است؛ سگ نجس العینی مثل نمرود، فرعون، شداد در این نمکزار بیفتند پاک پاک میشوند اما خودشان نخواستند در این نمکزار بیفتند. موسی ابن عمران که از قدرت فرعون باخبر است چون خودش هم متولد آن منطقه است و بیست سال تمام هم کنار فرعون بوده، در دربار فرعون بوده، خبر از همه طغیانهایش دارد. وقتی مأمور شد برود، به پروردگار گفت: من به چند مسئله نیاز دارم؛ به من عنایت کن بتوانم مأموریتم را خوب انجام بدهم، اولین خواستهای که از پروردگار داشت این بود قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي(طه، 25) خدایا به من گنجایش بده که من از کوره در نروم، تلخ نشوم، مشت بلند نکنم، چون خدا اینجور آدمها را دوست ندارد.
خداوند آدمهای تلخ، آدمهای عصبانی، آدمهای فحاش، آدمهای ناسزاگو رادوست ندارد، آدمهایی که مردم را میترسانند ولو مردم مقصر باشند. مقصر را نباید ترساند مقصر را باید خواست و با محبت با او حرف زد که این تقصیرها تو را از چشم رحمت خدا میاندازد، این گونه عمل نکن. اما اگر کسی بخواهد مقصری را برگرداند از تقصیر بترساند و برای او در ذهنش ایجاد هیولا بکند که شبها خوابش نبرد یا مرتب از خواب بترسد و فکر کند الان در خانه را میزنند و دوباره یقهاش را میگیرند و با کمال تحقیر او را میکشند، پروردگار این را دوست ندارد. شما مردم، شما اداریها، شما حکومت، شما اهل لباس نظامی و انتظامی، دلتان میخواهد تمام این جریانات و مشکلات حل بشود؟ وارد محبت قلبی و محبت عملی به این جامعه بشوید، ده روزه حل میشود.
در سخنرانیهایتان، در نماز جمعهها محبت کنید، با مردم تلخ حرف نزنید. حتی درباره اهل گناه که مسلمان هستند، داخلی هستند، برادران و خواهرانمان هستند، تلخ حرف نزنید. از زمان آدم تا حالا تلخی جواب نداده اما محبت جواب داده، همیشه.
آزار و اذیت پیامبر
به پروردگار گفت به من گنجایش بده. اگر خداوند متعال گنجایش به موسی نمیداد، روز چهارم و پنجم با فرعون دست به یقه میشد و دیگر هدف الهی از هدایت گمراه یا اتمام حجت پروردگار به گمراه تحقق پیدا نمیکرد. این گنجایش را اول خدا به پیغمبر داد که سیزده سال در برابر مکهایها و قریشیان با آرامش مقاومت کرد. راویان نقل میکنند، مسافر نقل میکند، به کتابها هم انتقال پیدا کرده، میگویند ما در مکه در بازار میدیدیم یک نفر با یک دنیا ادب، آرامش، از جلو میرود همین حرف را میزند: قولوا لا اله الا الله تفلحوا مردم دست از بت بیرون، دست از بتخانه، دست از متولیان بت، دست از بت درون، بردارید و پیوند به ذات مستجمع جمیع صفات کمال بخورید. به آنی پیوند بخورید که شما را ساخته، زمین را در اختیار شما قرار داده، هوا و آسمان و گیاهان و آب را در اختیار شما قرار داده است. تمام حرفش این بود ولی از پشت سر یک نفر گاهی دو نفر گاهی سه نفر این سنگهای تیز کنار کوههای شهر را پر کرده بودند در یک کیسه به او میزدند، پوستش میترکید و خون جاری میشد ولی او ادامه میداد، برنمیگشت باز هم میگفت: قولوا لا اله الا الله تفلحوا.
ما میپرسیدیم: این آقا که از همه بیشتر سنگ میزند، بد هم میزند، نشانهگیریش هم خیلی دقیق است کیست؟ میگفتند: عمویش ابولهب است. آن دو تا دیگر کیستند؟ آنها هم دعوت ابولهب هستند، گفته من نمیتوانم تنها همه این بدن را سنگباران بکنم شما هم بیایید کمک بدهید. گاهی در مسجدالحرام پیغمبر اکرم را میزدند، روی سینهاش میافتاد با پای کفش دار میگذاشتند روی گلویش چنان فشار میدادند که فکر میکردند دیگر جانش درآمد.
پیامبر سیزده سال در این بساط بود. سیزده سال، تا به مدینه رفت. سال هشتم زمینه آماده شد به مکه برگردد، این بار با نزدیک به ده هزار نفر مسلح به طرف مکه آمد. بیرون مکه چادر زد، هنوز مکهایها نفهمیده بودند، نمیدانستند که ده هزار نفر مجهز آمدند. ابوسفیان آمده بود بیرون شهر کسی را ببیند چشمش به این لشگر همه مسلح افتاد. شنید یک نفر بلند شعار میدهد: الیوم یوم الملهمه سیزده سال چقدر به پیغمبر و ما یارانش جنایت کردید، امروز روز انتقام است، پوست از همتان میکَنیم، روز ملهمه است عین گوسفند پوستتان را درمیآوریم، تکه بزرگتان گوشتان است. ابوسفیان بتپرست کافر، مشرک، که سیزده سال در آن جنایات دخالت داشته آمد پیش پیغمبر، گفت: به داد ما برس، ما اسلحه نداریم، نیرو نداریم، جارچی تو صدا میزند که ما میریزیم در شهر پوست تک تک شما را غلفتی درمیآوریم، پیغمبر به یک نفر فرمود: سریع بلند شو برو پرچم را از آن آقا بگیر برو روی بلندی شعار را عوض کن، بگو: الیوم یوم المرحمه امروز روز محبت است، روز مهرورزی است.
پیامبر گوش یک نفر آنهایی که سیزده سال جنایت کردند را نگرفت بکشد، آنها هم خیلی شرمنده بودند، خیلیهایشان آمدند و درست مسلمان شدند. پیغمبر اکرم هم فرمود: نگران نباشید لا تصریب علیکم الیوم من همان حرفی را به شما میزنم که یوسف به برادرانش گفت. وقتی وارد مصر شدند و یوسف را شناختند، درجا قبل از اینکه برادرها دلشان بترسد که این اگر بخواهد از ما انتقام بگیرد چه خواهد شد، گفت: برادران لا تصریب علیکم الیوم هیچ باری امروز به دوش شما نمیبینم، اذهبوا خیالتان راحت باشد، همتان آزاد هستید.
رفتار پیغمبر اینگونه است، چه کسانی درس میگیرند از این رفتار؟ بیایید همه ما درس بگیریم، بیاییم همه ما ظرف عشق به مردم بشویم عشق خدایی، بیاییم همه ما منبع مهربانی بشویم، منبع مهرورزی بشویم. درست است که حالت عصبانیت و خشم و کینه هم عارض ما میشود، اینها را از درونتان پاک نکنید. حالت خشم را پنهان نگه دارید، حالت کینه را پنهان نگه دارید، حالت عصبانیت را پنهان نگه دارید که این را خرج کافران و مشرکان زمان خود مثل داعش و اسرائیل و امریکا کنیم، نه خرج زن و بچه و مسلمانها، جای خرجش اینجا نیست، أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم(فتح، 29). مهربانی را بفهمم جای خرجش کجاست، سختگیری را بفهمم جای هزینه کردنش کجاست، تا به وسیله ما هفتاد میلیون نفر اسلام به تمام جهان بدرخشد.
خداوند گنجایش به پیامبر داد برای اینکه در همان لحظه اول کل قرآن را که دانش بینهایت است، حکمت بینهایت است، روشنایی بینهایت است در این قلب جا بدهد. چهل سال پیغمبر عظیم الشأن اسلام یک دانه خط نخوانده، یعنی چشمش به یک خط نیفتاده که بعد با زبانش آن خط را بخواند. در ملتی زندگی میکرد که یک مکتب که یک معلم معمولی داشته باشد با چهار تا محصل نداشت، «امیرالمؤمنین میفرماید مکهایها نه خواندن بلد بودند نه نوشتن.» در این ملت بزرگ شده استادی نبود که پیشش خواندن یاد بگیرد. پروردگار هم رضایت نداده بود که این منبع ارزشها برود در یک مکتبخانه که شش تا مشرک و یک معلم بتپرست معلمش باشد، اصلاً مکتب نبود.
اقرأ تشریعی بود یا تکوینی؟
اول صبح است به عمرش یک خط نخوانده، اما کل قرآن در قلب او قرار داده شد، خودش اجازه ندارد بخواند، امین وحی آمد به شکل اصلیش بسم الله الرحمن الرحیم اقرأ بخوان. برادران و خواهرانم! اعتقاد یقینی من است یعنی دنبالش هم رفتم و برایم هم ثابت شده، برنمیگردم از این عقیدهام. این اقرا، اقرا تشریعی نبوده، یعنی نیامده انگشتش را بگذارد روی یک خطی و به پیغمبر بگوید من کلمه به کلمه میخوانم این هم با انگشتم نشانت میدهم تو هم بعد از خواندن من تکرار کن که یاد بگیری، این نبوده است. ما مدرسه و دبیرستان یا دانشگاه رفتیم تشریعی به ما خواندن را یاد دادند. به محض اینکه جبرئیل گفت اقرأ بخوان، این امر، امر تکوینی بود.
این اقرأ بوده که خدا گفته، این اقرأ حرف جبرئیل که نیست اولین آیه سوره علق است. اقرأ تکوینی است، این را در ذهن مبارکتان داشته باشید. قرآن مجید میگوید جهان سه تا کتاب دارد اسم هم میبرد، نام یک «کتاب آفاق» است سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاق(فصلت، 53)، آفاق یعنی عالم هستی یعنی جهان بالای سر ما که مجموعهای از میلیاردها کهکشان و تریلیاردها ستاره است و انتهایش هم برای کسی تا الان معلوم نشده است. از زمان آدم تا الان یک محدودهای را علم بشر توانسته پیدا کند، خیلی اندک.
قرآن به جامعه جهانی میگوید: وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا(اسراء، 85) کل دانستنیهای شما یک ذره است. اینقدر در این عالم حقایق هست که از زمان پدرتان آدم تا حالا هنوز به یک دانهاش هم نرسیدید، خیلی علمتان کم است، سینهتان را ندهید جلو چیزی نمیدانید. اینهایی هم که میدانید از خودتان نیست با ابزار، با میکروسکوپ، با تلسکوپ موجودات مرا نگاه کردید تحقیق کردید این شده علم. همین اندک علم هم برای من است که به شما دادم از خودتان نیست.
یک کتاب، کتاب آفاق است یعنی هستی. یک کتاب «کتاب انفس» است یعنی کتاب وجود انسان. در کتاب وجود انسان خدا چند تا آیه دارد؟ چند تا آیه یعنی نشانه، که آدم آن یک نشانه را ببیند از طریق آن نشانه به ربوبیت، حکمت، عدالت و رحمت پروردگار پی ببرد؟
کارخانه عظیم بدن انسان
من آخرین مسألهای که به دست آوردم این است؛ نمیدانم عوض شده یا نه، ولی دانشمندان میگویند یک هیکل تعداد سلولی که دارد سلولهای پوست، سلولهای عصب، سلولهای گوش، سلولهای دندان، سلولهای مری، سلولهای دستگاه گوارش که حالا تعبیر فارسیش این است آجرهایی که خدا روی هم گذاشته این هیکل را درست کرده، میگویند تعداد این آجرها که موجود زنده است سلول است و با چشم غیرمسلح هم دیده نمیشود با میکروسکوپ باید ببینند همان ریز و ذره را خدا از شصت و سه عنصر که با هم قاطی کرده جان هم بهش داده، زنده است شعور هم دارد، خوردن بلد است، آشامیدن بلد است، کار بلد است.
وقتی که غذا در جگر سیاه یعنی پالایشگاه بدن تبدیل به سلول میشود او سلولها را میفرستد؛ تمام سلولها شعور دارند، سلول چشم میرود سراغ چشم، برای گوش میرود سراغ گوش، برای مو میرود سراغ مو هیچکدام راهشان را اشتباه نمیکنند. آنی که اشتباهکار است این جنس دوپای صد کیلویی ونود کیلویی است، این هر روز اشتباه میکند. اما یک دانه سلول اشتباه نمیکند.
آیات خداوند
اگر کسی بنشیند ثانیهای ـ یک دقیقه شصت ثانیه است، یعنی ساعتتان را بگذارید در گوشتان یک تیک که میکند میشود یک ثانیه ـ هزار عدد سلول بدنش را بشمارد، آب نخورد، نان نخورد، سفر نرود، بلند نشود، جایی نرود، با کسی حرف نزند فقط بشمارد ثانیهای هزار تا را نخوابد، فقط بشمارد سه هزار سال شمردنش طول میکشد، اینها آیات کتاب نفس است. آیهها مختلف است؛ قرآن مجید به خورشید میگوید آیه، به شب میگوید آیه، به روز میگوید آیه وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهار(فصلت، 37).
آیه یعنی نشانه یعنی دقت کن میفهمی که این سازنده دارد سازنده عالم دارم، سازنده حکیم دارد، سازنده دقیق دارد، سازنده ظریف دارد، یک کتاب هم کتاب نفس است.
آیات کتاب نفس بدنی، آن سلولهاست اما روحی(روان)، آن آیات عجیبی دارد. در یکی از کتابهای مهمی که در ایران تألیف شده من با صاحبش هم آشنا بودم و بسیار انسان فرهیختهای بود. ایشان آنجا نوشته هر نفر انسان در مسیر تحقیق هفت میلیون رشته است هر یک نفر. البته یکی از بزرگترین دانشمندان اروپا (فرانسه، پاریس)، کارل که برنده جایزه نوبل شد آن وقتهایی که جایزه را درست میدادند، آن وقتها که جایزه را به یک دانشمند، به یک کاشف، به یک مخترع میدادند نه جایزه را ببرند به رئیس جمهور اسرائیل بدهند بگویند جایزه صلح است. واقعا چقدر دنیا عوض شده و لجن شده که به قاتل چهل ساله ملت مظلوم فلسطین جایزه نوبل میدهند به عنوان صلح.
آلکسیس کارل یک کتاب نوشته ـ بخرید جوانها بخوانید همه کتابهای خارجیها بد نیست ـ دو تا کتاب ناب دارد یکی راه و رسم زندگی که ثابت میکند من راه و رسم زندگی اروپا و غرب را که خودم هم جزوشان هستم اصلاً قبول ندارم، میگوید آن راه و رسم شیطان است و راه و رسم باطل است، و راه و رسم شهوترانان بد مست، کثیف است.حالا یک عدهای جوان که با عالم و منبر و مسجد سروکار ندارند فکر میکنند آنجا بهشت است. این نگاه خود دانشمند جایزه نوبل گرفته است که میگوید غرب جهنم است نه بهشت. و یک کتابش هم انسان موجود ناشناخته است، یعنی هنوز آیات این کتاب کاملاً کشف نشده است. این دو تا کتاب.
«کتاب آفاق»، «کتاب انفس» نفس یعنی وجود انسان و اما کتاب سوم «قرآن مجید» است که گستردگی آیاتش با هستی و با وجود انسان قابل مقایسه نیست.
برادران مؤمنم، باورکنندگان حقایق، به محض اینکه جبرئیل گفت اقرأ پیغمبر اکرم دید تمام آیات کتاب آفاق و انفس و قرآن مجید را به راحتی میتواند با کل معانی و مفاهیم بخواند، با یک اقرأ تکوینی. دنباله آیاتش که عجیب است، کنار بیابان و کوه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق(علق، 1 و 2)، این هم از عجایب قرآن مجید است که بسیاری از دانشمندان میگویند ترجمه خارجی علق اسپرم است، انسان را از یک اسپرم یعنی یک زالویی که دیدنی نیست، سر گردی دارد، دم درازی دارد، این از صلب مرد وارد رحم زن میشود و با یک دانه از عقولهای زن هم آغوش میشود، در سه تاریکی پشت سر هم انسان به این زیبایی درست میشود.
این را روز اول بعثت خدا به پیغمبر میگوید اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم، بخوان خود خدا را خود پروردگارت را که فوق همه ارزشهاست. الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَم، به خدا یک دانه مداد در کل مکه پیدا نمیشد که اول صبح بیست و هفتم رجب در بیابان پروردگار بهش گفت من با قلم به بشر آموختم. میدانید از زمانی که قلم اختراع شده تا حالا چند میلیون کتاب نوشته شده با قلم؟
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم بخوان به نام پروردگارت که انسان را که جاهل به دنیا آمده زمینه عالم شدن برایش قرار داد.
دعای آخر
خدایا پیغمبرت را به ما بشناسان.
خدایا به کل این مردم و به کل دولتیها و به کل نهادها اخلاق پیغمبر، اخلاق مهربانی و رحمت عنایت کن.
خدایا دل همه ما را با هم مهربان کن.
خدایا به جای مشت بلند کردن و زدن همدیگر، مشت ما را دست نوازش همدیگر قرار بده.
خدایا گذشتگان ما را به آبروی پیغمبر ببخش.