روز نوزدهم شنبه (5-4-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
خداوند مهربان پر پرواز فکر و اندیشه و عقل امیرالمومنین را به گونهای ساخته بود و بنا کرده بود و آفریده بود که با این پر قوی به تمام ملکوت و ملک و غیب و شهود راه داشت.
این سخن را درباره همای فکر و اندیشه امیرالمومنین بیدلیل نمیگویم، یک بخش از خطبه اول نهج البلاغه را ببینید کسی مانند اودر گذشته عالم و بعد از خودش تا الان خدا را معرفی نکرده است، عرفان به پروردگار در وجود مقدس رسول خدا اقیانوسوار موج میزد اما مردم زمانش در حدی نبودند که این اقیانوس را در الفاظ بریزد و به مردم انتقال بدهد. بیست و سه سال زحمت کشید تا حدی عقل مردم قابلیت پیدا کرد بیست و پنج سال بعد از درگذشتش فضا به شدت تاریک و آلوده شد بعد از اینکه نوبت کارگردانی برای امیرالمومنین فراهم شد با توجه به عقولی که اندکی پخته شده بود آن اقیانوس معرفت به حق را در غالب الفاظ ریخت و این معرفی که از پروردگار عالم کرده اوج معجزه فکری وجود مقدس اوست، این که عرض کردم قبل از او و بعد از او نتوانستند و آینده هم نمیتوانند عرفان به حق را ارائه بدهند دلیلش قرآن مجید است.
پروردگار میفرماید آنچه که به آن من را وصف میکنند هر کسی وصفکننده است، حکیم فیلسوف، عارف، دانشمند، استاد، سبحان الله عما یصفون خدا از تمام وصفی که برای او ارائه میدهند منزه است من آنی نیستم که میگویند، نمیدانم دارید دقت میفرمایید عنایت میکنیددل میدهید به این مطلب این متن قرآن است به آنچه که فلاسفه حکما، علما، قلمداران، نویسندگان، شاعران، در گذشته عالم من را وصف کردند و به آنچه که آینده وصف میکنند من آن نیستم که میگویند، یا وصفشان باطل است یا ناقص است یا اشتباه است، من آنی نیستم که زبان عالمان علوم متعدده میگوید پس من کی هستم؟ الا عباد مخلصین، من همانی هستم که بندگان مخلص من درباره من میگویند نه بندگان مخلِصم، مخلِصین هم پایشان برای تعریف و وصف من لنگ است آنها هم نمیتوانند من را توصیف کنند و آنگونه که من هستم من را به شما معرفی بکنند.
کی میتواند دقیقا من را معرفی بکند و به شما آنی را که میگوید واقعا من همان هستم بنده مخلَص من نه مخلِص من، فرق بین مخلِص و مخلَص یک یک زیر و زبر است فقط، اما با همین تفاوت زیر و زبر مخلِص کجا مخلَص کجا، مخلِص روی زمین زندگی میکند مخلَص بدنش روی زمین است خودش در ملکوت عالم پرواز میکند بنابراین بندگان من در توصیف من گوشتان بدهکار به فلاسفه به حکما، به انیشتینها به سقراطها به افلاطونها، به ارسطوها، به کندیها، به ابو نصر فارابیها به ابن سیناها نباشد، من آنی نیستم که آنها میگویند من آنی هستم که علی میگوید.
علی در کدام مدرسه درس خوانده بود؟ علی اگر مدرسهای بود که مثل من و شما بود حالا یک خرده بیشتر زحمت میکشید، بیشتر مینوشت، بیشتر دقت میکرد، یک خرده از من و شما بالاتر بود، این حرفها برای مدرسه نیست، مدرسه را اگر میخواهید ببینید چیست شیخ بهائی یک عمری مدرسه بوده میگوید نزاع مدرسه جز قیل و قال چیزی نیست، مدرسه میدان جنگ الفاظ و افکار است هیچی دیگر نیست. امروز میآیم مدرسه طب درجه یک میگوید تخم مرغ نخور چربی خونت میرود بالا فردا میروم یک مدرسه دیگر میگویند معلمهای پیش ازما اشتباه کردند تخم مرغ بخور برای بدنت واجب است، مدرسه محل جنگ افکار است بگو نگو در رشتههاست اینی که من میگویم درست است آن میگوید اینی که من میگویم درست است، آن میگوید من آزمایش کردم این میگوید من هم آزمایش کردم، آن میگوید در مسیر آزمایشت خطا وجود دارد یا دستگاهت خطا دارد، آن میگوید در مسیر آزمایش من خطا وجود ندارد آن میگوید نه من قبول ندارم از زمان آدم تا الان کل عالمان در جنگ افکار هستند ولی فکر علی در صلح و آرامش کامل است و هم آورد ندارد که باهاش بگو مگو بکند.
خدا میگوید وصفی که علی از من میکند من همان هستم الا المخلصون، سبحان الله عما یصفون مگر مخلصون، علی مدرسهای نیست برادران خواهران اهل مملکت، اهل دنیا، مدرسه علی خداست، مدرسه علی فیوضات بینهایت پروردگار است، علی با معلمی سروکار داشته که خودش میگوید پیغمبر لحظات آخرش بود نفس داشت تمام میشد به شماره افتاده بود، سرش روی دامن من بود مرگش حتمی بود، به من گفت گوشت را بیاور کنار لب من من گوشم را گذاشتم برداشتم، یک لحظه بعد از دفن پیغمبر گفتند در گوشت چی گفت؟ فرمود یک میلیون در علم به رویم باز کرد. مگر میشود.
من الان هشتاد جلد کتابهایم روی یک سی دی است حالا بیست سی تا دیگرش بعدا نوشته شده هشتاد جلد کتاب کتاب شش هزار صفحه، هفت هزار صفحه، پانصد صفحه، چهارصد صفحه، روی یک دانه سی دی است این سی دی را میگذارم در دستگاه سی دی جمادی، سی دی ساخته شده از مواد، سی دی یک مثقالی، میگذارند در یک دستگاه یک سی دی خالی هم میگذارند در یک دستگاه دکمه هر دو را میزنند چند ثانیه کل هشتاد جلد کتاب از این سی دی میرود در آن سی دی، این را باور داری که دو تا شیء ساخت دست مسیحیها و یهودیها میتواند هشتاد جلد کتاب را که میلیونها کلمه است چند لحظه منتقل به یک سی دی دیگر کند این را قبول نداری که یک موجود زندهای مثل پیغمبر که فوق زندگان است، تمام داشتههایش را در یک چشم به هم زدن به امیرالمومنین انتقال بدهد چرا قبول نداری؟ مگر پیغمبر و علی از دو تا سی دی محدودتر هستند؟
این فضای پرواز اندیشه علی، تا کجا رفته؟ تا آنجایی که خودش میگوید و لکن بمشاهدة القلوب با چشم دل خدا را آنگونه که هست دیدم حالا آمده در بخشی از خطبه اول خدایی را که دیده تعریف کرده. و من با یقین بهتان بگویم هنوز این خطبه امیرالمومنین قسمت توحیدش برای میلیونها آخوند شیعه نوردار شناخته نشده آخوندهای غیرشیعه که نوری ندارند که بتوانند چیزی را ببینند کورکورانه دست میمالند روی الفاظ آخوندهای نوردار شیعه لنگ هستند در مقابل فهم همین نصف خطبه.
این همای اندیشه علی است که تا مشاهده خدا با چشم دل رفته و دیده را دارد میگوید، ملاصدرا از ندیده حرف میزند، انیشتین از ندیده حرف میزند اینها همه درباره خدا نظر دادند نیوتون ندیده حرف میزند، ارسطو و افلاطون ندیده حرف میزنند ما نمیتوانیم تکیه کنیم به حرفشان چون تیر به تاریکی انداختند ولی خیلی زحمت کشیدند برای فهم توحید اما عقلشان قد نداده، این کار مخلَصین است.
و اما همای اندیشه امیرالمومنین به تمام جهان راه داشته با دلیل این حرف را میزنم، شما آخرین کتابهای علمی و مجلات علمی و سایتهای علمی را درباره کلی خلقت جهان ببینید، کتابها را، از زمان گالیله، از زمان کوپرنیک، از زمان لاپلاس، از زمان اواخر قرن نوزدهم، و کتابهای الان را، اقلا هفت هزار هشت هزار کتاب را روی هم بگذارید جزئیات نه، کلی نظر این دانشمندان را درباره پدیده خلقت و تکون خلقت و این که قبل از این اوضاع چی بوده و زمانی که میخواسته جهان ساخته شود ماده اولیه چی بوده، و بعد چی شده که از آن ماده اولیه که گاز سدیم اسمش است هفت آسمان و زمین و موجودات زنده ساخته شده همه را ببینید، نصف دیگر خطبه اول نهج البلاغه را هم ببینید به جان امیرالمومنین اینها از زمان گالیله تا حالا سیصد چهارصد سال است درباره بنای خلقت اضافهتر از علی حرف نزدند، با داشتن تلسکوپ، با داشتن ابزار علمی. اضافه حرف نزدند.
روی منبر کوفه گفت به تمام جادههای آسمانها واردتر از کوچه پس کوچههای کوفه هستم، اینها را میگویم که دلتان را خوش کنم خدا شما را هدایت به چه امامی کرده، که دلتان را خوش کنم دستتان را در دست علی گذاشته نه معاویه و یزید، نه هارون و مامون، دستتان را در دست علم گذاشته دستتان را در دست مخلَص گذاشته نه آنهایی که بعد از مرگ پیغمبر تا زمان به حکومت رسیدنش کارگردان بودند اینها را میگویم دلتان خوش باشد، اینها را میگویم که از قول امام صادق این آیه را برایتان تفسیر کنم این نهایت تفسیر آیه است نه اینکه آیه همین را داشته باشد نه، هر آیهای پیغمبر میگوید با چهار هزار و نهصد معنا در ارتباط است گاهی این معانی هم نهایت ندارد حدود ندارد، این را میگویم دلتان خوش باشد به امام صادق گفت ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرة حسنه در این قرآن چیه؟ حسنه دنیا چیست؟ حسنه آخرت چیه؟ امام صادق بلد بود یکی دیگر را بگوید زبانش که بند نمیآمد میتوانست یک نفر دیگر را بگوید بگوید یوسف، بگوید ابراهیم، بگوید یعقوب، بگوید خودم، امام صادق فرمود یک جا هم بغل حرفش قسم والله دارد والله حسنه دنیا علی است حسنه آخرت هم علی است. حسنه دنیا حسنه آخرت.
ربنا آتنا فی الدنیا حسنة یعنی خدایا در دنیا من را به علی وصل کن من اقتداکننده به علی بشوم دقت کنید محبت تنها کار نمیکند، پارسال یک مسیحی در لبنان در سن نود و چند سالگی مرد، پنج جلد کتاب درباره امیرالمومنین نوشته حضرت را با کل جهان مقایسه کرده و بعد میگوید این انسان در کل عالم خلقت تک نفر است هم وزن ندارد پنج جلد کتابش به عربی به فارسی، به انگلیسی به اردو به زبانهای معروف دنیا ترجمه شده، همایشهای مهمی این مسیحی را دعوت کردند بیا پشت بلندگو درباره علی سخن بگوید این مسیحی تا آخرین لحظه عمرش هم گوشت خوک میخورد هم عرق میخورد هم آبجو میخورد و بعد هم مرد و عاشق علی هم بود، محبت تنها نه.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِي ﴿آلعمران، 31﴾، محبت را با اقتدا قاطی کنید شیعه علی رباخور نیست رباخور شیعه علی نیست، غاصب و دزد و رشوهبگیر شیعه علی نیست، اگر شیعه علی بود اینگونه نبود، زناکار و چشم چران و رابطهدار نامشروع شیعه علی نیست، چرا در اینها دوستدار علی هست، خیلیهایشان علی را دوست دارند ولی علی این دوستی خالی را نمیخواهد، علی داد میزند اعینونی بورع و اجتهاد، با تقوا و با عمل کمک به من بدهید. ربنا آتنا فی الدنیا حسنه یعنی خدایا در دنیا دست من را در دست علی بگذار.
خب دستت در دنیا اگر در دست علی باشد یعنی اقتدا به علی داشته باشی در حد خودت در حد خودم، قیامت نگران نباش علی میآید دستت را میگیرد، دستت قیامت دردست علی میشود حسنه قیامت. اندیشه علی، فکر علی، خوب خدا را میشناخت، کامل جهان را میشناخت در جامعهشناسی علی در گذشته و آینده جهان نمونه ندارد برای اینکه جامعهشناسی او را بدانید که به حاکمانش میگوید در جامعه چه سیاستی را به اجرا بگذارید که ملت کل ازتان راضی باشند و عاشقتان باشندو حرفتان هم گوش بدهند و بارتان هم به منزل برسانند برای این دیدگاهش، در نهج البلاغه به عهدنامه مالک اشتر مراجعه بکنید.
یک استانداری را دارد میفرستد اول عهدنامهاش که بالای ده صفحه است منشور حکومتداری بهش میگوید مالک من تو را دارم میفرستم در مردم، استصلاح اهلها فرهنگ روشی مردم را مالک سر و سامان بده، ملت را با فرهنگ با ادب، با کرامت بار بیاور اما باید خودت یک جوری باشی گوش بدهند به حرفت، نه اینکه ملت را دعوت به خوبی کنی لب و لوچه آویزان کنند مسخرهات کنند بگویند برو خدا پدرت را بیامرزد خودت از کدام ادب برخورداری که من بشوم، مالک سالی که باران کم میآید آب کم میشود، نهایتا کشاورزها درآمد ندارند و کاسبها هم درآمد ندارند چون باید کشاورزها جنس به مغازهدارها بدهند آنها هم جنس را به مردم بفروشندمالک آن سال مالیات از مردم نگیر، کمر مردم را نشکن.
وقتی ندارند مردم، باید در صرفهجویی کامل قرار بگیری، دیدگاه شناخت ملت، شناخت جامعه، و این که چگونه حکومتداری باید کرد آن را به عهدنامه مراجعه کنید نیست در دنیا نگاه جامعهشناسی علی و نیست در کره زمین نگاه حکومتداری علی.
اما نگاهش به امور معنوی الله اکبر از این نگاهش، سراپای وجود علی فکر بوده، سراپای وجود علی عقل بوده، سراپای وجود علی تفکر بوده، اندیشه بوده، میخواهد یک آدم درستکار صحیح العمل، پاکدل، پاکجان، پاک قلبی را معرفی کند، کدام فکر قدرت معرفی چنین انسانی را داشته؟ اگر داشته چرا قبل از علی معرفی نکردند چرا بعد از علی دیگر کسی نتوانست به این شکل معرفی بکند برادران و خواهرانم همین امشب تقاضا میکنم از شما اگر نهج البلاغه دارید که مراجعه کنید اگر ندارید در این بساط کتابفروشی بیرون اگر نهج البلاغه دارند بخرید ببرید خانه دیدگاه علی را نسبت به یک انسان معنوی که در عالم مقبولترین انسان است نگاه بکنید در فهرست نهج البلاغه عنوانش خطبه متقین است.
آنجا اندیشه علی را نسبت به انسان و انسانیت و اخلاق و پاکی ببینید من چند تا کلمهاش را که مجلس نورانیتر شود تبرکا برایتان میگویم. فالمتقون هم فیها اهل الفضائل، همام اهل تقوا در این دنیا معدن همه ارزشها هستند، الفضائل یعنی کل الفضائل، ملبسهم الاقتصاد، اینها دنبال لباس میلیونی و لباسهای گران و لباسهای برند و لباسهای چرند نیستند، اینها برای بدنشان پوششی میخواهند یک پوشش معمولی است نه پوشش متکبران، نه لباس برندیها، نه برای خرید دو دست لباس برای بچه پنج شش سالهاش، برای دختر شش سالهاش میلیونی بدهد برود کیش، برود قشم برود نمیدانم آلمان لباس برند بخرد یا برود ترکیه این بیعقلی و نفهمی است، خب یک لباس عادی خودت و زن و بچهات بپوش مازادش را ببر بچههای نیمه عریان و بچههایی که برای یک جفت دمپایی دارند گریه میکنند برای آنها بخر.
ملبسهم الاقتصاد، مشیهم التواضع، زندگیشان همام ابن شریح رفتارشان، رفتار خاکسارانه است، رفتار متواضعانه است، خودشان رابه حساب نمیآورند، اگر به حساب بیاورند که باد میکنند، اگر به حساب بیاورند که سینه سپر میکنند اگر به حساب بیاورند که قلمبه سلمبه حرف میزنند، اگر به حساب بیاورند که به دیگران محل نمیگذارند.
مشیهم التواضع مدائن جای کمی نبوده، مدائن جای سلطنت ساسانیان بوده، مدائن کاخ انوشیروان بوده کاخ خسروپرویز بوده، مدائن کاخ یزدگرد بوده مدائن از طاقش یک تاجی آویزان بود پنجاه مَن طلا و الماس و نقره و زمرد بهش کار گذاشته شده بود، وقتی پادشاه ایران از کاخ مدائن درمیآمد برود شکار دوازده هزار سقا آب را با گلاب قاطی میکردند در راه میپاشیدند که برای این یک دانه هیکل گرد و خاک بلند نشود، میدانید حقوق دوازده هزار نفر را این ملت بدبخت از مالیات میدادند، فقط برای یک روز که میخواهند بروند شکار، بقیش این دوازده هزار مفتخور بودند و بیکار.
حالا استاندار یک چنین مرکزی یک اهل تقوا شده، که مشی او فروتنی است اسم مبارکش سلمان است، در بازار یک مغازه بزرگ گرفته آنجا محل استانداری است که هر کسی درد دارد بتواند استاندار را ببیند، ببیند. میز خاتمکاری نگذاشته بود چراغ چند میلیونی بالای سرش روشن نبود شش تا دربان نداشت، مرکب میلیونی نداشت، با مردم زندگی میکرد، خب حالا بلند شده از محل حکومت آمده بیرون یا میخواهد برود خانه یا میخواهد برود مسجد، یک بازاری یک صندوق جنس خریده سنگین بود نمیتوانست بردارد ببرد سلمان آمد عبور بکند نمیشناخت گفت بار ما را میآوری تا خانهمان؟ گفت بله، یک خرده خم شد گفت بارت را با یکی کمک کن بلند کن بگذار روی کول من، بار روی کولش است اینها شاگردهای علی هستند من شاگرد کی هستم؟ من شاگرد هوای نفسم هستم اوستا دارم، اما اینها شاگردعلی هستند، اوستای من من را خوب تربیت نکرده، اوستای من به من میگوید که تو خیلی آدم بزرگی هستی، اوستای من به من میگویداگر تو اینجوری نبودی این جمعیت را نداشتی این جمعیت برای خودت است، اوستای من خیلی دری وری میگوید خیلی خلافگویی میکند، خیلی تملقهای میمونوار میگوید به من.
در راه که دارد میرود هر کسی را این صاحب بار میبیند میبیند یک جوری به این حمال احترام میکند، این کیه، به یک کسی یواشکی گفت این کیه؟ گفت این نمیشناسی؟ گفت نه، گفت این استاندار مدائن است سلمان، آمد بار را بردارد گفت من به تو وعده دادم تا در خانهات بیاورم، مومن باید به وعدهاش عمل بکند دست به بار نگذار این نگاه علی به چهرههای معنوی عالم، مشیهم التواضع غضوا به به به به الان به این نتیجه رسیدم بگویم خوش به حال آنهایی که کور مادرزاد هستند، غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم، پاکان عالم چشم به چهرههایی که خدا بر آنها حرام کرده و نامحرمند نمیدوزند کاری به آنها ندارند آنها زیباترین زیبایان را با قلبشان که خداست دیدند این زیباییها برایشان تفاله روی آب است. چیزی نیست.
غضوا ابصارهم اما حرم الله علیهم، میگوید میگوید تا به شب اینها میرسد وای که از شب اینها چه میگوید علی، که وقتی شب میشود اینها چه آرامشی پیدا میکنند میگویند وقت ملاقات با محبوب در این خلوت، در این تاریکی دیگربالاترین عشقبازی را ما داریم، علی اندیشه محض است، من درباره تفکر علی و اندیشه علی خدا بهم مهلت بدهد فردا هم برایتان مطالب نابی را از قول خودش درباره فکر نقل میکنم. درباره فهم یک مطالبی دارد غوغا کرده چون خودش فکر خالی است، عقل خالی است میداند چی بگوید.