روز بیستم یکشنبه (6-4-1395)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در آیاتی که به عباد مخلَصین اشاره شده پروردگار عالم هم مقام مخلَصین را ستوده، و هم به قیامت آنها اشاره فرموده و هم قاطعانه اعلام کرده که مخلَصین از دسترس دستاندازیهای ابلیس و شیاطین و هوای نفس در امانند.
البته به این معنا باید توجه داشت که همه واقعیات وجود مخلَصین را پروردگار دخالت نکرده، ظرفیتشان آفریده حق است، پرداخت پاداش در قیامت کار حق است، ولی برخورداری آنها از عبادت خدمت، و هر کار خیری کار خودشان است، که فقط به فرمان پروردگار عالم انجام میدادند.
نماز انبیاء را که خدا اجبارشان نمیکرد روزهشان را، زکاتشان را، کار خیرشان را، هدایتگریشان را، خدماتشان را، اینها را که پروردگار عالم اجبار نمیکرد، چون اگر پای اجبار در کار بود دیگر پاداش معنا نداشت آن زحمتی نکشیده بودند.
بنابراین در وضع این بزرگواران جای سوال باقی نمیماند، که کسی بپرسد خب همه این حقایق و سرمایهها در وجود آنها کار خدا بوده، اینطور نبوده خود آنها هم براساس همین قاعده حرکت کردند وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعىٰ ﴿النجم، 39﴾.
وَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْهِمْ فِعْلَ اَلْخَيْرٰاتِ وَ إِقٰامَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِيتٰاءَ اَلزَّكٰاةِ وَ كٰانُوا لَنٰا عٰابِدِينَ ﴿الأنبياء، 73﴾، من هیچکدامشان را اجبار به کار خیر نکردم فرمان دادم، مثل بقیه مردم که فرمان دادم کار خیر بکنید وَ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوىٰ ﴿المائدة، 2﴾، در زکات دادن و نماز خواندن هم هیچکدام را مجبور نکردم، اینها مایه اخلاص و تسلیم را مانند همه داشتند ولی این مایه را به فعلیت درآوردند.
یک تعریف دیگری که از مخلَصین میکند درباره علمشان است، درباره معرفتشان است که یکی از چهرههای بینظیر مخلَصین تاریخ که این چهار مسأله دربارهشان در قرآن آمده امیرالمومنین است، او از کاملترین معرفت و فهم برخوردار بوده. از دسترس دست اندازیهای شیاطین مخصوصا شیاطین انسی در امنیت بوده، یعنی گولخور نبوده.
نزدیکترین قوم و خویشهایش میآمدند بهش مشورت میدادند با دلسوزی که بعد از مرگ پیغمبر که ایام حکومت خودش ولی گول نمیخورد، چون در امنیت بود از این دستاندازیها، قیامتش هم که معلوم است و فعالیتهای روحی و عبادتی خودش هم گره به اختیار خودش داشت، اجباری نبود، خداوند امیرالمومنین را آفرید بعد امیرالمومنین رنج بندگی مخلصانه و مخلَصانه را کشید شد امیرالمومنین.
با ارتباط شدیدی که با پروردگار داشت که ما کیفیتش را خبر نداریم، من فقط یک روایت دیدم که آن روایت هم حالا کی باید بشیند تحلیل بکند کار من نیست، که دربارهاش فرمودند اگر ایمانش و ارتباطش و اتصالش را به پروردگار که مربوط به قلب است این را تبدیل به جرمش بکنند، چون آن ایمان کیفیت است نه کمیت، اگر آن اتصال قلبیاش را تبدیل به کمیت بکنند و بخواهند بکشند که وزن ارتباط قلبی امیرالمومنین با خدا مقدار کمی آن چیست، این کمیت را بگذارند در یک کفه ترازو، تمام آسمانها و زمین را هم در یک کفه بگذارند ایمان علی سنگینی میکند خب این را ما نمیتوانیم بفهمیم خیلی درکش برای ما مشکل است.
ایمان در چه مرحلهای بوده در چه حدی بوده، در چه اوجی بوده؟ ما در مدرسه که درس میخواندیم همان کلاسهای اول و دوم و سوم میخواستند معرفت به خدا را به ما انتقال بدهند بالاترین دلیلی که برای ما بچهها ذکر میکردند این بود این بنای مدرسه بنا دارد یا ندارد؟ خب ما در آن حد حالیمان بود که بنا بنّا دارد ما هم جواب معلم را میدادیم میگفتیم بنا دارد، بعد میگفت میشود یک بنایی را پیدا بکنیم که بنّا نداشته باشد زمین خالی بوده ما شب خوابیدیم صبح بیدار شدیم دیدیم یک بنای قوی چند اتاقه با در و پنجره، با رنگ و نقاشی با حیاط با گلکاری، با حوض، به وجود آمده، به ما میگفت که جواب بدهید. میشود یک همچنین چیزی؟ میگفتیم نه اصلا همچنین چیزی امکان ندارد که یک زمین خالی در خانه ما باشد، ما شب بخوابیم صبح بیدار شویم ببینیم یک بنای کامل مهندسی در اینجا سر درآورده نه نمیشود.
آن وقت معلم میگفت بنا که دلیل بر وجود بنّا است بچهها بنای عالم هم دلیل بر وجود یک بنّایی است اسمش خداست فقط ما با چشم نمیتوانیم ببینیم، بعد به ما میگفت که چرا نمیتوانیم ببینیم، میگفت برای اینکه چشم ما محدود به دیدن اشیاء و عناصر است، خارج از اشیاءو عناصر چشم ما نمیبیند چیزی را، حتما باید شیء باشد درخت، زمین، دریا، هواپیما، قطار، امور مادی را ما میتوانیم ببینیم چون چشممان هم مادی است، ولی امور معنوی قابل مشاهده نیست ما دیگر خدا را قبول کردیم و تا امروز هم در دلمان خدا مانده و بیرون هم نمیرود و نمیتوانیم هم بیرونش کنیم، چون پای اعتقادمان به خدا با دلیل بنا دلیل بر وجود بنّا است بتون آرمه شده.
حالا چقدر دلیل بر وجود خدا وجود دارد؟ به تعداد موجودات آفریده شده، اما فهم امیرالمومنین راجع به خدا لو کشف الغطاء مزدت یقینا، میگوید من الان به خدا یقین قطع دارم، درست؟ نمیبینم که با چشم سر، چون چشم سر محدود به دیدن عناصر مادی است، قلبم یقین به وجودش دارد، چنانچه پرده را از جلوی چشم من کنار بزنند بر فرض خود حضرت حق را با چشم سر ببینم ذرهای به یقین من اضافه نمیشود من خدا را همینطوری میدانم و میشناسم که انگار با چشم دیدم این هم برای ما قابل فهم خیلی نیست.
در نهج البلاغه میگوید من به دنبال قرآن از همه گذشته عالم خبر دارم، علی ان فیه علم من یاتی و الحدیث عن الماضی، ماضی یعنی گذشته، تمام جریانات گذشته را تا برسد به شروع ساختمان خلقت، خبر دارم. ثابت هم کرده خبر داشته خطبههایش نامههایش، سفارشات، وصیتهایش، تعریفهایی که برای بچههایش کرده، نشان میدهد.
و از آینده هم تا پایان کار قیامت خبر دارم، به عالم درجه یک حله گفتند هلاکوخان مغول دارد به عراق میرسد فرزند بلافصل چنگیز، کارش هم این است که انسانها را درو میکنند چهارپایان را درو میکنند خانهها را تخریب میکنند کتابخانهها را آتش میزنند و تمام آثار زندگی را از بین میبرند، ایشان فرمود من جلوی این کارشان را میگیرم.
گفتند آخه شیخ تمام سرمایه و مایه تو یک قلم است و یک کاغذ، با ارتش مغول روبرو بشوی چطوری میتوانی جلویشان را بگیری؟ گفت من میگیرم، بلند شد آمد از هلاکوخان وقت گرفت قبل از اینکه حمله به حله برسد و به مناطق حله، گفتند یک عالمی برای یک مذهبی به نام شیعه در عراق شما را میخواهد ملاقات کند گفت بیاید، نشست، گفت کاری به کار ما نداشته باش چون امام ما علی ابن ابیطالب از آمدن شما به بغداد خبر داده، اولین جایی که وارد میشوید با بنی عباس میخواهی بجنگی به ما ربطی نداره میخواهی حکومت بنی عباس را چپه کنی به ما ربطی ندارد ما پیرو علی ابن ابیطالب هستیم که از آمدن شما خبر داده شکل چشمهایتان را هم گفته، شکل صورتهایتان هم گفته کیفیت رنگ پوستتان را هم گفته، کارهایتان را هم گفته، خبر امیرالمومنین ما در این کتاب است، این کتاب هنوز چنگیز پدرت، پدر چنگیز، پدر پدر چنگیز پدران دیگرش به دنیا نیامده بودند و اصلا در کله هیچ مغولی نبود به ایران و به عراق و به بغداد حمله بکند، این تاریخ کتاب این کهنگی کتاب است.
بهش گفت علی کیست؟ گفت علی یک موجود سراپا نور، معنا، عقل، فهم، درایت، کرامت، اصالت، شریف، و علیم است ما او را به عنوان امام واجب الاطاعه انتخاب کردیم. گفت به احترام علی کاری به منطقه شما و به شیعه ندارم.
علی از آینده عالم هم خبر داشت تا برپا شدن قیامت، علی از جنگ شدید بصره که در این هفت هشت ده سال بیست ساله اتفاق افتاد خبر داشت، روایت دارم از امیرالمومنین که ورود داعش را به سوریه اولین بار با گذرنامههای جعلی و قلابی و از اعمالشان خبر داده به عنوان نشانههای آخر الزمان. زمان علی که گذرنامه نبوده، با سند قلابی میگوید وارد شامات میشوند، و این کارها را میکنند.
خب دنیا به ما چی میگوید؟ برادران غیرشیعه به ما چه میگویند میگویند این علی را بگذارید کنار یکی دیگر را قبول بکنید به امامت، به ولایت، کی را قبول بکنیم؟ مثلا کمونیستها به ما میگویند کی را قبول بکنیم لنین را؟ لنین؟ لنین والله در احوالاتش هست جوانیهایش از ماهیگیرها ماهی میدزدیده، فکرش هم غلط بوده چون افکار کمونیستی را او رواج داد و آخر هم پاشید و به هم خورد و رفت.
میگویند ما به جای علی کارل مارکس آلمانی یهودی را بگذاریم که اقتصاددان بوده و تز اقتصاد دولتی را او داد، او یک آدم زنباز، مشروبخور، دائم الخمر، و دزد و نابودکننده حقوق دیگران بوده کل آن هم در احوالاتش هست میتوانید بروید الان که همه چیز در گوگل و اینترنتها هست، ببینید. یا مسلمانها میگویند ما علی را کنار بگذاریم رهبری معاویه و یزید و قبلیهایشان را قبول بکنیم چه امتیازی دارند آنها؟ امتیاز علمی دارند، امتیاز عبادتی دارند، امتیاز معنوی دارند، امتیاز ایمانی دارند، به چه دلیل ما علی را جابجا بکنیم؟ شما یک بار اجدادتان علی را با یکی دیگر جابجا کردند هزار و پانصد سال است زخم این جابجایی درمان نشده هر روز هم دارد بیشتر میشوددیگر دوباره ما برای چی جابجا بکنیم؟
ما کنار امامی هستیم که فرهنگش میگوید این شعر فردوسی یک قطعه نهج البلاغه است یک قطعه، یک خط، والله این قسم جلاله برای امیرالمومنین است، سران جهان اگر گوش شنوا دارید در سایتها بروید ببینید و بشنوید صدا که در سایتها هست مقاله هم هست این جمله را هم میتوانید سرچ کنید، زمامداران جهان، وکلا، سناتورها، وزیرها، فرماندهان این را از علی در همه سایتها میتوانید ببینید، والله قسم اگر هفت عالم را، هفت آسمان را، با هر چی سرمایه در خزانههایش است، به ما تحت افلاکها، بیایند به علی مجانی ببخشند و به نام علی کنند که من در برابرش پوست جویی را که یک مورچه در دهانش گرفته دارد میبرد لانه ازش بگیرم والله این کار را نمیکنم این بخشش را هم قبول نمیکنم.
میازار موری این فرهنگ علی است که دانهکش است، که جان دارد و جان شیرین خوش است، شما گروهی را در شیعه دیدید تشکیل شده باشد که کار شماها را بعد از مرگ پیغمبر تا حالا انجام بدهد، دو هزار تا را در یک پادگان بنشاند و همه را از دم بکشد زن و مرد را زنده زنده بسوزاند، حق مردم را ببرد، به ناحق مارک تکفیری به کسی بزند، سراغ دارید از شیعه؟
شما ممکن است بفرمایید رئیس منافقین، در کشور ما، که همه میشناسید، آن از این کارها کرد او شیعه نبود به والله او شیعه نبود من پروندهاش را دنبال کردم پدر او برای هرات افغانستان بود و از تیره مغولستان بودند شیعه کجا بودند، شیعه کجا بود؟ رئیس منافقین ایران ترورهایی که کرد کشتاری که کرد براساس فرهنگ مغول کرد، ایرانی کجا بود یعنی شیعه کجا بود.
آنی که شیعه امیرالمومنین است فرهنگ رفتاریاش نسبت به حیوانات میازار موری که دانهکش است، فرهنگ رفتاریاش بازن و بچهاش مثل فرهنگ رفتاری امیرالمومنین است، شما از ام البنین بپرسید از زمانی که با علی ازدواج کردی تا شب بیست و یکم که امیرالمومنین شهید شد یک بار علی چشم غره بهت رفت؟ یک بار علی بلند با تو حرف زد، یک بار علی تلنگر بهت زد؟ شما از امام حسن و امام حسین بپرسید پدرتان رفتارش با بچههای در خانه چگونه بوده بپرسید.
از یکیشان بپرسید برای نمونه از امام حسین بپرسید، تا بهتان بگوید پدر من هر وقت میخواست من را صدا بزند اگر نشسته بود صدایم نمیکرد اول پدرم از جا بلند میشد حالت احترام به خودش میگرفت با اسم هم من را صدا نمیکرد میگفت یا اباعبدالله، شیعه رفتارش با همسرش، با بچههایش، رفتار امیرالمومنین است شیعه رفتارش با حیوانها رفتار امیرالمومنین است.
همین سحر دیشب وقتی میخواست از خانه ام کلثوم برود بیرون مرغابیها آمدند عبایش را به دهان گرفتند به دخترش گفت دخترم اگر مرتب به آب و دانه اینها میرسی نگهشان دار، اگر یک بار آب و دانهشان را ندهی و کم بگذاری و فکر میکنی اینجوری بشود در را باز کن بروند اینها در خانه تو رنج گرسنگی و تشنگی نکشند. گفت این امام ما بوده هلاکوخان گفت نه من کاری به کارتان ندارم و در امان ماندند شیعه از برکت وجود مبارک امیرمومنان علیه السلام.
خب این فهم علی نسبت به خدا، فهم امیرالمومنین نسبت به رفتار با زن و بچه، فهم علی در رفتار با مردم میگویم بعضی چیزهایش را ما نمیتوانیم مثل او باشیم، در تیر و مرداد و شهریور مردم یا در ماشینشان کولر روشن است یا در خانهشان، یا در مغازهشان یادر کارخانهشان، تیر و مرداد و شهریور عراق خیلی گرمتر از منطقه ماست، در گرمای شدید تیر و مرداد و شهریور که بعد از نماز ظهر کوفه هیچ کس بیرون نبود، طاقتفرسا بود نمیتوانستند مردم آن گرما را تحمل بکنند، علی نماز ظهر و عصرش را که میخواند میآمد خانه اگر روزه نبود یک مقدار نان جو با خرما یا نان جو با کدو، یا نان جو با یک آبگوشت رقیق یا نان جو با دوغ کمرنگ، من دیگر چیزی پیدا نکردم از خوراکیهای امیرالمومنین، میخورد لباسش را میپوشید، میآمد در محل پرجمعیت کوفه چون تکههای بیرون خانههای تک تک بود، آن مرکزی که همه زندگی میکردند کوچه به کوچه خیابان به خیابان، میرفت برمیگشت، میرفت برمیگشت، یکی بهش گفت علی جان همه خوابند هوا خیلی گرم است، تو شبها که یک بخشی را بیدار هستی و عبادت و گریهات در تحمل کسی نیست روزها هم که به کار حکومت میرسید اقلا بعد از نهار یک استراحتی بکن، فرمود میترسم مظلومی مورد ظلم واقع شده باشد بگوید حالا پنج میشود علی را دید از یک بعدازظهر تا پنج چهار ساعت است یک ظلمدیده چهار ساعت در ظلم بماند من بروم در رختخواب استراحت بکنم؟ نه. بالاخره در این گشت و گذارش یک روز در یک خانه باز شد یک مردی با حمله به همسرش عربده میکشید میکشمت، میفرستمت خانه پدرت، فحش هم میداد خانم چشمش افتاد به یک مرد باوقار، نورانی نمیدانست کیست گفت آقا به دادمن برس این بیچاره کرده من را، حضرت آمدند جلوی شوهر، گفتند سفارش شده با زن خوش رفتاری بشود، خوش زبانی بشود شما با او به مهربانی رفتار کن، گفت به تو چه ربطی دارد؟ من زنم را ول میکنم یقه تو را میگیرم به تو چه دخالت در زندگی ما میکنی؟ تو یک فکری الان به حال خودت بکن از دست من بتوانی رها بشوی، با امیرالمومنین دست به گریبان شد.
سر و صدا بلند شد، آرام امیرالمومنین خواباند روی زمین آرام نه اینکه حمله کند و مثل توپ بیندازد روی زمین آرام به قول ورزشکارها یک خمش را گرفت یارو افتاد نگهش داشت آرام گذاشت روی زمین، گفت من که با تو دعوا ندارم من به تو میگویم به زنت مهربان باش، سر و صدا که بلند شد مردم ریختند هی احترام، سلام، مرد زیر دست امیرالمومنین هی فکر کرد این کیست، به مردم گفت این کیه؟ گفتند این حاکم کشور است، این شوهر فاطمه زهرا است، این پدر حسن و حسین است. به امیرالمومنین گفت آقا من نشناختمت لاتبازی درآوردم من را ببخش، حضرت آمدند کنار، گفتند باشه بلند شو.
فرمودند من که کاری نکردم با من دست به گریبان شدی من سفارش خانمت را کردم گفتم ظلم نکن، گفت چشم، به خانمش احترام کرد و با محبت گفت بیا تو من به سفارش امیرالمومنین دیگر هم با تو بدرفتاری نمیکنم، شیعه علی. علی شیعه.
به همه چیز فهمش میرسید به بهترین صورت، این سخن خیلی طولانی است دامنهاش، علی جان کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست، کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست، که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم، اگر ارزشهای وجود تو را تبدیل به یک کتاب بکنم برای ورق زدن این کتاب من بیایم بغل اقیانوس هی انگشت بزنم به تری اقیانوس بشمارم اقیانوس تمام میشود و کتاب فضل تو تمام نشده.
حالا علی را با کی جابجا بکنیم؟ نمیدانم این حرف من را، این بچههایی که طرف کلیساهای خانگی رفتند دخترهایی که طرف کلیساهای خانگی رفتند، اینها میشنوند که شما دختران پسران، شما بچههایی که بیدین شدید شما بچههایی که روزهخور شدید، شما مردها و زنهایی که بینماز شدید شما که دیگر با خدا کاری ندارید، شما زنهایی که با حجاب کاری ندارید واقعا فکر بکنید در زندگیتان علی را با چه کسانی جابجا کردید همین، نمیگویم بیایید مسجد، نمیگویم روزه بگیرید، نمیگویم چادری بشوید، نمیگویم نماز بخوانید فقط میگویم بشینید فکر کنید شما در این مملکت بچه که بودید در خانه شیعه به دنیا آمدید پدر و مادرتان شیعه بودند، اهل علی بودند، شما حالا بزرگ شدید برای دو روز شهوت و شکم و دلار علی را با کی جابجا کردید در زندگیتان ببینید میارزیده یا نه؟
نه نمیارزید یک کلمه هم از شب قدر بگویم، شب احیا که ائمه ما به امشب خیلی بیشتر از شب نوزدهم نظر داشتند، به شب بیست و سوم نظر نود درصدی نسبت به شب بیست و یکم داشتند، یعنی بیشتر شب بیست و سوم را لا علی التعیین تربیت میکردند.