روز سوم جمعه (31-1-1397)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مفهوم کلمه در قرآن کریم
- خداباوری، سرمایهای بس بزرگ
- خداباوری حضرت مریم(س)
- ملائکه در منظر قرآن کریم
- فرشتگان، واسطهای برای افاضهٔ الهی به حضرت مریم(س)
- بشارت پروردگار به حضرت مریم(س)
- مصداق بلد طیب و خبیث در قرآن
- شمار بینهایت مخلوقات خداوند
- تشکیلاتی برای مصداقسازی قلابی
- اعمال رسول خدا به اذن پروردگار
- همراهی شبانهٔ پروردگار با پیامبر اکرم
- نمونهای از مصادیق ساختگی اهلسنت
- مصادیق حقیقی آیهٔ «یطهرکم تطهیرا»
- کربلا، دریای بینهایت طهارت
- حقیقت گریهٔ بر امام حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مفهوم کلمه در قرآن کریم
بهنظر میآید که از این ششهزار و ششصد و شصتوچند آیهٔ قرآن، آیهٔ بیمصداق در قرآن مجید نباشد. مصداق یعنی چه؟ یعنی آیهای که بر حقیقتی یا مخلوقی، بر رشتهای از رشتههای طبیعت، بر یک سلسله مسائل عالم ملکوت، بر یک فرد، یک جمع و یا یک خانواده صدق نکند. یک آیه را که در قرآن میخوانیم، البته با کمک علم، خود قرآن و روایاتی که در معتبرترین کتابها آمده، میتوانیم مصداقش را پیدا کنیم که این آیهٔ شریفه چه کسی را میگوید، چهچیزی را میگوید، به کدام حقیقت ملکوتی اشاره دارد و آن حقیقت چیست؟
بهعنوان مثال، ما در سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم میخوانیم: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ × تُؤْتِی أُکلَهٰا کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا»(سورهٔ ابراهیم، آیات24-25)، خداوند برای شما ذکر میکند، تعریف میکند، یادآوری میکند، بیان میکند، اینها معنای «مثلاً» در «ضرب الله مثلاً» است، چهچیزی را ذکر میکند؟ چهچیزی را بیان میکند؟ کلمهٔ طیبه را بیان میکند. کلمه در این آیه چیست؟ یعنی لغتی که سه حرفی یا چهار حرفی است؟ این کلمه چیست؟ یعنی لغتی سه حرفی یا چهار حرفی است؟ منظور خداوند متعال از کلمهٔ طیبه یک لغت است؟ قرآن مجید با این عظمتش بهدنبال یک لغت است؟ حالا به سراغ کلمه در خود قرآن میرویم که اصلاً کلمه در قرآن چیست؟ این خیلی مهم است! ببینیم نظر پروردگار عالم به کلمه در قرآن چیست که میگوید «ضرب الله مثلاً کلمة».
خداباوری، سرمایهای بس بزرگ
خانمی در عنفوان جوانی طبق آیات دیگرِ یک سورهٔ دیگر، با همهٔ وجودش خداباور میشود. این سرمایهٔ کمی نیست! خداباوری چیست؟ سورهٔ مبارکهٔ حجرات میگوید چیست: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتٰابُوا»(سورهٔ حجرات، آیه 15)، خداباور یعنی کسی که صدمیلیارد، دویستمیلیارد جمعیت، همه هم عاقل و عالم، در کنارش مینشینند و میگویند این عالم خدا ندارد، مطلقاً حرف آنها را باور نمیکند و تردیدی در باور او نمیآید. به این دهمیلیارد میخندد و حس میکند که این دهمیلیارد از عقل کم دارند، یعنی میگوید این دهمیلیارد دیوانه هستند و حرف دیوانه هم یک شاهی نمیارزد.
خداباوری حضرت مریم(س)
پروردگار دربارهٔ این خانم جوان میگوید: «وَ صَدَّقَتْ بِکلِمٰاتِ رَبِّهٰا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 12)، همهٔ حقایق را با همهٔ وجودش باور کرده بود. «صدّقت بکلمات»، نه به کلمه! کلمات یعنی حقایق مربوط به پروردگار؛ یک خداباور کامل، یک قیامتباور کامل! پروردگار عالم میفرماید: گوش این خانم در سن جوانی برای شنیدن صدای فرشتگانی باز شده بود که وحی مرا به او منتقل بکنند. انتقال وحی چیز کمی نیست! این خانم شنید: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 45).
ملائکه در منظر قرآن کریم
ملائکه از پیش خودشان حرفی ندارند، قرآن مجید دربارهٔ ملائکه میگوید: «لاٰ یعْصُونَ اَللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ مٰا یؤْمَرُونَ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6). اصلاً یک فرشتهٔ عاصی نسبت به امر پروردگار وجود خارجی ندارد. شما ممکن است بگویید این ابلیس اصلاً با این آیه نمیسازد و قرآن تناقضگوست. خیلی راحت شما را آگاه میکند که ابلیس «كانَ مِنَ الْجِنِّ» اصلاً جنس فرشتگان نبود؛ اگر ابلیس همجنس فرشتگان بود، از همه هم زودتر سجده میکرد، اما فرشتهٔ عاصی نداریم.
فرشتگان، واسطهای برای افاضهٔ الهی به حضرت مریم(س)
فرشتگان که با مریم حرف میزنند، از پیش خودشان حرف میزنند؟ فرشتهها در آیات سی به بعد سورهٔ بقره به خدا گفتند: ما هیچچیزی نمیدانیم، مگر آنهایی که خودت به ما یاد میدهی. اصلاً هیچ علمی ندارند، مگر آنهایی که خدا افاضه میکند؛ پس فرشتگان افاضهٔ الهی را به مریم انتقال میدهند. وای که انسان به کجا میرسد! وای که چقدر انسان خاک بر سر خودشان ریختند! وای که چقدر انسان سیرشان به جای «سیر الی الله» به «سیر الی النار» تبدیل شد، شده و میشود! وای که چه راههایی بهسوی انسان باز است و همه را خودش با لجن گناه و هوای نفس میبندد که خودش در آن راه نیفتد!
بشارت پروردگار به حضرت مریم(س)
ملائکه میگویند: «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 45)، یعنی حرف ما نیست و «ان الله» است، ما فقط پیغام آوردهایم. خدا به تو به کلمهای مژده میدهد که میخواهد این کلمه را از جانب خودش در وجود تو تجلی بدهد. اسم این کلمه چیست؟ «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ». اسم این کلمه، مسیح پسر توست. این کلمه که یک انسان کامل است، آبرودار در دنیا و آخرت است. در نهایت آبرو و هرچه مایهٔ آبرویی هست، در وجود این بچهات هست. هنوز بهدنیا نیامده، تازه به او مژده میدهند که میخواهد چنین اتفاقی بیفتد و او از بندگان مقرب است. مریم! آماده باش؛ اینقدر ظرف وجودت پاک است که میخواهم چهارمین پیغمبر اولواالعزمم را در زمین وجود تو رشد بدهم.
مصداق بلد طیب و خبیث در قرآن
«وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّیبُ یخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِی خَبُثَ لاٰ یخْرُجُ إِلاّٰ نَکداً»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 58). مریم مصداق بلد طیب است. مصداق زمینی نیست، مصداق انسانی است. یک بلد طیب مثل زمینهای شمال داریم که چوب خشک را در آن میگذاری، دو ماه بعد میبینی که برگ از اطرافش بیرون زده است؛ اما یکجایی هم داریم که کویر است و خاری بیرون میدهد که حتی شتر هم نمیخورد! حیوانها هم آن را نمیخورند، از بس جنس بیخودی است. این هم مصداق دارد، یعنی حیوانهای دنیا هم از دست این جنس دوپا زارزار گریه کردند، از بس که خارِ آلوده و پست و بدی بودند! امیرالمؤمنین، نه یکبار، نه دوبار و نه دهبار، ما نمیدانیم چندبار و فقط میتوانیم از روایت استفاده کنیم. ایشان هر وقت نگاهشان به چهرهٔ ابیعبدالله میخورد، میگفتند: حسین من! روزی را میبینم که وحشیهای بیابانها گردن میکشند برای اینکه بتوانند برای تو گریه کنند.
بلد خبیث همانی است که هرچه بیرون داده، نَکِد است و حیوانها هم مثل خرس و خوک و سگ و شغال و اینهایی که امیرالمؤمنین میگوید وحوش، از عملی که بیرون داده، اخلاقی که بیرون داده، فراری هستند؛ اصلاً هیچچیزی را قبول ندارند، فراری هستند و از دست اعمال و اخلاق اینها گریه هم میکنند.
ظرفیت تو به جایی رسیده که نهال وجود چهارمین پیغمبر اولواالعزم من در سرزمین وجود تو رشد بکند. این یک آیه که کلمه بهمعنای انسان کاملِ جامعِ پرارزشِ دارای ایمان، اخلاق و عمل صالح است؛ اینکه دیگر در قرآن صریح است. «یُبَشرک بکلمة»، پس کلمه بهمعنی لغت نیست.
شمار بینهایت مخلوقات خداوند
«وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللهِ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 27).
آیهٔ دوم هم در سورهٔ مریم هست و به سبک دیگر هم در سورهٔ لقمان است؛ اگر تمام دریاهای عالم مرکّب بشود و هرچه درخت در این عالم هستی است(کرهٔ زمینِ تنها را که نمیگوید، میگوید هرچه درخت، حالا در همهٔ کرات از زمانی که اصلاً خدا درخت ساخته، هرچه درخت از زمانی که درخت اول را ساخته تا قیامت)، قلم بشود و بخواهند این نوک قلمها را در این دریاها بزنند که همه مرکّب شدهاند و هفت اقیانوس دیگر هم به اینها اضافه بشود، همهٔ این آبها مرکّب بشود و هفت اقیانوس دیگر هم به این مرکّبها اضافه بشود، بنشینند و بنویسند که من چند مخلوق دارم، شمرده نمیشود و مرکّب همهٔ دریاها تمام میشود و قلمها همه تمام میشود، نویسندگان هم همه میمیرند، اما شمار مخلوقات من به پایان نمیرسد.
تشکیلاتی برای مصداقسازی قلابی
پس آیات قرآن مصداق دارد، یعنی واقعیاتی هست که این آیه بر آن واقعیت منطبق است، روشن شد؟ یکمقدار بحث پیچیدهای است و طلبگی است، اما جای گفتن آن برای امروز است و اینها مقدمات آن است. آیات مصداق دارد و مصداق قابلپیدا کردن است؛ یا با کمک خود قرآن یا با کمک روایت یا با کمک عقل سلیم. آیا کسی میتواند چیزی را که مصداق آیه نیست، با هر زوری، هر سفسطهای، هر وسوسهای یا هر ترفندی در آیه بیاورد و بگوید این هم مصداق آیه است؟ با اوصافی که قرآن مجید در خود آیه یا بیرون آیه بیان میکند، نه! اگر دزدی یک سلسله مصداق ساختگی و قلابی را در آیه وارد کند و بگوید این هم جزء مصادیق آیه است، خود قرآن مجید این مصداق را رد میکند و نشان میدهد که این مصداق قلابی است.
دهتا، صدتا، هزارتا، دوهزارتا، بیستهزارتا از زمان تشکیلات بعد از مرگ پیغمبر، کارخانهٔ مصداقسازی راه افتاد، فقط برای اینکه به زور وارد آیه بکنند؛ اگر من نمونههایش را برایتان بگویم، شما بهتزده میشوید! یعنی به فکرتان میرسد کفر تا چه حد! نفاق تا چه حد! بعضیهایش را اصلاً صلاح نمیدانم که روی منبر گفته شود، چون خیلی مشمئزکننده و بدترین جنایت به آیهٔ قرآن است؛ اگرچه خود آیه هم آن مصداقهای قلابی را قبول نمیکند، آیات دیگر هم مصداقهای قلابی را رد میکند؛ یعنی به آدم اطمینان میدهد این مصداقی که وارد این آیه میکنند، دروغ و قلابی است و این مصداق آیه نیست، من هم وقتی آیه را به قلب پیغمبر نازل میکردم، اصلاً چنین مصداقی را مرادم نبوده است. آنها به من دروغ میبندند، افترا به من میزنند، به قرآن دروغ میبندند. اینها را خود قرآن کاملاً رد میکند که ما را مطمئن میکند این مصداقها مردود است.
اعمال رسول خدا به اذن پروردگار
یک نمونهاش را بخوانم؛ البته نمونههای سنگینتر را نمیگویم که خیلی بیشتر مشمئزکننده است. سوره در مدینه نازل شده است. پیغمبر اکرم در مدینه به اذنالله، این را حواستان جمع باشد! چون از آیات هم برمیآید که پیغمبر بیاذن خدا یک پلک هم نمیزند. او از نظر مقام عصمت در اوج بود و کسی بود که فرمودند: وقتی تمام مردم عالم خسته میشوند و شب میخوابند، همهٔ بدن خواب است؛ حتی قلب آنها هم خواب است، چون درحال درککردن و گرفتن نیست و فقط گوشتِ قلب کار میکند، ولی گیرندگیاش خواب است؛ اما من شب که میخوابم، «لا ینام قلبی»، دلم نمیخوابد و همان اتصالی که در بیداری به ملکوت دارد، همان اتصال را در خواب به ملکوت دارد؛ همان فیوضاتی که در بیداری از ناحیهٔ محبوبم به من میرسد، در خواب هم همان بیکم و زیاد به من میرسد؛ «تنام عینای»، فقط پلکم روی هم میآید و چشمم میخوابد. «و لا ینام قلبی» یعنی وجود مقدس او یک لحظه از خدا و فیوضات ملکوتیه، حتی درحال خواب جدا نبود و جالب است که خدا در قرآن میگوید: شما در شب میخوابید، من نیروی حیات شما را که روحتان است، میگیرم؛ اگر صبح خواستم که شما را بیدار بکنم، روحتان را برمیگردانم و اگر نخواستم، به درِ خانه تابوت میآورند و شما را میبرند، حتی روحتان هم بیکار میشود.
همراهی شبانهٔ پروردگار با پیامبر اکرم
ایشان یک جملهٔ دیگر دارد که آن را نمیفهمم، فقط عربیاش را برایتان میخوانم و لغت معنی میکنم، اما اصلاً آن را درک نمیکنم. این به هر شب پیغمبر مربوط است! «ابیت عند ربی» هر شب در کنار پروردگارم بیتوته دارم. در بیداری؟ نه، بیداری و خواب ندارد، من اصلاً شبها پیش پروردگارم بیتوته دارم، «یطعمنی» مرا اطعام میکند، «و یسقینی» و مرا سیراب میکند؛ یعنی خدا خودش مستقیم از شب تا صبح مرتب در دهان پیغمبر لقمه میگذارد؟ یا یک شلنگ آب در کنار لب پیغمبر میگذارد که ایشان تا صبح آب بخورد؟ این طعامِ عقل است، طعام روح است، طعام قلب است و این «سقاهم ربهم شرابا طهورا» آشامیدنی عقل است، آشامیدنی قلب است، این آشامیدنی جان است. به خدا قسم! «حلوای تنتنانی، تا نخوری ندانی»؛ کسی که اصلاً عسل نخورده، شما یکساعت برای او از عسل تعریف کن، نمیفهمد! به ما که یکذره هم از آن غذا و آشامیدنی بیتوتهٔ پیغمبر ندادهاند، از کجا میفهمیم این طعامی که به او میداد، خود خدا بیواسطه مرا اطعام میکرد و بیواسطه ساقی نوشیدنی من بود، ما چه میدانیم چیست!
نمونهای از مصادیق ساختگی اهلسنت
پیامبر به حکم الله با خانمهایی ازدواج کردند که در تفسیر سورهٔ احزاب در تفسیر قرآنم(که 32 جلد است و تمام هم شده) بالای صد صفحهٔ علمی راجعبه زنان پیغمبر بحث کردهام. سن یکیدوتا از این زنان از خودشان کمتر بود و بقیه از ایشان بزرگتر بودند. بعضیهایشان مثل امسلمه از شوهر قبل شش بچه داشتند و اصلاً بدنشان ورشکسته بود، ولی اذن الهی بود که با این ازدواج کن و فلسفهٔ ازدواج او روشن بود. بهطور کنایه به شما بگویم، یکنفر به زینالعابدین گفت: یابنرسولالله! پدرتان چرا اینقدر کم بچه بودند؟ فرمودند: پدرم شب را برای دنیا گذاشته بود که سی بچه بهدنیا بیاید؟ تو چه میدانی که پدر من در چه حالی بود و کجا بود؟
پیغمبر این زنها را برای ارضای غریزه گرفته بود؟ با زنی که دهسال، پانزدهسال، بیستسال بزرگتر است، ارضای غریزه میشود؟ کوچکترین زن او عایشه بود و من در آن تحقیقاتم ثابت کردم که سن او از 25سال بالاتر بود و در مکه شوهر داشته است. پدرش ابوبکر طلاق این زن را از شوهرش گرفت، مدینه که آمد، به پیغمبر پیشنهاد کرد، با یکی از زنها هم در خانهٔ پیغمبر همدست بودند. قرآن مجید صریحاً -احتمالاً در سورهٔ تحریم- میگوید: این دو علیه پیغمبر من همدست بودند و بعد هم میگوید این دو فاشکنندهٔ اسرار درون خانهٔ پیغمبر من بودند. علتش هم این بود که اینها انحراف قلبی داشتند و بعد هم خدا هر دوی آنها را تهدید کرده بود: فکر نکنید که پیغمبر من بییار و یاور است و شما بر ضد او همدست هستید که هر کاری دلتان میخواهد، بکنید و از پشت خنجر بزنید، ضرر بزنید، سرّ فاش بکنید و آبروی پیغمبر مرا ببرید. فکر میکنید بییار است؟ پیغمبرم یاری مثل من دارد، یاری مثل کل فرشتگان دارد و بعد از من و کل فرشتگانم هم یاری بهنام صالحالمؤمنین دارد که علی است. زور شما به پیغمبر من هرچه هم با یکدیگر همدستی بکنید، نمیرسد و پتهٔ شما را روی آب میاندازم. بالاخره آیات را علیه این دو زن در قرآن آورد، درست؟
حالا شما صد، 150، دویست، 250 تا از کتابهای تفاسیر علمای بزرگ اهلسنت را ورق بزنید، در تفسیر سورهٔ احزاب که به آیهٔ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 33) میرسید، «عنکم» ضمیر جمع مذکر است و «عن کنّ» ضمیر مؤنث است، «عنکم» شامل مردان است که اگر یک خانم هم در اینها باشد، چون غلبه با تعداد مردان است، آن زن هم روی ارادهٔ پروردگار جزء مردان بهحساب آمده است. این دویست، 250 تا تفسیر اهلسنت از قرن دوم تا حالا میگویند که زنان پیغمبر در آیهٔ تطهیر داخل هستند. این چه تطهیری است که دوتایی ضدّ پیغمبر همدست شدهاند؟ خدا میگوید: «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 4)، دلتان منحرف است، کجای آن با تطهیر میسازد؟ کجای آن با «یطهرکم تطهیرا» میسازد؟ اینکه خود قرآن رد میکند، پس مصادیق قلابی و دزدی که میخواهند بالاجبار و با فشار وارد یک آیه بکنند و بگویند این چند زن، این خانواده یا این افراد هم مصداق این آیه هستند، خود آیه میگوید دروغ میگویند و آنها نمیتوانند مصداق این آیه باشند.
مصادیق حقیقی آیهٔ «یطهرکم تطهیرا»
پس مصداق این آیه چه کسانی هستند؟ اولاً خود خدا که مصداق را به اهلبیت مقید کرده است، اهلبیت چه کسانی هستند؟ اینجا دیگر هرچه دلتان میخواهد، ما روایت داریم و آنها که میگویند پیغمبر، امیرالمؤمنین، صدیقهٔ کبری، امام مجتبی و ابیعبدالله مصداق قطعی اهلبیت هستند، اینها مصداق تام آیه هستند و مصداقهای دزدی و قلابی هم مردود. وجود مقدس حضرت ابیعبداللهالحسین یک مصداق آیهٔ تطهیر است؛ طهارت عقل، طهارت قلب، طهارت روان، طهارت اخلاق، طهارت عمل، طهارت اعتقاد، طهارت سخن، طهارت جهاد؛ یعنی خدا میخواهد در این آیه بگوید که حادثهٔ کربلا عین پاکی کامل است.
اسم «تطهیرا» در آیهٔ «یطهرکم تطهیرا»، در عربی مفعول مطلق است و معنیاش اینجا این است که این طهارتی تطهیرا هست، یعنی در نهایت پاکی است و دیگر تصوری بالاتر از آن ندارد، یعنی مردم! کمترین تردیدی نسبت به کربلای حسین من نکنید که کل عاشورای او طهارت در اوج نهایی است.
کربلا، دریای بینهایت طهارت
کاش خیلی خوب قرآن را میفهمیدیم، کاش خیلی خوب قرآن را میفهمیدم، دیگر تمام کتابهایی که نسبت به حادثهٔ عاشورا وسوسه و سفسطه کردند و چونوچرا آوردند، آیهٔ شریفه میگوید: تمام آن دزدی جهل است و تمام کربلا در طهارت نهایی است، درست؟ اگر به این دریای پاکی، نمیگویم اندازهٔ یک دریای خزر یا دریاچهٔ هامون، اگر به این دریای بینهایت طهارت بهاندازٔه قطرهچکانی که مرتب از این دریا قطره را بکشد و در دل ما بریزد، به این اندازه به کربلای حسین و به خودش وصل باشیم، والله ما را در قیامت به جهنم نمیبرند. حالا عدهای که با همهٔ وجود به این طهارت وصل هستند و اینقدر اتصال آنها بالاست که امام دوازدهم قسم جلاله خورده که خودش مصداق آیهٔ تطهیر و در اوج طهارت است، یعنی والله که اگر کسی قسم خودش را بشکند، واجب است که سهروز پشت سر هم روزه بگیرد یا ده مسکین را طعام بدهد، امام زمان 1200سال پای این قسم نشسته و نشکسته است.
امام زمان میگویند: حسین ما، و الله قسم، بالله تالله! «لاندبنک» بهشدت(این بهشدتی که میگویم، برای «لام» بر سر حرف حضرت است) روز برای تو گریه میکنم، شب هم برای تو گریه میکنم و این قسم را نشکسته است. معصوم است و نمیتواند قسمشکن باشد. 1200سال است که روز گریه میکنم، شب گریه میکنم؛ نه همهٔ روزها، نه همهٔ ساعات شب، بلکه اینقدر که گریه مصداق پیدا بکند. میخواهد چشمش به چشم تمام گریهکنندگان بر او وصل بشود.
حقیقت گریهٔ بر امام حسین
گریهکنندگان بر او چه کسانی هستند؟ زینالعابدین در منبر شام گفت: تمام درختان عالم، ماهیان دریا، پرندگان هوا، کوهها، سنگریزهها برای پدرم گریه کردند. اشک بر این انسان پاک، شما را پاک میکند. امام صادق میفرمایند: کسی که(حالا لازم نیست یکی برای او بخواند) یکجا بنشیند و گریه کند، گریه او به سه حقیقت تغییر پیدا میکند(مگر شما خاک را با یکخرده آبِ آبپاش و اسفند که در آن یک تَرکه نگذاشتهاید؟ مگر الآن این خاک و آب و نور در خانهتان به یک گل رز بزرگ با صد گل بزرگ تبدیل نشده است. تبدیل و تغییر که دائماً در عالم در کار است و قبولکردن آن مشکل نیست): گریه به مغفرت تبدیل میشود، به رحمت تبدیل میشود و به شفاعت تبدیل میشود.