روز نهم پنجشنبه (6-2-1397)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مخاطب قرآن کریم، همهٔ انسانها
- عقل بشر، نورافکنی برای روشنایی راه
- حکایتی از شیخ انصاری
- درماندگی عقل در هدایت انسان
- رهروان حقیقی
- عالم خلقت، ثمرهٔ ولایت تکوینی خداوند
- سیطرهٔ ولایت تکوینی بر کل آفرینش
- دعای کمیل، کتاب کامل معرفتی
- ولایت نوری پروردگار
- نیوتن و حقیقت جاذبه و دافعه
- همهٔ مخلوقات در دایرهٔ احاطهٔ خداوند
- قرآن، نوری مبین و ابدی
- ولایت نوری پروردگار، راهی برای خروج از تاریکی جهل
- اثر نور هدایت پروردگار بر انسان در هنگامهٔ مرگ
- پروردگار، انیس روز تنهایی
- پیروزی عظیم نزد پروردگار
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مخاطب قرآن کریم، همهٔ انسانها
مقدمات در رابطهٔ با چهار آیهٔ انتخابی از سورهٔ مبارکهٔ جاثیه تمام نشد و امروز نوزدهمین روز است که اطراف این آیات مورد بحث است. سؤالی را باز بهعنوان یک مقدمهٔ دیگر مطرح میکنم تا خداوند متعال چه مقدار به من کمک و توفیق بدهد و بتوانم از عهدهٔ جوابش بربیایم و سعی هم میکنم جواب آن را با خود آیات قرآن کریم بدهم.
سؤال این است: پروردگار عالم برای چه قرآن کریم را در اختیار انسان گذاشته است؟ قرآن به پیغمبر نازل شده، اما کراراً انسان در آیات قرآن مورد خطاب قرار گرفته است: «قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 57)، «جاءتکم» در اینجا دیگر بحث نزول به پیغمبر مطرح نیست و «کم» ضمیر جمع است، یعنی این قرآن بهطرف کل شما انسانها آمده است. «جاء» یعنی آمدن؛ خدا اهداف قرآن را هم در همین آیه بیان میکند، ولی عمدهٔ مطلب این است که قرآن ویژهٔ انسان در بین همهٔ مخلوقات است. برای چه فرستاده است؟
عقل بشر، نورافکنی برای روشنایی راه
خدا به ما عقل را عنایت کرده است، آیا خودمان نمیتوانستیم راه را از چاه تشخیص بدهیم؟ جواب این است: نه، چرا؟ مگر همین عقل نبوده که با فعالیتش میلیونها کتاب، هزاران رشتهٔ علمی و این تمدن گسترده را بهوجود آورده است؟ اینها که دیگر وحی خدا نیست! جواب این است: عقل عنایتشده، عقل جزئی است و بهعبارت فارسی، نورافکنی است که حدودی را نشان میدهد و روشن میکند؛ اگر عقل میتوانست بهجای وحی کار بکند، نه میلیونها مکتب بهوجود میآمد، نه هزاران راه انحرافی و نه اینهمه فساد گسترده. ممکن است بگویید که با بودن قرآن هم فساد هست، بله در آنهایی فساد هست که جدای از قرآن هستند. اهل قرآن از زمان پیغمبر تا الآن، یا مؤمنین واقعی یا از اولیای الهی و یا از عالمان واجد شرایط بودهاند. در کنار همین قرآن است که معلوم نیست اهل قرآن پایهگذار چقدر خیر در این قرنها بودهاند.
حکایتی از شیخ انصاری
زمانی پول شیعه در نجف به دست شیخ انصاری بود، ایشان خودش بود و مادر و خانم و دو دخترش بودند و پسر نداشت. یکبار مادرش پیش میرزای شیرازی آمد که بزرگترین مرجع شیعه بعد از شیخ شد، مادر به میرزا گفت: زندگی و معیشت مادی ما بهسختی میگذرد، پسر من به شما ارادت دارد و شما هم بالاترین شاگرد او هستی، سید هم هستی، بگو یک گشایشی به ما بدهد. گفت: میگویم! قبل از نماز مغرب پیش شیخ در صحن امیرالمؤمنین آمد و گفت: استاد، شما عادل هستی؟ گفت: اگر خدا بخواهد! اهل گناه کبیره که نیستم و بر صغیره هم اصرار ندارم. گفت: مادرت امروز پیش من آمده و نگران تو بود، گفتم از خودت بپرسم که شاید از عدالت افتاده باشی و دیگر نتوان بر تو نمازی اقتدا کرد. این تیزبینیها برای اهل قرآن است! گفت: میخواهی نماز بخوان، میخواهی نخوان؛ اما من ظالم نیستم. بعد از نماز گفت که مادرت پیش من آمده بود و زندگی را اینجور مطرح کرد. شیخ به میرزا گفت: من مطابق همهٔ طلبهها حقوق برمیدارم، چقدر به زندگی اضافه کنم که مادرم راضی باشد؟ به پول آن روز گفت: یک تومان.
این مطلب را خانوادهٔ شیخ مستقیماً برای خود من گفتهاند و به کتاب و تاریخ مربوط نیست؛ یک نوه داشت که صاحب رساله بود و خیلی به من محبت داشت، یک هفتهای پیش او میرفتم و شبها تا ساعت دو برای من از زندگی جدّش شیخ انصاری میگفت.
شیخ گفت: با من به حرم امیرالمؤمنین میآیی؟ گفت: افتخار میکنم. در حرم آمدند، آن زمان خلوت بود. شیخ به میرزا گفت: من به ضمانت شما که فرزند امیرالمؤمنین هستی، از این برج یک تومان اضافه میکنم، جواب آن در قیامت با تو! میرزا گفت: من جوابگو نیستم. گفت: پس به مادرم بگو که قناعت کند، چون نمیتوانم از بیتالمال بیشتر از حق آنها برایشان خرج کنم.
درماندگی عقل در هدایت انسان
این قرآن است؛ اگر قرآن نیست، پس چیست؟ بله، قرآن هست، اما «مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 82)، آن که از قرآن بریده است، با همهٔ تمدن، با همهٔ کتابخانههایش و با همهٔ رشتههای علمی، شکمش در دنیا میچرد، ولی هیچ سهمی از رحمت من در قیامت ندارد؛ اگر عقل میتوانست کاری بکند، الآن باید یک جاده و مکتب واحد در عالم بود؛ اگر عقل میتوانست کاری بکند، باید امنیت کامل در دنیا بود و جنگ نبود، دزدی نبود، رشوه نبود؛ ولی همهٔ این کارها را عقلا میکنند، دیوانهها که نمیکنند! دیوانهها که در دیوانهخانه هستند. خدا قرآن را به کمک عقل فرستاد و گفت: میلیونها نفر این کمک را در زندگی راه نمیدهند و «قلیلی» به این کمک اتکا دارند.
رهروان حقیقی
شیخ به طلبهها عادلانه حقوق میداد، یعنی بررسی کرده بود که هر طلبهای در نجف بهطور قناعت چقدر خرج او میشود؟ زن و بچهدار یکجور و مجرد هم یکجور. روزی طلبهای که زن داشت، خدمت شیخ آمد و به پول ما دو ریال(دوتا یک قِرانی) جلوی شیخ گذاشت. شیخ فرمود: این چیست؟ گفت: این برج از معیشتم اضافه آمده، چون این پول برای امام زمان است، شرعی نیست که من خرج بکنم. این را به یک طلبهٔ دیگر بدهید! حقوق برج من نزدیک است که پرداخت بشود و من دوباره با همان زندگی میکنم؛ اگر کم آوردم، به شما میگویم و اگر زیاد آوردم، پس میدهم. اینها بروجردی شدند، اینها آخوند خراسانی شدند، اینها میرزای شیرازی شدند.
نابرده رنج گنج میسّر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
حالا ما هم مثلاً خیلی جان کَندهایم، درس و بحث و همشاگردی و استاد و از این کارها نکردهایم که آدم بشویم؛ من همین شدهام که میبینید. به یک چشمداری گفتم: من آدم هستم؟ گفت: نصفه! فکر کنم خواست دلم را بهدست بیاورد که گفت نصفه و نخواست ناراحتم بکند.
همیشه به پروردگار میگویم من هیچ طلبی از تو ندارم، با همهٔ وجودم بدهکار هستم و طلبی ندارم؛ اما چیزی در باطنم هست، اسم آن را طلب نگذار و کرم خودت بگذار که دمِ مردن به نماز و روزه و منبر من کاری نداشته باش، خودت یک قلم قرمز به دور پرونده بکش و بگو این پروندهٔ لجنت را پای تو حساب نمیکنم؛ اگر این کار بشود که خیلی کار مهمی شده و از کرمش هم بعید نیست، این کار را میکند.
عالم خلقت، ثمرهٔ ولایت تکوینی خداوند
سؤال این است که خدا چرا قرآن را فرستاده است؟ تفصیل مسئله را ببینیم چیست! ولایت تکوینی پروردگار جلوهای از ولایت کامل، جامع،و بینهایت اوست که عالم خلقت -کل زمین، آسمانها و موجودات بین هر دو- ثمرهٔ ولایت تکوینی است. خدا کراراً در قرآن میگوید: «مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا»(سورهٔ طه، آیهٔ 6)، اینها محصول ولایت تکوینی او هستند که یکی هم ما هستیم. ما میوهٔ ولایت تکوینی او در خلقت هستیم؛ ولایت تکوینیای که غوغایی است! یعنی یک میلیاردیام هم قابلدرک نیست که از خاک مردهٔ روی زمین و تبدیل این خاک مرده به یک مقدار گیاه و گوشت و تبدیل این گیاه و گوشت به لقمهٔ خوراکی یک زن و شوهر، نطفهٔ ما را ساخته است.
نطفهای که اگر بیرون بریزد، همه فراری هستند و میگویند نجس و بدبو است؛ یا اگر یک قطرهاش روی پارچهای بریزد، در ماشین لباسشویی میاندازند و دوبار آب میکشند. ما را از چنین نطفهای ساخته است! وقتی شما را در این نطفه زیر میکروسکوپ میگذارند، تو نطفه را که نگاه بکنی، میبینی موجودات زندهای مثل زالو هستند؛ اینها سرِ گرد و دُمِ دراز دارند که میکروسکوپ باید پنج-ششهزار بار بزرگ بکند تا یکی از آنها دیده بشود. این نطفه یک انگشتدانهٔ قدیمیِ خیاطی را هم پر نمیکند. بالای سهمیلیارد از این زالومانند در نطفه است که یکدانه را اجازه داده تا در رحم مادر با نطفهٔ مادر دست به گریبان بشود و ما ساخته شدیم؛ سهمیلیارد دیگر را گفته اینجا جا ندارد، بفرمایید!
سیطرهٔ ولایت تکوینی بر کل آفرینش
آنوقت در آن سه تاریکی، یعنی در آنجایی که ما را میساخته و هیچ نوری وجود نداشته، میگوید: یک انسان معتدلِ آراسته ساختم و وقتی ساختمانش تمام شد، «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»(سورهٔ حجر، آیهٔ 29)، صنعتی در این ساختن به خرج دادم که بعد به خودم گفتم: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 14)، به خودم گفتم خدا چهکار کردهای! چندمیلیارد جمعیت این ساختمان را روز و شب در کجا مصرف میکنند؟ عمر این ساختمان را کجا هزینه میکنند؟ چهچیزی میخورند؟ چه نوع ازدواجی میکنند و چه بچههایی را بهوجود میآورند؟ سؤال و جواب اینها در بازار قیامت غوغایی است! این ولایت تکوینی است که بر کل آفرینش سیطره دارد و در این ولایت تکوینیه هم حبس نیست، یعنی ولایت تکوینیهٔ او چهارچوبی نیست که در آن حبس باشد و غیر از اینکه انجام میدهد، نتواند انجام بدهد؛ اگر فرزندی حتماً باید از دو طرف نر و ماده -پدر و مادر- بهوجود بیاید، ولی در این قانون تکوینی حبس نیست و اگر بخواهد، آدم را بدون پدر و مادر بهوجود میآورد و هیچ نر و مادهای نمیخواست؛ اگر بخواهد، بدون پدر عیسی را بهوجود میآورد.
دعای کمیل، کتاب کامل معرفتی
امشب هم میخوانید، خدا را چقدر زیبا معرفی میکند! دعای کمیل شناسنامهٔ کامل خداست و اگر ما جوشنکبیر را نداشتیم، ابوحمزه را نداشتیم، حرفهای انبیا را نداشتیم، قرآن را نداشتیم و فقط امیرالمؤمنین این دعا را به بشر هدیه کرده بود، برای شناخت خدا بس بود و یک کتاب کامل معرفتی است. امام در آخرهای دعا میگویند: «فانک فعال لما تشاء»، هر کاری بخواهی، میتوانی انجام بدهی؛ نه یار میخواهی، نه ابزار میخواهی، نه نیرو میخواهی و نه در قوانین حبس هستی. من اگر گرفتار بشوم و بگویم: خدایا! پول که نمیتواند حل کند، چهارتا رفیق در مجلس دارم که آنها هم لَنگ هستند و نمیتوانند یکذرهاش را حل بکنند، وزیر هم نمیتواند حل کند، رئیس هم نمیتواند حل کند، مرجع تقلید هم نمیتواند حل کند، طبیب هم نمیتواند، دارو هم نمیتواند، تو چه؟ او میگوید: من اگر اراده بکنم، کل مشکل تو را در یک چشم بههمزدن از زندگیات بلند میکنم. خودش در قرآن میگوید: «كَلَمْحِ الْبَصَرِ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 77)، یک چشم بههمزدن! ولی تو کجا به منِ طبیب مراجعه کردی که حل کنم و با چه شرایطی مراجعه کردی؟ ای انسان! بعضی از شما وقتی گرفتار میشوید و میبینید هیچ کلیدی برای حل آن ندارید، جوری پیش من میآیید که من از شما متنفر هستم. اینقدر نجس خوردهاید، اینقدر ربا خوردهاید، اینقدر رشوه خوردهاید، اینقدر اختلاس کردهاید، اینقدر تقلب کردهاید، اینقدر ترفندبازی درآوردهاید که اصلاً خوشم نمیآید صدایتان را بشنوم و این گرفتاریتان هم جریمهٔ من است؛ نه اینکه میخواستم ترفیع مقام به تو بدهم! اگر مثل حربنیزید بهطرف من بیایی، بیا و ببین چه ترفیع مقامی میدهم، اما تو آنجوری میآیی؟
بعد گلایه میکنند و میگویند آخوندها به ما میگویند دعا کنید، مستجاب میشود! دعا که بدون شرایط مستجاب نمیشود و یک شرط استجابت دعا همین نخوردن حرام است. الحمدلله! بانکها هم که بخش عمدهای از ملت را حرامخور کردهاند، خود ملت هم در حرامخوری هنری دارند و همه دست به دست هم دادهایم. این ولایت تکوینی بود.
ولایت نوری پروردگار
یک ولایت پروردگار هم ولایت نوری اوست. ولایت نوری چیست؟ این است که(این خیلی لطیف است) تمام عالم هستی برپایهٔ نور ولایت نوری اوست. اصل ساختمان برای ولایت تکوینی است و برپایی، تداوم حیات، تداوم این چرخ و تداوم این حرکت برای ولایت نوری است. این خیلی قابلبحث است که الآن وقت آن نیست. «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض»(سورهٔ نور، آیهٔ 35)، یعنی این انرژیِ نورِ ولایت نوریِ او کل هستی را برپا نگه داشته و در ذات ذرهذرهٔ موجودات این عالم هستی، هیچچیز دیگری غیر از نور درحال کارکردن نیست.
نیوتن و حقیقت جاذبه و دافعه
قرآن به زبان عربی نازل شده است و میگوید نور، اما این خارجیها میگویند انرژی، دافعه، جاذبه. کسی به اسحاق نیوتن نامه نوشت که این قوهٔ جاذبه و دافعه خیلی چیز عجیبی است، حقیقت این را نمیشود برای من در این نامه بنویسی؟ نوشت: چرا نمیشود بنویسم، من میگویم جاذبه و دافعه، ولی خدا حقیقت جاذبه و دافعه است. جاذبه چیست؟ خورشیدی که یکمیلیون و دویستهزار برابر زمین است، این را میلیاردها سال است که یک جذب در 150میلیون کیلومتری زمین نگه داشته که نه روی ستون است و نه با زنجیر به جایی وصل است. کدام جاذبه؟ چرا نشستهاید و خودتان را به اینطرف و آنطرف میزنید؟ مرد حسابی، خیال خودت را راحت کن و یک کلمه بگو خدا، همهچیز حل است.
همهٔ مخلوقات در دایرهٔ احاطهٔ خداوند
پروردگار همین حرفِ نیوتن را 1500سال پیش به پیغمبر گفت: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 91)، فقط بگو خدا و فکر نکن که بقیه چیزی هستند، آنها هیچچیزی نیستند؛ ولی ما که در احاطهٔ خدا هستیم(ما که میگویم، اجتماعی جهانی را میگویم)، نه او را لمس میکنیم، نه درک میکنیم، نه یادش میکنیم و نه کاری با او داریم. «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 54)، همه در دایرهٔ احاطه من هستید. به انبیا میگفت غصه نخورید؛ اگر من به این فرعونها، نمرودها و ستمگرانی مثل ترامپها و اسرائیلها مهلتِ ماندن دادهام، اینها نمیتوانند از دسترس قدرت من فرار بکنند و گریبان آنها در دست من است، عذابم را به وقتش بر آنان نازل میکنم. شما ناراحت نباشید، اینها راه فراری از حکومت من ندارند: «و لا یمکن الفرار من حکومتک».
قرآن، نوری مبین و ابدی
ولای نوری خدا اقتضا کرد که برای هدایت، رشد، کمال و راهنمایی انسان و برای اینکه انسان بتواند یک زندگی صد درصد سالمی سرپا بکند، برای او قرآن را بفرستد. «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 174)، من اینقدر شما بندگانم را دوست دارم و غم شما را میخورم که نور روشنگری را برای به جهنم نرفتن و دچار نشدن شما به انواع فسادهای درونی و برونی فرستادهام که این نور، هم من، هم ابدیت، هم قیامت، هم بهشت و جهنم، هم نظم زندگیتان و هم حلال و حرام را به شما نشان میدهد. هرچه پیش شما مجهول است و نمیدانید، این نور به شما نشان میدهد و این صریح قرآن است: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»، خیلی آیهٔ غوغایی است! نمیگوید قرآن لفظ و ترکیبی از حروف است، نمیگوید قرآن جملهبندی زیبایی است؛ بلکه کل قرآن را میگوید «نُورًا»، اما چشم دل باید باز باشد که این نور و شعاع آن را تا ابدیت ببیند و ببیند که تمام حقایق عالم در این نور آشکارا پیدا هستند. «مُبِينًا» یعنی روشنگر، «مُبین» اسم فاعل است و کار مضارع خود را میکند. «یبین، تبین» یعنی این روشنگری تا ابدیت ادامه دارد.
ولایت نوری پروردگار، راهی برای خروج از تاریکی جهل
شما اگر چراغ این نور بشوید، یعنی این نور در وجود شما شعله بکشد و خودش را نشان بدهد، به کجا میرسید؟ کاری که با این ولایت نوری میکنم، شما را از همهٔ تاریکیهای جهل و غرور و رذائل اخلاقی بیرون میآورم: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور»(سورهٔ بقره، آیهٔ 257)، این ولایت نوری است؛ اما اگر این نور را نخواهید، «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»، شما را رها میکنم. وقتی نور من را نخواهید، من رهایتان میکنم و دیگر کارتان به هر جا میخواهد، در کل تاریکیها برسد. خودت نمیخواهی، من که میخواهم به تو نور هم دادم. در سورهٔ انعام است: «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 122)، این هم آیهٔ عجیبی است! آیا کسی که عقل، روح، فطرت و انسانیتش میّت است و من به او بهخاطر اینکه درونش میخواهد، شاید خودش هم این خواستن را نداند، ولی من میدانم که میخواهد و بهدنبال نجات میگردد، من او را به حیات عقلی، ایمانی و اخلاقی زنده میکنم، «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا»، کل این قرآن را در او میتابانم، «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ»، این آدمی که الآن چراغ نور من شده، آیا مثل آنکسی است که در تاریکیها افتاده است؟
اثر نور هدایت پروردگار بر انسان در هنگامهٔ مرگ
در سورهٔ حدید میگوید: اگر بخواهید «یجْعَلْ لَکمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 28)، چنان این نور را با شما هماهنگ میکنم که با این نور در بین مردم زندگی کنید، یعنی ورای همهٔ مردم میشوید و جور دیگری در بین مردم هستید. این نور تا کجا با شما هست؟ این نور تا وقت مرگتان با شما هست. آن وقتی که در بستر احتضار افتادید، فرشتگانم بالای سرتان میآیند و آثار این نور را به شما میگویند: «أَلَّا تَخَافُوا»، از مردنت نترسی که هیچ ترسی برای تو وجود ندارد، «وَلَا تَحْزَنُوا» اصلاً از فراق زن و بچهات غصه نخوری، «وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»، اینها همه از قرآن است.
پروردگار، انیس روز تنهایی
چون ما قرآن هستیم و اهلبیت، یک روایت هم از اهلبیت بگویم:
وقتی تو را غسل دادند، کفن کردند و در قبر گذاشتند، در را بستند و رفتند(باید بروند و چارهای ندارند)، هیچکس دیگری نیست، خودم با تو حرف میزنم: «عبدی وحدوک»، تو را تنها گذاشتند و رفتند، غصه نخوری! تا قیامت خودم با تو هستم. «یا انیس الذاکرین، یا جلیس الشاکرین»، جلیسبودن و انیس بودنش برای کجاست؟ انیس برای روز تنهایی است و همین الآن هم ما تنها هستیم، اما تنهاییمان را نمیبینیم. حالا صدای زینالعابدین را در شبهای ماه رمضان میشنوید: «ارحم فی هذه الدنیا غربتی»، من تنها هستم و هیچکس نمیتواند برای من کاری بکند، نه زن و بچهام، نه عروس و دامادم. چهکار میتوانند بکنند؟ اینجا هم من تنها هستم!
پیروزی عظیم نزد پروردگار
پیغمبر میفرمایند: این نور در برزخت هم ادامه دارد و بهاندازهٔ چهل خورشید از چهار طرف در برزخت نور دارد، اما یک نور لطیف که اینقدر به تو آرامش میدهد تا به قیامت برسی؛ وقتی وارد قیامت شدی، این را به پیغمبر میگوید: «یوْمَ تَرَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 12)، حبیب من در قیامت ایستادهای و مردان مؤمن و زنان باایمان را با دو چشمت میبینی، «یسْعیٰ نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمٰانِهِمْ» وجودشان نوری دارد که پیش روی آنها را روشن کرده، طرف راستشان را روشن کرده و صدایی از میان این نور میشنوند که آن صدا این است: «بُشْرٰاکمُ اَلْیوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فیها ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیم»، خدا بگوید عظیم، خیلی حرف است! هیچچیزی پیش خدا عظیم نیست و پیغمبر میگویند کل آسمانها و زمین در نگاهش بهاندازهٔ بال مگس است، وقتی او چیزی را عظیم بگوید، دیوانهکننده است. قرآن را برای این فرستاد که امروز شنیدید و قرآن ولایت نوریهٔ اوست.