جلسه دوم دوشنبه (20-1-1397)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ارزش غیر قابلقیاس مسئولیت انبیا در عالم هستی
این معنا را از صریح آیات قرآن مییابیم که وظیفهٔ پیغمبر و نبی، ابلاغ دین خدا بود. البته انبیا با ملتهایی که آشنا بودند و خودشان هم اهل آن ملتها و جامعهها بودند، میدانستند که ایستادن در برابر افکار و عقاید و آرا و عادات و رسوم مردم، آنها را بهشدت در تنگنا و مضیقه قرار میدهد؛ همه این را میدانستند و میدانستند هم وظیفه و مسئولیتی که پروردگار بر عهدهشان گذاشته است، از نظر ارزش قابلمقایسه با چیزی در این عالم هستی نیست. ما هم باید این را بدانیم، یعنی همان معرفتی که انبیا به ارزش مسئولیت داشتند، ما هم همان را باید بدانیم.
جایگاه خاص هر تکلیف الهی در زندگی انسان
البته هیچ انسانی هیچوقت نسبت به همهٔ دین و مجموعهٔ دین مسئول نبوده است. فکر بکنید که آیا میشود عمل به همهٔ «تورات»، همهٔ «انجیل»، همهٔ «صحف» ابراهیم، همهٔ «زبور» داوود، همهٔ «قرآن» برعهدهٔ یکنفر باشد؟ انسان محدود است و اگر بیش از اندازهٔ خرجیِ خودش خرج کند (خرجی خودش این است: ثروتی بیش از اندازهٔ خانهٔ ملکی، بیش از اندازهٔ تأمین لباس، بیش از اندازهٔ تأمین غذا، بیش از اندازهٔ تأمین مرکب داشته باشد)، دین وظایفی برعهدهاش قرار داده که در قرآن مجید و روایات با عناوین معیّنی بیان شده است. زکات یک مسئولیت، خمس یک مسئولیت و کمک به اقوام نیز غیر از خمس و زکات است. قرآن میفرماید: «وَ آتَی اَلْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی اَلْقُرْبیٰ»[1] این مسئولیت جایگاه خاصی دارد و با چیزی قابلتعویض نیست. این نمیشود که بگویم من زکات نمیپردازم و به جای آن، پنجماه نماز اضافه میخوانم؛ اما اگر نداشته باشم، هیچکدام از این عناوین به من تعلق نمیگیرد. وقتی پول ندارم، مسئول آیات زکات و خمس و انفاق نیستم. ما اگر محاسبه بکنیم، از پانصد آیهای که بزرگان دین ما از قرن پنجم و ششم دستهبندی کردهاند و اسم آن را آیاتالاحکام گذاشتهاند، کتاب مستقلی تألیف کردهاند که دوتای آن را از قدما یادم هست: یکی فاضل مقداد و و یکی هم مقدس اردبیلی است. اگر کتاب مقدس اردبیلی را که آیات احکامی قرآن را ردهبندی و تألیف کرده، هر کدام از ما در معرض مطالعه بگذاریم، کاملاً برایمان ثابت میشود که صد آیه از این پانصدتا هم بهعهدهٔ ما قرار نمیگیرد.
سفارش پیامبر(ص) برای داشتن آخرتی نیکو
گاهی کمتر از صدتا بهعهدهٔ ما قرار نمیگیرد و اگر بهعهدهٔ ما قرار نگرفت، ما مسئول نیستیم و فردای قیامت بازپرسی نداریم. مرد عربی به پیغمبر اکرم(ص) عرض کرد و گفت: من بهعهدهام است که نماز بخوانم و میخوانم، بهعهدهام است که روزه بگیرم و میگیرم، اما برای حج خانهٔ خدا پروردگار فرموده است که «مَنِ استَطاعَ إِلَيهِ سَبيلًا»[2] اگر مستطیع هستی و پول داری، بدن سالم هم داری؛ اما من پول ندارم و بدن دارم، مکه بهعهدهام نیست، راست هم میگفت. گفت: تعدادی گوسفند یا گاو یا شتر باید باشد که زکات بر اثر آن عدد به من تعلق بگیرد که من آن تعداد را ندارم. مرتب برای پیغمبر(ص) خوشزبانی کرد که این را ندارم، آن را ندارم، نمیتوانم این کار را بکنم و بدنم با من هماهنگ نیست که در جنگها شرکت بکنم، نهایتاً یارسولالله! ما با این ندارم ندارمها در قیامت کجا هستیم؟ ما را بهعنوان ندار میگیرند و با کلّه در جهنم میاندازند؟ چون من الآن میگویم ندارم و قیامت هم خدا از من بپرسد، میگویم نداشتم؛ من کجا هستم؟
پیغمبر(ص) دو انگشتشان را بههم چسبانده و به این بیابانی نشان دادند و فرمودند: در قیامت اینقدر به من نزدیک هستی؛ چون مؤمن هستی و خدا را قبول داری، قیامت را قبول داری، تکالیفی که بهعهدهٔ تو آمده انجام میدهی. در قیامت کاری به آن ندارمها ندارند. در روز قیامت کنار من هستی، اما باید سهجا را در بدن خودت از آلودهشدن حفظ کنی:
حفظ زبان از حرام
یکی زبان توست که تکالیف زبان هم معلوم است و بهعهدهٔ همه هم هست. من اگر لال بودم، مثل همین عرب به پیغمبر(ص) میگفتم زبان ندارم، آیات غیبت و تهمت و شایعه و دروغ شامل حال من نمیشود؛ اما آنکه زبان دارد، آیات زبان شامل حالش است. زبانت را از آنچه خدا بر زبان ممنوع کرده، نگه بدار! چهبسا میتوان نگه داشت و مشکلی نیست، راهش این است که آدم کمحرف بشود. زبان آدم پرحرف زیاد به انحراف کشیده میشود و اگر تصمیم بگیرم کمحرف بشوم، از خیلی از گناهان زبان آسوده میشوم.
اگر کسی هم بخواهد جلوی من پرحرفی بکند که پرحرفی او با گناهان زبان ارتباط پیدا میکند، یا باید به او بگویم آقا، تقاضا میکنم نفرمایید و اگر او گوش نداد و میخواست بگوید، پیغمبر(ص) میفرمایند جلسه را ترک کن؛ حالا پدرت باشد، مادرت باشد، برادرت باشد، وقتی میخواهد با زبانش گناه بکند، تو شاهد گناه نباش، آرام نباش که او بیشتر به ادامهٔ حرف تشویق بشود، اینکه مشکلی ندارد.
حکایتی از فتحعلیشاه قاجار و شاعر جسور
داستانی در زمان فتحعلیشاه قاجار اتفاق افتاد که به بحث ربطی ندارد، ولی یک راهنمایی است که میتوانم انجام بدهم یا نمیتوانم، جواب خدا این است که میتوانی. فتحعلیشاه شاعر بود و قویترین شاعر زمان او فتحعلیخانِ صبا بود که اشعار خیلی حکیمانهای دارد و بخشی از اشعارش در گچبریها و طلاکاریهای حرم حضرت معصومه(س) فوقالعاده بوده است. این شخص یکروز به دربار فتحعلیشاه میآید، فتحعلیشاه به او میگوید: من یک غزل گفتم، تو استاد هستی، گوش بده. گفت: بخوان! وقتی شاه هشتنه خط از غزلش را خواند، گفت: چطور بود؟ او هم آدم متملقی نبود که بگوید اعلیحضرت، زبان جبرئیل هم نمیتواند اینجوری شعر بگوید؛ چون این تعریفهایی که از رؤسای جمهور و پادشاهان و حکما و وکلا و وزرا در هر مملکتی میکنند، صددرصد دروغ است. چهارپنج ایراد به این غزل گرفت. فتحعلیشاه جلوی درباریها کِسِل شد. شاه بود دیگر! فرعون بود و مغرور. رخوت داشت و باد در دماغش بود. همهٔ حاکمان جهان و تاریخ همین بودند! به مأمورها گفت: به زندان بیندازید، زندان هم در آن زمانها به دربار نزدیک بود. ایشان را به زندان انداختند. زندان سخت است! آیا میشود تحمل کرد؟ بله، میشود تحمل کرد؛ اگر بخواهم تحمل نکنم، باید تملق و دروغ و یاوه بگویم که خدا اجازه نمیدهد؛ اجازه نمیدهد کسی تملق فتحعلیشاه را بگوید و زیادهگویی بکند، حرفهای بیربط بزند.
مارک ماندگاری و بقا بر اعمال انسان
فتحعلی شاه به زیارت حضرت معصومه(س) آمده بود، به حمام رفت، میرزای قمی -مرجع تقلید آن زمان- هم در حمام بود. میرزا در خزینهٔ حمام بود که فتحعلیشاه هم از دو پلهٔ خزینه بالا رفت و در آب رفت، دید انگار حمام قُرُق نشده و یکنفر در خزینهٔ آبِ گرم است. یکخرده نگاه کرد، دید میرزای قمی -مرجع تقلید- است، سلام کرد و احترام گذاشت، میرزا به او گفت: الآن فرق بین من و تو چیست؟ گفت: نمیدانم! گفت: فرق من و تو در این است که الآن در این کرهٔ زمین (الآن را میگویم و نه بیرون)، تو مالک یک لُنگ دوریالی هستی و هیچچیز دیگری الآن در خزینه نیست؛ نه تختت، نه تاجت، نه لباست، نه شاهی تو؛ ولی من آنچه خدا به من داده، الآن با من در خزینه هست و آن هم علمم است. این علم تا قیامت با من است، ولی همین یک لُنگ هم بعداً با تو نخواهد بود. این فرق من و توست.
اینها همه نقاشی است که یک باران به آن بخورد، شسته میشود و این تاج و تختها، ثروتها، صندلیها و مقامها میرود. حالا زمان زندهبودنشان هم باران نخورد، بالاخره اوّلین سطلی که در مردهشورخانه به روی آنها میریزند، همهچیز آنها را در فاضلاب میریزند و تمام شد. آدم سرمایهای را با خودش بردارد که همیشه (امروز و فردا، در بیمارستان، بستر مرگ، برزخ و قیامت) با او باشد. آنهم پروردگار گِرا داده چه سرمایهای است که همهجا میتواند با شما باشد: «وَالْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ»[3] اعمال شایستهای که من مارک بقا و ماندگاری به آنها زدهام، در پیشگاه من از همهچیز برایتان بهتر است؛ چون مغازهتان، کارخانهتان، ریاستجمهوریتان، ریاست قوهٔ قضاییه، وکالتتان و وزارتتان مارک ماندگاری ندارند. هیچچیزی مارک ماندگاری ندارد، اما آنچه در پیشگاه پروردگار مارک ماندگاری دارد، همین اعمال پاک و شایسته، مخلصانه و عاشقانه است که از حالا تا ابد ماندگاری دارد. «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ»[4] این «یره» همین مارک ماندگاری است. خود تو هم در قیامت اعمالی که در دنیا انجام دادهای، ولو به وزن یکذره باشد که ذره را مورچه میگویند، آخر مورچه اسم ذره است، اما الآن میگویند ذره نام اتم است؛ اگر عملت به وزن ذره باشد که ذره به خارجی اتم است، در قیامت میبینی که کنار آن هستی، یعنی این دو رکعت نمازی که امروز صبح خواندم، به همین شکل دو رکعتی در قیامت میبینم؟ نه، پروردگار میفرماید: این دو رکعت تو بهصورت بهشت میبینی، آن بهشت هم که «خالدین فیها ابداً» است و مارک ماندگاری دارد. البته جهنم هم مارک ماندگاری دارد و من اگر عمل زشتی انجام بدهم و توبه نکنم، این عمل زشت میماند و تا دم مرگ هم با من هست، برزخ هم با من هست، قیامت هم با من هست و تا ابدیت هم با من هست.
دوری از تملقگویی
تو خیلی از چیزها را میگویی من مسئول نیستم، درست است و تو مسئول نیستی؛ گاو، شتر، گوسفند، طلا، نقره، مویز، گندم و جو نداری، بیاباننشین هستی و چهار گوسفند و دو شتر برای گذران امور زندگیات داری، دیگر نسبت به آیات زکات و خمس و حج و میگویی بدنم هم که علیل است و آیات جهاد هیچ مسئولیتی نداری؛ اما در قیامت اگر میخواهی پیش من باشی، زبانت را حفظ کن. میشود حفظ کرد؟ بله! میشود زندان را تحمل کرد؟ بله!
فتحعلیخان صبا، این آدم حکیمِ عالمِ شاعر که لقب ملکالشعرایی هم به او داده بودند، به زندان افتاد. فردا بزرگان دربار از فتحعلیشاه خواستند که او را ببخشد و گفتند در مملکت بد است یک عالم، ادیب و شاعر اهلبیت در زندان باشد. برای شما خوب نیست! برای او که بد نیست؛ چون مردم میگویند گیر ظالم افتاده است. برای او که به زندان افتاده، بد نیست؛ اما برای شما بد است. گفت: آزادش کنید.
دو هفته بعد در جلسهٔ دربار فتحعلیشاه آمد، شاه گفت: آن انتقادهایی که به آن شعر من کردی، برطرف کردم و غزل خیلی زیبایی سرودهام، بخوانم؟ گفت: بخوان! خط چهارمپنجم بود که فتحعلیخان صبا پشت خود را به فتحعلیشاه کرد و شروع به رفتن کرد. فتحعلیشاه گفت: به کجا میروی؟ گفت: زندان.
میشود زندان را تحمل کرد، اما پروندهٔ تملق را که پیغمبر(ص) میفرمایند زبان متملق، یعنی آنکه اضافهگویی در حق افراد میکند، زبان سگ است؛ میگویند در صورتِ متملق خاک بپاشید، یعنی بگویید خاک در آن صورتت، سرت و وجودت که ذکر خدا را رها کردهای و زبان را مصرف تعریف بدترین مردم میکنی. آنکه ندارد، در برابر آیاتی که مسئولیت میدهد و این ندارد، مسئول نیست.
نگهداشتن شکم از حرام
برادران و خواهران! با این محاسبه دین برای تکتک ما که از مثلاً پانصد آیهٔ احکامش بیست آیه شامل حال ما میشود، دین آسان و راحت میشود؛ حالا اگر همین دین راحت را انجام ندهم، حقم هست که در قیامت جریمه بشوم یا نه؟ اینکه خیلی آسان بوده، خیلیهایش را که مسئول نبودی و این مقداری هم که مسئول بودی، سنگین نبوده است، انجام بده! بیابانی، یکی زبانت را نگه دار و یکی هم شکمت را از حرام نگه دار؛ هنر انبیا این بود که همهٔ حرفها را در دو کلمه میزدند. «شکمت را نگه دار»، یعنی دزدی نکن، ربا نخور، غصب نکن، حق ارث افراد را نبر و تقلب در جنس نکن. شکمت را نگه دار، از چهچیزی نگه دارد؟ از خوراک حلال که نفرمود شکمت را نگه دار! خود پیغمبر(ص) هم صبحانه و ناهار و شام میخوردند. همهٔ انبیا هم میخوردند. قرآن میفرماید: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ»[5] من بدن انبیا را جوری نساخته بودم که به غذا احتیاج نداشته باشند، بلکه بدن آنها هم مثل بدن شما بود. بخور، اما چهچیزی بخور؟ آنچه حق احدی در آن لقمه نباشد و چشمش بهدنبال آن حق باشد؛ آن را نخور که با خوردن آن لقمه به دیگری ظلم بشود.
ماه رمضان، اثبات همهٔ ناممکنها برای انسان
آیا این شدنی هست یا نه؟ خود پروردگار ثابت کرده که نخوردن چیزهایی که آدم باید نخورد، شدنی است. کجا ثابت کرده است؟ در ماه رمضان میشود نخورد؟ بله! میشود نیاشامید؟ بله! میشود زن و مرد در اوج جوانی و غریزهٔ جنسی در روز ماه رمضان نکاح مشروع با هم نداشته باشند؟ حالا یکماه است که عروسی کرده و ماه رمضان است، به خانه آمده، هم خودش خیلی زیباست و هم دختر، هیچکس هم نیست، میشود بهسراغ شهوت مشروع نرفت؟ بله میشود، چون خدا با روزهگرفتن به ما ثابت میکند میتوانی نخوری؛ تو که یکماه ناهار نخوردی، یکماه آب نخوردی، یکماه شربت نخوردی، یکماه در روز کنار همسرت نرفتی، این را نسبت به حرامها دوازدهماههاش کن؛ این شدنی است و برای خودت ثابت شد. این دین آسان است. من جدیداً کتابی (دقیق نمیدانم سیصد صفحه است، بیشتر یا کمتر است) بهنام «دین آسان» نوشتهام که هر کسی این کتاب را بخواند، حجت الهی بر او تمام تمام است و نمیتواند در قیامت بگوید که نمیتوانستم؛ میتوانستی و دلیل آن هم در نخوردن مال حرام در یکماه رمضان است که آدم مال حلال نمیخورد. سفرهاش (کبابش، مرغش، برنج و خورش آن) حلال است، اما نمیخورد؛ میتواند که نخورد. این نخوردن حلال را من یکماه به گردن تو گذاشتهام و نخوردن حرام را هر دوازدهماه در هر یکسال عمرت. میتوانی نخوری، پس میتوانی دزد نباشی، میتوانی غاصب نباشی، میتوانی متقلب نباشی، میتوانی رباخور نباشی، میتوانی اختلاس نکنی، میتوانی حق ارث دیگران را نبری؛ اینهاست که در روز قیامت درِ همهٔ بهانهها را به روی بهانهگیران میبندد که البته قرآن میگوید در قیامت اجازهٔ اعلام بهانه به کسی داده نمیشود و میفرماید: هیچ اجازه نمیدهم کسی بهانهای عَلَم بکنم، چون بهانهای وجود ندارد و اینها میخواهند به دروغ در محشر بهانه بسازند؛ بهانهای وجود ندارد که من بپذیرم. اگر بهانه وجود داشته باشد، خدا قبول میکند.
من امروز صبح خوابم برد و بیدار شدم دیدم ساعت هشت صبح است، نمازم هم از دستم رفته، به من چوب میزنند؟ نه! اعتراض میکنند؟ نه! سرزنش میکنند؟ نه! چون پیغمبر(ص) اعلام کرده که طبق آیات قرآن و تبلیغ دین، امت من در نُه جا از تکالیف معذور هستند و بهانهشان قبول است، یعنی دیگر سرزنش و مذمتی ندارند و هیچچیزی به آنها نمیگویند، گناه هم ندارند. در قیامت به من نمیگویند چرا در سال 1397، روز پنجشنبه ساعت هشت از خواب بیدار شدی و نماز نخواندی؟ پیغمبر(ص) از خود پروردگار اعلام کرده که خواب معذور است. او هم که در خانه یا بیمارستان بیهوش میشود یا برای عمل بیهوش میکنند و 24 ساعت طول میکشد تا به هوش بیاید. یک شبانهروز کامل است و نماز از دست او رفته، این شخص معذور است و گناهی نکرده است. به او گفتهاند بعداً هر وقت شد، نمازت را بخوان. حالا لازم هم نیست فوری قضا بکنی و هر وقت که حال داشتی، فرصت داشتی و بیکار بودی، خلأ آن نمازهای ایام خوابرفتن و خواببردن و بیهوشی را پر بکن. این دین آسان است.
پس هم میشود زبان را نگه داشت و اگر آدم خودش را به کمحرفی عادت بدهد، امام صادق(ع) از کمحرفها تعریف میکنند؛ چه تعریفهایی! بابی در روایات شیعه بهنام باب «صمت» هست. سمت با «سین» یعنی جهت و صمت با «صاد» یعنی جایی که از اصلاً ضروری نیست حرف بزنی، ساکت باش و شدنی است.
دوری از شهوات حرام
بیابانگردِ بیاباننشین! سوم اینکه عضو غریزهٔ جنسیات را از حرام حفظ کن و حفظش هم به این است که یا ازدواج کنی که به گناه نیفتی یا قرآن میگوید (این دیگر حرف خداست): «وَ لْیسْتَعْفِفِ اَلَّذِینَ لاٰ یجِدُونَ نِکٰاحا»[6] اسم این «لام» در «وَلْیسْتَعْفِف» لام امر واجب است. آنهایی که هنوز زمینهٔ ازدواج برایشان فراهم نشده، باید عفت نفس داشته باشند. حالا دو روز دندان روی جگر بگذارند و فشار غریزهٔ جنسی را تحمل بکنند. قرآن آیهٔ عجیبی دارد که بیشتر مردم هم از این آیه خبر ندارند، خیلی دلخوشی به آدم میدهد: «لَعَلَّ اَللّٰهَ یحْدِثُ بَعْدَ ذٰلِک أَمْراً»[7] امید داشته باشید که خدا بعد از این سختی برای شما گشایش ایجاد میکند. این در زندگیِ اهل ایمان خیلی تجربه شده است؛ یعنی یقیناً خدا بعد از این صبر و تحمل و حوصلهات فرج و گشایش ایجاد میکند.
مسئولیتها، زمینهساز بهشت
برادران! مسئولیتها آن مقداری که بهعهدهٔ ماست، بسیار باارزش است و نمیشود با هیچچیزی هم جابهجا کرد. عربهای مکه -قریشیها و قوموخویشها- پیش پیغمبر(ص) آمدند و گفتند: اینهمه ما را به توحید و قیامت و زندهشدن مردگان و... دعوت میکنی، ما قبول نمیکنیم. ما برای دینی که تو میگویی، برای توحید، قیامت و احکامی که میگویی، جایگزین میگذاریم (این در سورهٔ توبه است)، مگر میشود جایگزین گذاشت؟ اینقدر این تکالیف باارزش است! تکالیف، آجر و سیمان و ماسهٔ بهشتسازی است و بهشت همین تکالیف است. گفتند ما جایگزین میگذاریم، مگر میشود چیزی را جای بهشت گذاشت که آدم به جهنم نرود، به بهشت هم نرود و آنوقت یکچیزی را به جای بهشت جایگزین کند؟! ما جایگزین میکنیم و جایگزین ما هم این است که ایام زیارت در این شهر میگردیم و به زائران تشنه آب میدهیم. این جایگزین ایمان به خدا و قیامت و نماز و روزه و کارهایی که تو میگویی، خدا هم مسخرهشان کرد: «أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ»[8] فکر کردید دادن یکیدو لیوان آب به دو زائر، جای ایمان به خدا و قیامت و نماز و روزه و احکام الهی را میگیرد؟ این محصول انحراف فکری است.
الآن به اوّل حرف و آخر سخن برمیگردیم؛ انبیا امتهایشان را میشناختند که ظالم، متجاوز، بدکینه و بداخلاق هستند و حق را راحت قبول نمیکنند؛ اما مسئولیت داشتند که دین خدا را در مقابل این ملتها ابلاغ بکنند. آنها میدانستند که امتها ظرف شرور و زیان و خطر هستند، اما این باعث نشد مسئولیت خودشان را تعطیل بکنند؛ چون میدانستند که چوبخوردن، کتکخوردن، تبعیدشدن، زندانرفتن و کشتهشدن میارزد که آدم به مسئولیتش عمل بکند.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 177.
[2]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 97.
[3]. سورهٔ کهف، آیهٔ 46.
[4]. سورهٔ زلزلة، آیهٔ 7.
[5]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 8.
[6]. سورهٔ نور، آیهٔ 33.
[7]. سورهٔ طلاق، آیهٔ 1.
[8]. سورهٔ توبه، آیهٔ 19.