جلسه نهم دوشنبه (27-1-1397)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- قرآن و حکمت پیامبر، هماهنگ با عقل و فطرت انسان
- کار پرزحمت جمعآوری گفتار رسول اکرم(ص)
- قرآن، بالاترین دلیل بر تصدیق نبوت پیامبر(ص)
- نگاه به قرآن، ازجملهٔ عبادات و جلادهندهٔ چشم
- قرآن، چراغ روشنگری برای همهٔ مردم
- بصائر قرآنی در واقعهٔ کربلا
- مقام شهودی امام حسین(ع) در واقعهٔ کربلا
- مقامات انسانی
- مشاهدهٔ حقایق عالم در پرتو پیوند با نور قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
قرآن و حکمت پیامبر، هماهنگ با عقل و فطرت انسان
رسول خدا(ص) دو وسیلهٔ کامل و جامع تبلیغ در اختیارشان بود که این دو وسیله از زمان خودشان تا برپاشدن قیامت، حجت را بر همه تمام کرد و تمام میکند. چراکه این دو وسیله با عقل و فطرت و وضعیت خلقت انسان کاملاً هماهنگ است و چیزی در این دو وسیله بیگانهٔ از انسان وجود ندارد. مخالفت با این دو وسیله مخالفت با خود، مخالفت با عقل، مخالفت با فطرت و مخالفت با انسانیت است. لذا آنهایی که اهل انصاف بودند، چه در زمان خود پیغمبر(ص) و چه بعد، حقایق این دو وسیله را آسان پذیرفتند و حتی در زمان خودشان برای قبول نبوت و این دو وسیله درخواست معجزه نکردند. کمبودی نداشتند که با معجزه بخواهند آن کمبود را جبران بکنند. آنها میدیدند که حق آشکار، کامل و جامع، هماهنگ با زندگی و حیات و عالم خلقت است. میشنیدند و میپذیرفتند و مؤمن میشدند و در حدّ خودشان هم اهل عمل صالح میشدند؛ یعنی هرچه تکلیف از این دو وسیله فهمیده میشد، عمل میکردند. عمل آنها هم لله بود و اهل معاملهٔ با خدا بودند؛ اگر نبودند، منافق میشدند.
یک وسیله، قرآن کریم و یک وسیله هم، آن علم گستردهای بود که خداوند مهربان از همان لحظات اول بعثت به حضرت عطا کرد. مجموع «قال رسول الله»هایی که در کتابهای اسلامی آمده، با آیات قرآن کریم هم هماهنگ است و در ترازوی قرآن نشان میدهد که کلام رسولالله است و این ابزار دومشان بود. این مجموعهای که از زبان مبارکشان و از آن چراغ علمشان پرتوافشانی کرده، در کتابهای متین و استوار جمعآوری شده است. تمام فرمایشات ایشان هم معجزه است و چقدر پروردگار عالم «قال رسولالله»ها را در قرآن محکم امضا کرده؛ مانند: «مَنْ یطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ»[1] اگر کسی از پیغمبر من اطاعت کند، من را مستقیم اطاعت کرده است. «وَ مٰا آتٰاکمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ»[2] این هدایتگریهای پیغمبر را بپذیرید، «وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» شما را از هرچه نهی میکند، نهی او را قبول بکنید. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»[3] حرفهای او برخاستهٔ از هواوهوس نیست، بلکه علم و حکمت است. این حکمتهای قرآن و پیغمبر(ص) است که شما را حکیم بار میآورد.
بنا شد من زمینههای تبلیغیشان را از قرآن و فرمایشات خودشان برای نمونه عرض بکنم؛ چون آن فرصت و عمر در اختیار ما نیست که بتوانیم دربارهٔ همهٔ قرآن یا همهٔ روایاتشان تحلیلاً صحبت بکنیم.
کار پرزحمت جمعآوری گفتار رسول اکرم(ص)
دوستی داشتم که الآن دیگر در بستر بیماری است و بیرون نمیآید. شانزدههفدهسال پیش در شهرستان به دیدنش رفتم و گفتم: مشغول کاری هستی؟ گفت: بله! مدرّس خیلی خوبی در حوزهٔ آن شهرستان بود. گفتم: چهکار میکنی؟ گفت: هرچه «قال رسولالله» در کتب شیعه است، همه را در یکجا جمع میکنم. آنزمان هم این وسایل الکترونیکی زیاد گسترده نشده بود و خیلی کار پرزحمتی بود. کتابهای ردهٔ اول شیعه را از اوّل تا آخرش ببیند و «قال رسول الله»ها را جمع کند. سهچهارسال بعد، باز گذرم به آن شهر افتاد، به دیدنش رفتم و گفتم: کارتان به کجا رسید؟ گفت: تمام شده است. گفتم: چقدر شده است؟ گفت: ده جلد و هر جلد هم پانصد صفحه. من پنجهزار صفحه از کتابهای شیعه، «قال رسول الله» جمع و ردهبندی کردم که گفتار پیغمبر(ص) در توحید، قیامت، معاشرت، ازدواج و اعضا و جوارح است؛ اما کسی نیست که سرمایهگذاری کرده و این کتاب را چاپ کند. گفتم: مشکلی ندارد؛ اگر تمام شده است، یک زحمت باید بکشید، من شما را به جایی بفرستم، انشاءالله آنها چاپ میکنند و چاپ هم کردند.
حالا این کتاب از گفتارهای پیغمبر(ص) در کتب شیعه است. اگر یکنفر هم پیدا بشود که گفتارهای منطبق با قرآن حضرت را از کتب اهلسنت در یکجا جمع بکند، عالی است! آنها خیلی بیش از ما روایات ساختگی دارند؛ اگر در کتابهای ما هزار روایت ساختگی داخل شده باشد، شافعی بهاصطلاح، رهبر مذهبی دوم اهلتسنن در سیزده قرن قبل میگوید: من طبق بررسیهایی که برای نوشتن کتابم کردم، ششصدهزار روایت دروغ را کنار زدم و از آنهایی هم که باقی مانده است، توانستم چهلهزار تا را انتخاب بکنم که بشود قبول کرد. معلوم میشود چه جنایتی به اسلام در این دروغسازیها از قول پیغمبر(ص) شده است!
قرآن، بالاترین دلیل بر تصدیق نبوت پیامبر(ص)
اینها حکمت رسول خداست. قرآن مجید به قول امیرالمؤمنین(ع)، نوری بود که خدا در اختیار پیغمبر(ص) قرار داد و زمینهٔ تصدیق و باور نبوت او بود که دیگر مردم به پیغمبر(ص) نگویند دلیل بر پیغمبریات چیست؟ قرآن مجید بالاترین دلیل بر درستبودن نبوت پیغمبر(ص) است. حضرت امیر در «نهجالبلاغه» میفرمایند: «فَجَاءَهُمْ صِدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» قرآن به مردم باور میداد که این شخص از جانب خدا به رسالت مبعوث شده است و آنچه در اختیارش بود، ایجاد باور میکرد: «وَ النُّورِ الْمُقْتَدَی بهِ» نوری که شایستهٔ پیروی و اقتدای به او بود.
نگاه به قرآن، ازجملهٔ عبادات و جلادهندهٔ چشم
یکی از تبلیغهای پیغمبر(ص) که اگر برسم همهٔ این سهچهار آیهٔ دنبال هم را بخوانم، این آیات مایهٔ دلخوشی شما هم خواهد بود، شما را شاد میکند و آرامش میدهد. اگر خواستید خودتان هم این آیات را با چشم مبارکتان ببینید، آیات در سورهٔ مبارکهٔ جاثیه است؛ چون خود نگاهکردن به صفحات و آیات قرآن عبادت است، ولو کسی نخواند. یک قرآن در جیب، ماشین یا در مغازهاش است، اما فرصت خواندن ندارد و تنها یک لحظه باز میکند تا نگاهی کند، بعد ببندد؛ این عبادت است: «النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ مِنْ غَیرِ قِرَاءَه عِبَادَه».[4] این یعنی بیسوادها هم میتوانند از قرآن بهره ببرند. نیمساعت قرآن را باز کرده و به آن نگاه کنند، خدا به پای آنها حساب میکند. حالا بیسواد هستند، ولی عمل که میکنند؛ نمازشان را میخوانند، روزهشان را میگیرند، دنبال مال حلال هستند. نگاهکردن اینها به قرآن کریم عبادت و جلای چشم است. امیرالمؤمنین(ع) جملهای در نهجالبلاغه دارند که خیلی عجیب است! این یادتان بماند، خوب است. ایشان میفرمایند: خداوند با چشم قابلرؤیت نیست؛ چون جسم و ماده و عنصر نیست. اگر چشم بخواهد ببیند، باید مورد دیدش مادی و عنصر باشد؛ چون بندگانش نمیتوانستند او را ببینند، وجود مقدسش از تماشای خودش محرومشان نکرد و در قرآن مجید تجلی کرد. حالا اگر کسی قرآن را باز بکند و نگاه بکند، انگار پروردگار را تماشا میکند و عبادت است.
قرآن، چراغ روشنگری برای همهٔ مردم
آیه اینطور شروع کرده که پیغمبر اکرم(ص) این آیه و آیات بعد از آن را بهعنوان تبلیغ پیامهای الهی برای مردم میخواندند. ترکیب این چند آیه هم خیلی جالب است! من گاهی در ماشین که میآیم، این آیات را برای خودم میخوانم. آیه این است: «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ».[5]
«هٰذا» در عرب، اسم اشاره است و به چیزی اشاره میکند که در فارسی، «این» میگوییم و پشت سر آن میگوییم: این فرش است، این آب است، این بلندگوست. «هذا» به زبان عربی و در فارسی هم «این» است. «هذا» اشارهٔ به چیست؟ چون «هذا» باید یک مشارالیه داشته باشد. من وقتی به چیزی اشاره میکنم، طرف من میگوید به چهچیزی اشاره میکنی و میخواهی چهچیزی را نشان بدهی؟ میگویم: انگشتم را بهطرف آسمان گرفتم، شب اول ماه است و میخواهم هلال را به تو نشان بدهم. «هذا» این هلال است. «هذا» یعنی این قرآن. این قرآن چیست؟
«بَصَائِرُ لِلنَّاسِ» تمام آیاتش؛ چون وقتی «هذا» میگوید، «هذا» اشاره به کل قرآن است. این قرآن از ابتدای سورهٔ حمد تا آخرین آیه، یعنی «مِنَ الْجِنّة وَالنَّاس» برای کل مردم روشنگری است. روشنگری یعنی چه؟ یعنی مردم را از نفهمی، جهالت و نادانی درمیآورد و حقایقی که برای آنها پنهان است، نمیدانند و نمیفهمند، قرآن مجید روشن میکند.
«لِلنَّاسِ» یعنی کل ناس از همان لحظهای که نازل شده تا روز قیامت، برای مردم روشنگری است. حالا عدهای مثل شما را از جمع این مردم جدا میکند، چون همه در کنار این روشنایی نمیآیند تا آنچه باید بفهمند، ببینند، درک بکنند، بفهمند یا ببینند یا درک بکنند. خیلیها اینقدر آدمهای تاریک، بددل و متکبری هستند که اصلاً حاضر نیستند به قرآن گوش بدهند یا حرف قرآن را برای آنها بزنند؛ اما این روشنگریهاست (بصائر جمع است)، یعنی این قرآن ششهزار و ششصدوشصتوچند چراغ است.
ما بچه که بودیم، مهمترین چراغی که به ما میگفتند، چهلچراغ بود. چهلچراغ لوسترهایی بود که چهل لامپ به آن میخورد و وقتی در سالن یک خانه روشن میکردند، هیچ تاریکیای در آنجا وجود نداشت. حالا فکر کنید که پروردگار عالم چه لطفی به ناس کرده است! ششهزار و ششصدوشصتوچند چراغ ملکوتی، نه لامپ صد و دویست و چهل ولت، بلکه چراغی که نورش مستقیم از نور خداست، در اختیار بشر قرار داده. اگر ما توفیق پیدا کنیم و پیدا میکردیم که کتاب خدا را آنگونه میشناختیم که هست، اصلاً ما را تا قیامت در مستی فرو میبرد. این آیات و این قرآن مجید، داستانی است که تا آدم عظمت قرآن را درک نکند، تسلیم قرآن نمیشود، عاشقانه به سراغش نمیرود و عاشقانه هم به آن عمل نمیکند.
بصائر قرآنی در واقعهٔ کربلا
ضربالمثلی در ایران هست که میگویند «در جنگ شیرینی خیر نمیکنند»! بله در جنگ، درگیری و کشتار و خرابی و بمب و تیربار هست، شیرینی پخش نمیکنند. در جنگ دو طرف - دوست و دشمن- تمام نیرویشان متمرکز بر گرداندن جنگ است و هر کدام هم میخواهند جنگ را به نفع خودشان تمام بکنند. همهٔ ذکر و فکر آنها جنگ است؛ اما شما در حادثهٔ کربلا ببینید جنگی که دارد اتفاق میافتد، یک جنگ صددرصد نابرابر است. هیچ فرماندهٔ لشکری در تاریخ بشر حاضر نبوده که در جنگ نابرابر شرکت بکند! مشاوران به دولت میگفتند جنگ نابرابر است و ما نمیتوانیم وارد بشویم. الآن را نگاه نکنید که مسابقهٔ تسلیحاتی است و علم بهدست بیشتر مردم افتاده. آمریکا پارس میکند، ایران میگوید طرف ما پارس نکن، دهانت را تکهپاره میکنیم؛ او هم پارس میکند، اما جلو نمیآید و از همان شانزدههفدههزار کیلومتری پارس میکند که اگر این رادیوها و تلویزیونها نبود، صدای پارسش را هم نمیشنیدیم. تازه صدای پارسش را هم با واسطه میشنویم.
اما جنگ نابرابر، اگر بچهها را از این ارتش مستثنا بکنید، کلاً مردان جنگی حدود 61-62تا هستند. طرف مقابل چندتا هستند؟ سیهزار نفرند! این 72 نفر چه ایمانی داشتند که در این هشتروز در کربلا (از روز دوم تا ساعت چهار بعدازظهر عاشورا که حضرت شهید شده)، یکی از آنها نیامد که به ابیعبدالله(ع) بگوید اگر در این جنگ شرکت کنیم، با اینکه صد درصد نابرابر است، کار درستی است؟ اللهاکبر از ایمان اینها به امام! انگار اینها ایمان شهودی داشتند؛ یعنی توحید و ابدیّت و رحمت و مغفرت و بهشت و همهٔ حقایق را در وجود ابیعبدالله(ع) میدیدند. درست هم میدیدند. آن بصائر قرآنی برای آنها خیلی خوب کار کرده بود و به قول مرحوم شهریار، «دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین». اگر میخواهی خدا را بفهمی، چهرهٔ علی(ع) را نگاه کن که قیافهٔ علی(ع) نشاندهندهٔ رحمت و رأفت و مغفرت و کرامت و آقایی پروردگار است. علی(ع) آینه است که نشان میدهد، درست و تمام قد هم نشان میدهد.
مقام شهودی امام حسین(ع) در واقعهٔ کربلا
در این جنگ نابرابر که هیچ فرماندهی در تاریخ بشر حاضر به ورود به جنگ نابرابر نشده است و در تاریخ هم ننوشتهاند، سیهزار نفر در آنطرف عربدهٔ مستانه میکشند و اسلحه مازاد از سیهزار نفر دارند، امام در غروب تاسوعا به قمربنیهاشم(ع) میفرمایند: اینها الآن قصد حمله دارند، برو و حملهشان را برگردان، بگو الآن غروب است، جنگ را برای فردا بگذارید؛ چون من عاشق این هستم که امشب زنده بمانم و چهار کار بکنم که یک کار، «أُحِبُّ ... وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ»[6] میخواهم قرآن بخوانم. چقدر آرامش! قرآن مگر چیست که امام حسین(ع) جنگ را برای یک شب عقب انداختند؟ حضرت میدانند قرآن چیست، قرائتش چیست، نگاهکردن به قرآن چیست، عمل به قرآن چیست. اینها برای امام ظهور شهودی داشت؛ یعنی حضرت از مقام کشف هم خیلی گذشته بود و در همهچیز در مقام شهود بود.
مقامات انسانی
حالا این توضیح هم میخواهد، اما الآن فرصتی ندارم که مقام کشف و شهود و ایمان و یقین و اسلام را برایتان شرح بدهم. همهٔ اینها با هم مرتبه به مرتبه هستند و هر کدام مقدمهٔ دیگری است. اسلامِ زبانی است. اسلامِ قلبی است. ایمانِ قلبی است. یقینِ قلبی است. حقالیقینِ قلبی است. کشفِ شهود است. اینها مقامات ما انسانهاست. حالا بیخبری از این حرفها در ایران و دنیا چقدر است، خدا میداند!
مشاهدهٔ حقایق عالم در پرتو پیوند با نور قرآن
مجموع این کتاب برای کل مردم روشنگری است و این نور اینقدر قوی است که پشت پردهٔ عالم را هرچه هست، به شما نشان میدهد؛ گذشتهٔ عالم را نشان میدهد، آیندهٔ عالم را نشان میدهد، راهنمایی برای یک زندگی سالم را در اختیارتان میگذارد. اینها حرفهای امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه» است که یک خط این است: «ألا إنَّ فيهِ عِلمَ ما يَأتِي، و الحَديثَ عنِ الماضِي، و دَواءَ دائكُم، و نَظمَ ما بينَكُم».[7] اینقدر نور قوی است که وقتی دل شما با این نور گره میخورد، در دنیا زندگی میکنی، اما پشت پرده را میبینی و خوب هم میبینی.
این را یکبار از خود من شنیدهاید، در جلد دوم «اصول کافی» عربی است که کسی به امیرالمؤمنین(ع) گفت: دوستت دارم، اما در جا امام فرمودند: دروغ میگویی! گفت: مگر تو از قلب من خبر داری؟ محبت کار قلب است، از کجا میدانی که من دروغ میگویم؟ فرمودند: تا به من گفتی دوستت دارم، من هم ارواح همهٔ عاشقانم را از زمان آدم(ع) تا قیامت نگاه کردم و دیدم تو در بین آنها نیستی. این روشنگری است، یعنی «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاس» و این روشنگری برای کل مردم است؛ ولی عدهای از این مردم هستند که از این روشنگریها بهره میگیرند و عدهای هم نمیآیند که این عده «أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» نود درصد هستند. بعد در دنبالهٔ آیه میگوید: «وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»،[8] آنهایی که این بصائر را باور کنند، اولاً بهوسیلهٔ این قرآن به راه مستقیم الهی هدایت شده و بعد از هدایتشدن، شایستهٔ رحمت پروردگار میشوند. اینها دیگر نباید در دنیا و آخرت نگرانی داشته باشند. آنکه قرآن را باور کرده، هم هدایت شده و هم در معرض رحمتالله قرار گرفته است. آیه میخواهد بگوید که بدون قرآن، نه هدایتی قابلتحقق است و نه کسی باید توقع رحمت از خدا داشته باشد. قرآن کانال رحمت، هدایت و وسیلهٔ رساننده به بهشت است.
[1]. سورهٔ نساء، آیهٔ 80.
[2]. سورهٔ حشر، آیهٔ 7.
[3]. سورهٔ نجم، آیهٔ 3.
[4]. بحارالأنوار، ج96، ص65.
[5]. سورهٔ جاثیه، آیهٔ 20.
[6]. بحارالأنوار، ج44، ص392؛ تاریخ طبرى، ج4، ص315-316.
[7]. نهجالبلاغه، خطبهٔ 158.
[8]. سورهٔ جاثیه، آیهٔ 20.