جلسه پنجم پنجشنبه (23-1-1397)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- اسرار علمی نهفته در قرآن
- رمز و راز کلمهٔ خورشید در کلام خدا
- خورشید و جایگاه آن از منظر روایات
- خلقت اعجابانگیز خورشید
- دو وظیفهٔ مهم خورشید
- کمالدهنده و تربیتکننده
- نیروی نهفته در خورشید
- حقیقت معنایی شمس و قمر در قرآن
- تأویل آیات، تنها در اختیار خدا و راسخون علم
- تأویل شمس و قمر
- وظیفهٔ شمس و قمر، حفظ مردم در مدار انسانیت
- غرقشدن در ظلمات، پیامد دوری از ماه
- سرانجام حرکت در شعاع خورشید و ماه
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
اسرار علمی نهفته در قرآن
پروردگار مهربان عالم در بسیاری از سورهها (از سورهٔ مبارکهٔ بقره تا جزء آخر قرآن) از خورشید و ماه بهعنوان دو نعمت بسیار مفید و دو نشانه از نشانههای قدرت و حکمت و ربوبیّت و رحمتش یاد کرده است. همچنین در بین مجموعه سوگندهای قرآن کریم که هم دلیلی بر عظمت سوگندخورنده، یعنی پروردگار و هم دلیل بر جایگاه عنصری است که به او سوگند یاد کرده، خورشید و ماه مورد سوگند پروردگار مهربان عالم قرار گرفتند.
نکاتی هم دربارهٔ خورشید ذکر شده، ازجمله در سورهٔ مبارکهٔ «عَمّ یَتَسائَلون» تحت عنوان «وهّاج» که البته زینالعابدین(ع) میفرمودند: درک قرآن، جز درک احکام و مسائل اخلاقی، برای مردم در زمان ما مشکل است؛ اما شئون علمی قرآن، نه در زمان نزول و نه بعد از نزول برای مردم روشن بود. امام چهارم میفرمایند گروههایی در آیندهٔ زمان میآیند، آنوقتی که آیندهٔ زمان را میگفتند، به امروز اشاره داشتند که از اسرار علمی قرآن پرده برخواهند داشت. امروز این کلمهٔ وهّاج شگفتی دانشمندان را برانگیخته است که خورشید میلیونها سال قبل باید خاموش شده باشد و با این هزینهای که میکند، یعنی در شبانهروز میلیاردها تُن از وزنش هزینه میکند و با محاسباتی که در هزینهکردن آن شده است، میلیونها سال قبل باید خاموش شده و نظام منظومهٔ شمسی هم برچیده شده باشد؛ اما امروز دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که خورشید برای حفظ خودش و اینکه پابرجا بماند و برای جبران آنچه هزینه میکند، در درون خودش تولید داخلی دارد. این یکی از مسائل اعجابانگیز خورشید است. حالا شما در یک کلمه میشنوید که تولید داخلی دارد و خودش خودش را تأمین میکند؛ مثل خرچنگ که اگر شما خرچنگ را در دریا بگیرید و سه دستش را قطع کنید، خودش تا دو روز بعد این سه دست قطعشده را میسازد. خدا خیلی از موجودات را مولّد اعضا و جوارح خودشان قرار داده، درحالیکه بشر دراینزمینه هنوز لَنگ و معطل است و درصدد این است که با سلولهای داخلی خودش بدن سلولی را تربیت کن ود رشد بدهد که عضو ازبینرفته را شروع به تولید کند؛ یعنی این کار میلیاردها سال است که در بعضی از حیوانات و خورشید انجام میگیرد.
رمز و راز کلمهٔ خورشید در کلام خدا
اینهمه آیه دربارهٔ خورشید و ماه، سوگند خدا به خورشید و ماه، خیلی حرف دارد! نه اینکه یک کتاب حرف دارد، الآن کتابهایی برای کلمهٔ خورشید نوشته شده که یکی از معروفترین آنها، «پیدایش و مرگ خورشید» است. کتاب مفصّلی هست که من این کتاب را خواندهام. انسان وقتی این کتاب را میخواند، صبح که از خانه بیرون میآید، خورشید را نمیبیند و تنها خدا را میبیند؛ یعنی رؤیت نعمت برای او از بین میرود و رؤیت منعم میماند.
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند ××××××××× گول نعمت را مخور، مشغول صاحبخانه باش
همهٔ آیاتِ مربوط به خورشید و ماه برای این است که مردم را به منعم، خالق، آفریننده و بهوجودآورندهٔ خورشید و ماه و ربوبیّتش و حکمتش و رحمتش توجه بدهند.
خورشید و جایگاه آن از منظر روایات
روایات امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) هم در پانزده قرن قبل دربارهٔ خورشید غوغایی کردهاند که تقریباً بیشتر این روایات در بخش «السماء و العالم» کتاب «بحارالأنوار» نقل شده است. آدم وقتی این روایات را میخواند، وادار میشود که زانوی تواضع و فروتنی در پیشگاه امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) بزند؛ چون نگاه امام پنجم و امام ششم به خورشید، خلقت خورشید و موقعیت و جایگاه خورشید با آخرین نگاه دانشمندان بزرگ دنیا نزدیک است. در واقع، برای اینها نزدیک به آنهاست.
خلقت اعجابانگیز خورشید
من دو کلمه راجعبه خورشید بگویم و بعد به تناسب روز شهادت وارد بحث بشوم. خورشید آقای منظومهٔ شمسی است و این منظومهٔ شمسی در گوشهٔ بازوی کهکشانی که شبها با چشم پیداست و به تعبیر دیگر، راه شیری قرار دارد. حجم خورشید، یعنی توپ وجودش یکمیلیون و دویستهزار برابر زمین است. خدا اینقدر او را بزرگ آفریده است که با سیارات منظومهٔ خودش متناسب باشد و بتواند بهراحتی کل افراد منظومهاش را تأمین بکند.
اگر کوچکتر خلق میشد، این بساطی که میبینید برپا نمیشد. اگر کوچکتر خلق میشد و این سیارهها را هم طوافکنندهٔ دورش قرار میداد (زمین سالی یکبار به دور خورشید میچرخد، مریخ از یکسال کمتر تا آخرین سیارهای که از خورشید مایه میگیرد، هر 83 سال یکبار نوبتش میشود که به دور خورشید بچرخد)؛ از مریخ و زمین و زحل و اورانوس و مشتری و عطارد و نپتون و پلوتو، همهشان کرات یخزده بودند و هیچچیزی دیگر نبودند. زمین هم میلیاردها سال بود که یکپارچه یخ بود.
اگر بزرگتر از این آفریده میشد، با غیر از این فاصله، کل سیارات گلولهٔ آتش بودند و زمین هم یک گلولهٔ آتش بود؛ اما شکل، اندازه، حجم، وزن اتمی آن، حرارت و تولید هلیوم آن که از آن لغت وَهاج استفاده میشود و آنچه مصرف میکند، خودش هم از درون خودش تأمین میکند؛ اگر خدا این عنصر تأمینکننده را به او نمیداد و این هفتمیلیارد بشر امروز میخواستند کمبود هزینهاش را جبران بکنند، با چهچیزی میتوانستند جبران بکنند؟ چه کسی میتوانست نزدیک آن برود که بیرونش ششهزار درجه حرارت و درونش بیستمیلیون درجه دارد؟ با چه وسیلهای میخواستند نزدیک او بشوند و کمبودش را جبران بکنند؟ خدا همه کاری برای ما کرده که قیامت نُطُق ما را بکشد و عذری و بهانهای نیاوریم.
دو وظیفهٔ مهم خورشید
خورشید دو کار دارد؛ البته کارهای زیادی دارد که هم ائمهٔ ما و هم علم بیان میکنند. خورشید دو کار مهم دارد:
کمالدهنده و تربیتکننده
با مصرفکردن انرژیِ متعادل، این خیلی مهم است که این شعله کمتر یا بیشتر نشود. میلیاردها سال است که خورشید حرارت متناسب به زمین میدهد؛ چون اگر فتیله را پایین بکشد، کل اقیانوسها و موجودات زندهٔ خوندار و نباتات یخ میزنند و منجمد میشوند. یک حرارت متعادل و متناسب به کرهٔ زمین میدهد که تمام دانههای نباتی در این حرارت متناسب شکفته میشود، از خاک سر بیرون میآورد و سبز میشود، رشد میکند و شاخه و برگ مییابد، برگ آنها رنگ سبز میگیرد و شکوفههای گوناگون میزند. بعد میوه با رنگهای مختلف درست میشود که سر سفرهٔ مردم میگذارد. یک کار خورشید، تربیتکردن است؛ یعنی او تنها مربی، رشددهنده و کمالدهنده در منظومهٔ شمسی است و اگر این حرارت متناسب را در بهار و تابستان به زمین ندهد، یک عدس یا ارزن یا گندم یا جو سبز نمیشود؛ کمتر بکند، همهٔ دانهها یخ میزنند و اگر بیشتر بکند، همهٔ دانهها میسوزند. چه تعادلی در این عالم برقرار است! اصلاً آدم گیج میشود و ماتش میبرد.
مرحوم فیض و غزلیات ماندگارش
فیض(رحمتاللهعلیه)، این عالم کمنظیر و بسیار فرهیختهٔ شیعه دو دیوان دارد و آدم تعجب میکند که در 83 سال عمر، تکوتنها در یک خانهٔ خشتی و گِلی در کاشان، آنهم نه مرکز شهر، بنشیند و پانصد جلد کتاب علمی براساس تقسیمبندی چاپ کتابها در امروز بنویسد که عمرش تمام نشده است و همیشه در کار باشد. در کنار نوشتن این پانصد جلد هم، دو دیوان شعر بسازد. سعدی 102ساله بود و یک کلیات دارد، هیچچیز دیگری ندارد؛ یعنی در 102 سال، یک کلیات دارد که گلستان و بوستانش است. حافظ هم در شصتوچند سال زندگیاش یک دیوان دارد. درحالیکه ایشان پانصد جلد کتاب علمی و دو دیوان دارد که یک دیوانش دیوان غزلیاتش و یک دیوان هم که خیلی جالب است، بهاندازهٔ حافظ که چهارصدپانصد غزل دارد، فقط راجعبه امام زمان(عج) غزل بهنام «شوق مهدی» سروده است. این اسمی است که خودش روی دیوانش گذاشته. غزل بلندی در دیوان غزلیاتش دارد، مسائل الهی یا محبتی را که در غزل میریزد، آخر هر شعر دومش میگوید: «هٰذا جُنونُ الْعٰاشقین» این دیوانگی عاشقان است. آدم در کنار یک کار تو دیوانه میشود! آدم کنار این تعادلبندی و تناسبگیری تو دیوانه میشود.
قطرهای از دریای اعجاز خلقت
دانشمندان در تحقیقاتشان میگویند اگر یکسال هیچجا فقط باران نیاید، 125متر نمک روی خشکیهای کرهٔ زمین جمع میشود و خاک تولید نمک میکند. اگر باران نیاید که این نمکها را با خودش بردارد و به دریا ببرد، خانهها و ملت و مردم و مملکتها میخواهند زیر 125 متر نمک چهکار کنند؟ اگر خاک این نمکها را تولید نکند، ممکن است آدم بگوید که خدایا اجازه نده خاک اینقدر نمک تولید کند تا مجبور باشی باران بفرستی و باران بهاندازهٔ کشاورزی بفرست؛ چرا اینقدر بارانهای سیلآسا میفرستی؟ جوابت را میدهد که من بیشتر از شما زندگانِ جنگل، خشکیها، قارهها، شمارهٔ شما حیوانات و موجودات و انسانهای زنده چقدر است، خیلی بیشتر از شما در دریا موجود زنده دارم که اگر آب شیرین بماند، همهشان میمیرند و اگر بیش از اندازه هم شور بشود، همه میمیرند؛ آب باید یک مقدار متناسب نمک داشته باشد که اینهمه موجودات گوشتی از بین نروند، ولی میلیاردها سال است نمک در دریا میرود و شوری اضافهتر نمیشود، این چیست؟ وقتی ما کنار این حرفها قرار میگیریم، باید به خودش بگوییم: «هٰذا جُنُون الْعٰاشِقین» دیوانهمان کردهای، حالا چه حرفی با ما داری؟!
نیروی نهفته در خورشید
همانطور که گفتیم، یک کار خورشید، مربیگری است که جلوهای از ربوبیت پروردگار مهربان عالم است. «رب» یعنی مالک تربیتکننده که خورشید یک جلوهٔ ربوبیّت است؛ اما کار دوم آن، خداوند نیرویی در خورشید گذاشته که خیلی عجیب است! اینجور که محققین میگویند، عمر خود خورشید ششمیلیارد سال است. حالا این عددها احتمالی است و ممکن است تحقیقات بعدی، کمتر یا بیشتر از ششمیلیارد سال بگوید. این کُرهای که یکمیلیون و دویستهزار زمین در آن جا میگیرد، در فضا و جای معیّن خودش و مدار معیّن خودش در حرکت است؛ نه زمین میافتد، نه بالا میرود و نه راست و چپ. اگر بخواهد زمین بیفتد، یکمیلیون و دویست برابر ما آتش بر روی ما بیفتد و معلوم است چه میشود! اگر بخواهد گریز به بالاتر پیدا کند، کل موجودات یخ میزنند و اگر بخواهد بهطرف چپ یا راست برود، معلوم نیست روز و شب زمین چه وضعی پیدا بکند؛ ولی در یک نقطهٔ معیّن در فضا، بدون اینکه زنجیرش کند یا روی ستونی قرارش بدهد، اطرافش باز و در حال چرخیدن است، موجودات مربوط به خودش هم به دور او طواف میکنند. خدا نیرویی به خورشید داده، زمین ما را که فاصلهاش با خورشید 150میلیون کیلومتر است، یعنی فاصلهٔ زمین تا خورشید 150میلیون برابر تهران تا مشهد است، میلیاردها سال زمین را در همین فاصله نگه داشته و نمیگذارد بیفتد. زمین به دور خودش میچرخد و در یک مدار تقریباً بیضیشکلی به دور خورشید میگردد و این نیروی حافظ خورشید نمیگذارد که زمین فاصلهاش را بیشتر کند و همانجا آن را نگه داشته است؛ چون اگر زمین فاصلهاش را بیشتر کند، کل هستی منجمد میشوند. همچنین نمیگذارد فاصلهاش را نزدیکتر کند؛ چون اگر نزدیک کند، زمین یک گلوله آتش میشود. این نیرو چه داستانی است! خورشید گاز است و هیچچیز دیگری نیست. کوه و خاک و سنگ و آب نیست، خورشید گاز است و خدا چه نیرویی در این گاز قرار داده که زمین، مریخ، زحل، اورانوس، نپتون و زهره را در مدار معیّنی نگه داشته است.
حقیقت معنایی شمس و قمر در قرآن
کراراً در قرآن خورشید و ماه را ذکر میکند و به خورشید و ماه قسم میخورد. این در ذهن مبارکتان باشد. این متن یکبار در قرآن آمده است و خدا در سورهٔ آلعمران میفرماید: «وَمَا يَعْلَمُ»[1] نمیداند، یعنی بهدنبال دانای این مسئله نگرد که فقط دو نفر میدانند و نفر سوم را دنبال نکن؛ نه فیلسوفی، نه عارفی، نه فقیهی، نه مجتهد اعلمی، نه استاد بالایی و نه پروفسوری. «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»، آیات قرآن من تأویل دارد و غیر از این معنی ظاهرش که وقتی «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»[2] میگوید، در ذهن شما «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»[3] میآید؛ یعنی در ذهن شما یکمرتبه همین خورشیدی میآید که صبحها طلوع میکند. در ذهن شما همین ماهی میآید که در چند شب از هلال تا بدر میآید و از بدر هم پایین میرود تا در مَحاق برود؛ ولی این شمس و قمری که من در قرآن میگویم، یک تأویل دارد و این لغت شمس و قمر، باطنی هم دارد.
تأویل آیات، تنها در اختیار خدا و راسخون علم
چه کسی باطن این شمس و قمر را میداند؟ هیچکس نمیداند و فقط من خودم میدانم. «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» و آنهایی که علمشان علم راسخ است؛ یعنی تخت علم من در کاخ قلبشان قرار داده شده است و آنها هم میدانند. این آیه در قرآن هست و قابلانکار هم نیست.
تأویل شمس و قمر
حالا همه ما با هم خدمت وجود مبارک رسول خدا(ص) میرویم (البته شخص خودشان که نیستند، بلکه فرهنگ، آثار و شخصیتشان هست) و عرض میکنیم: یارسولالله! خدا در سورهٔ آلعمران میگوید تأویل آیات مرا جز خودم و راسخون در علم نمیدانند. دو کلمهٔ شمس و قمر در قرآن است، شمس یعنی همین خورشید و قمر یعنی همین ماه، تأویل اینها چیست؟ میفرمایند: من تأویل شمس هستم و امام معصوم هم تأویل قمر است. من خورشید هدایت جامعهٔ انسانی تا قیامت هستم و بعد از غروب خورشید وجود من از دنیا بهطرف آخرت، شب تاریک برای جهان میآید و پروردگار رضایت نداده که جهان را در تاریکی رها کند. بعد از غروب من به افق قیامت و عالم بعد، قمر قرار داده که روشنایی ادامه پیدا بکند تا قیامت. با نور قمر که کسب از نور من است، انسانها در مدار انسانیت خودشان بمانند و گریز پیدا نکنند و تربیت هم بشوند. علی(ع) آن ماه بعد از من است و ماه بعد از علی(ع) هم، حسن و بعد حسین(علیهماالسلام) است؛ تا به ماه آخر برسد که طاووس اهل بهشت است.
وظیفهٔ شمس و قمر، حفظ مردم در مدار انسانیت
یکی از این قمرها در دوران بعد از در محاق قرارگرفتن قمر قبل از خودش، وجود مبارک موسیبنجعفر(ع) است. امام چهکاره است؟ کار امام همان کار پیغمبر(ص) است. پیغمبر(ص) چهکاره است؟ پیغمبر(ص) وظیفه دارد که حافظ مردم باشد تا از مدار انسانیت و آدمیت بیرون نروند؛ ولی فرق بین خورشید منظومه که نمیگذارد این سیارات بیرون بروند با این خورشید و سیاراتش در این است که زمین، مریخ، زحل و عطارد تکویناً مجبور هستند که نتوانند بروند؛ اما انسان آزاد است که از زیر این انرژی و گیرندگی خورشید بیرون برود. انسان میتواند برود، ولی وظیفه دارد که نگریزد و در مدار نبوت بماند. وقتی خورشید نبوت غروب کرد، وارد مدار امامت بشود و در آدمیت و انسانیت بماند و برای تربیتشدن و رشدکردن از نور خورشید نبوت و نور و جاذبهٔ ماه امامت استفاده بکند.
غرقشدن در ظلمات، پیامد دوری از ماه
این تأویلِ این آیات است. خورشید غروب بکند و من خودم را هم از ماه پنهان بکنم، نتیجهاش این است که در ظلمات غرق میشوم؛ نه یک ظلمت، بلکه «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»[4] اگر از پیغمبر من و امام جدا بشوی، از نور درآمدهای و وارد چند نوع ظلمت شدهای. آنوقت وقتی از خورشید و ماه بگریزی، قطعاً یعنی شک نکن که انسان دزد، رباخور، قاتل، خائن، جانی و ظالم میشوی؛ فرعون، نمرود، معاویه، یزید و ترامپ میشوی و وجودت سطل زبالهٔ شیاطین میشود که هرچه استفراغ و کثافت دارند، در تو بریزند.
سرانجام حرکت در شعاع خورشید و ماه
اما اگر در شعاع خورشید نبوت و نور ماه باشی، «اَللّٰهُ وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُم»[5] این آیه هم خیلی جالب است! من تو را از همهٔ تاریکیها بیرون میکشم و در نور وارد میکنم. آنوقت این نور هم در زندگیات آثار خوبی دارد: «وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ»[6] هم نورت در وقت مردنت اینقدر قوی است که وقتی پشت پرده را روشن میکند، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) و ائمه(علیهمالسلام) را بالای سر خودت میبینی و در قیامت هم اینقدر قوی است که «یوْمَ تَرَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ یسْعیٰ نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمٰانِهِمْ»[7] بهشت را در این نور راحت میبینی و جادهاش را هم میبینی، «بُشْرٰاکمُ اَلْیوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ». این خاصیت خورشید نبوت ماه امامت برای ماست.
[1]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 7.
[2]. سورهٔ الرحمن، آیهٔ 5.
[3]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 33.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 257.
[5]. همان.
[6]. سورهٔ انعام، آیهٔ 122.
[7]. سورهٔ حدید، آیهٔ 12.