جلسه هفتم شنبه (25-1-1397)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- معرفت و عشق، دو نیروی قدرتمند در انجام مسئولیت
- معرفت
- محبت و عشق به انجام مسئولیت
- رسول خدا(ص)، معلم بینظیر عالم هستی
- کاملالزیارات از معتبرترین کتب شیعه
- کیفیت زیارت رسول خدا(ص)
- ابلاغ رسالت تا آخرین نفس
- درس پیامرسانی از زیارت رسول خدا(ص)
- اصل و حقیقت شفاعت
- حکایتی شنیدنی از پیامرسانی امر پروردگار
- هر مسلمان، یک پیامرسان برای اسلام
- رسول خدا(ص)، خیرخواه تکتک انسانها
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
معرفت و عشق، دو نیروی قدرتمند در انجام مسئولیت
کلام در مسئولیت پیغمبر بزرگوار اسلام بود. مسئولیتی که از نظر سنگینی معنوی و گستردگی قبل از خودشان تا زمان آدم(ع) سابقه نداشت و بعد از خودشان هم چنان مسئولیتی برعهدهٔ کسی نهاده نشد. با این مسئولیت چه کردند؟ ایشان کل این مسئولیت را به انجام رساندند. چه قدرتی در باطنشان پشتوانهٔ عمل به این مسئولیت بود؟ دو پشتوانه بود:
معرفت
پروردگار عالم را کاملاً میشناختند و عمق مسئولیت و عظمت مسئولیت را هم کاملاً میشناختند. همچنین کل منافع و بهرههای مسئولیت را هم برای خودشان و هم برای مردم میشناختند و به این حقیقت معرفت داشتند که نفسکشیدن هم درحال انجام مسئولیت خود، عبادتالله است. الآن برای من احساس میشود که من مسئول هستم تا به دیدن یک عالم بروم، به دیدن یک بیمار بروم، به دیدن پدر و مادرم بروم، به دیدن یک مؤمن بروم. هیچکدام اینها هم کاری ندارند که برایشان انجام بدهم، ولی از آن لحظهای که برای انجام این مسئولیت حرکت میکنم، تمام نفسهایی که میکشم، عبادت است.
محبت و عشق به انجام مسئولیت
با این معرفتی که به مسئولیت، ارائهکنندهٔ مسئولیت و منافع مسئولیت، هم برای خودشان و هم برای مردم داشتند، نیروی دومی که به ایشان کمک داد، در فرمایشات امام صادق(ع) است و از دل همین معرفت ظهور کرد، محبت و عشق به انجام مسئولیت بود که 23سال خسته نشدند، کنارهگیری و عقبنشینی نکردند، سست و کسل نشدند؛ حتی آنگونه که بدن اقتضا دارد، استراحت نکردند.
این دو نیرویی بود که حضرت را در انجام همهٔ مسئولیتهایشان کمک کرد. گاهی در ادای مسئولیت برایشان روشن بود که خطر قتل وجود دارد، ولی پروردگار به او میفرمود: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»[1] من جان تو را حفظ میکنم و او مسئولیتش را ادا میکرد.
رسول خدا(ص)، معلم بینظیر عالم هستی
هدف من فقط تعریف وضع وجود مقدس ایشان نیست. اگر کسی بخواهد از ایشان تعریف کند، یک دهان به پهنای آفرینش بیشتر میخواهد. هدف من این است: همانطور که سورهٔ احزاب برای ما بیان کرده، از این معلم بینظیر برای خودمان درس بگیریم. ما هم در حدّ خودمان یا با مطالعه یا شنیدن، به حق، مسئولیت و آثار مسئولیت معرفت پیدا بکنیم و خود آن معرفت هم افق طلوع محبت میشود؛ یعنی نیازی نیست که بهدنبال محبت برویم، اما نیاز است که بهدنبال ادای مسئولیت برویم.
کاملالزیارات از معتبرترین کتب شیعه
«کاملالزیارات» کتاب بسیار معتبر و مورد توجهی است که بخش کمی از این کتاب، بیانکنندهٔ زیارتهای پیغمبر(ص) است. گاهی مردم از امام صادق(ع)، گاهی از حضرت باقر(ع) و گاهی هم از حضرت رضا(ع) سؤال میپرسیدند. من تقریباً کل چهار فصل روایات مربوط به حضرت رسول(ص) را در این دو روز نگاه کردم، ائمه هدایت کردهاند که فقط از این سه بزرگوار نقل شده است. حالا یا از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) یا حضرت رضا(ع) پرسیدند که ما به زیارت پیغمبر(ص) میرویم، چگونه ایشان را زیارت کنیم؟ گاهی مثل حضرت صادق(ع) میفرمایند: پدرم امام باقر(ع) برای من نقل کرد که وقتی پدرم زینالعابدین(ع) به زیارت پیغمبر(ص) میرفت، اینگونه زیارت میخواند و بعد متن زیارت نقل شده است.
اتفاقاً با اینکه به صحت این کتاب یقین دارم، در عین حال برای اینکه با یقین بیشتری برای شما صحبت بکنم، آخرین نفری که در سند روایت قرار دارد، سراغ او را در دوسه کتاب رجالی مهم، مثل «جامعالرواة» مقدس اردبیلی، «رجال» بحرالعلوم، «رجال» ابنداوود و «رجال» کشی گرفتم. اینها کتابهایی است که نوشتن آن بسیار زحمت برده و راویان را معرفی کردهاند که این شخص چه کسی بوده، چهچیزی بوده و حرفهایش تا چه حد مورد اعتماد است. بعضی از این راویان (راوی از صحابی حضرت باقر یا امام صادق یا حضرت رضا بوده) را دیدم که نوشتهاند: پیش ائمهٔ ما بسیار آبرومند بودهاند و امامان به اینها نظر خاص داشتهاند و مردمی پاک، آگاه، وارد و پرهیزکار بودهاند. آخرین نفری که روایت را نقل کرده، در کتابها بررسی کردم و دیدم همهٔ آنها از چهرههای معتبر شیعه هستند.
کیفیت زیارت رسول خدا(ص)
امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) به مردمی که از آنها پرسیدند چگونه پیغمبر(ص) را زیارت کنیم تا سرخود در حرم نرویم و خودمان برای خودمان زیارت نسازیم (معلوم است ائمهٔ ما زیارتسازی را هم منع کردهاند و گفتهاند بگذارید ما یادتان بدهیم که در محضر رسول خدا چه بگویید و چگونه حرف بزنید)، بعضی از جملات در زیارتهایی که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) و زینالعابدین(ع) نقل شده، مشترک است که دوسه جملهاش این است:
امام به ما یاد میدهد که بر سر قبر میروی، اینگونه بگو: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ»[2] ای پیامبر عظیمالشأن اسلام! من گواهی میدهم، اقرار دارم و اعتراف میکنم که تمام پیامهای پروردگارت را به ملت رساندی و برای رساندن این پیامها از لابهلای آزارها، حملات، تهمت و افتراها و کتک بدنی رد شدی، ولی رساندی. ما وقتی در سورهٔ احزاب میبینیم که خداوند به ما خطاب میکند: «لَقَدْ کٰانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اَللّٰه أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[3] کل شما از مرد و زن -اداری، معلم، کاسب، جوان و پیر- همواره برای شما تا قیامت، پیغمبر من سرمشق نیک و کاملی است؛ یعنی بین خودتان و پیغمبر(ص) جدایی نیندازید و دائم با او در ارتباط باشید. راه ارتباطش هم این است: کارهایی که او کرده، شما هم در حدّ گنجایش و قدرت خودتان بکنید که یکی این است: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ» من اعتراف میکنم که تو تمام پیامهای پروردگارت را به مردم رساندی.
ابلاغ رسالت تا آخرین نفس
خودشان هم در سال آخر عمرشان، سال دهم هجرت، پنجبار که همه هم نقل کردهاند یکبار در مسجد خیف، دوبار در منا و دوبار در مسجدالحرام جلوی همهٔ مردم که جمع بودند، ایستادند و به پروردگار عالم عرض کردند: خدایا! پیش این مردم شاهد من باش و در روز قیامت گواهی بده که در این 23سال (آن سال، سال آخر عمرشان بود و دوماه بعد از حج از دنیا رفتند) آنچه اینان را به بهشت میرساند و از جهنم حفظ میکرد، برای آنها گفتم. حتی یکیدو ساعت به ازدنیارفتن ایشان مانده بود و دیگر توان راهرفتن نداشتند، امیرالمؤمنین(ع) و فضلبنعباس را صدا زدند و فرمودند زیر بغل مرا بگیرید، بلند کنید و به مسجد ببرید. درِ خانه به مسجد باز میشد و تقریباً تا منبر که میخواستند بروند، ده قدم فاصله بود؛ اما آنروز وقتی از بستر بلند کردند تا به منبر رساندند، روی پلهٔ اول نشستند و بدن کشش رفتن روی پلهٔ دوم و سوم را نداشت. از بستر که بلند کردند تا کنار پلهٔ اول، دو پای ایشان را میکشیدند، خودشان نمیتوانستند بردارند و بگذارند. این چند نفس باقیمانده را هم آمد و برای مردم به منبر رفت. «اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی»، این ادای مسئولیت حتی تا لحظهٔ مرگ، تا نفسهای آخر، تا ضعف کامل بدن ادامه داشت.
درس پیامرسانی از زیارت رسول خدا(ص)
«أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ» آنهم با این کیفیت به ما درس میدهد که خانم، آقا، پیرمرد، جوان، این آقایی که زیارت میکنی، تمام پیامهای پروردگارش را به مردم رساند و تو هم باید یک پیامرسان باشی. ادای مسئولیت رودربایستی ندارد! عروسم است، ممکن است بدش بیاید؛ دامادم است، ممکن است به او بربخورد؛ حاجخانم کنار دستم نشسته، یک چیزی میخواهم بگویم که به نفع عروس، داماد یا برادرم است، مرتب انگشتش را روی دماغش میگذارد و اشاره میکند حرف نزن. برای چه حرف نزنم؟ خدا زبان را برای چه به من داده است؟ زبان را نداده است که در دهان حبس کنم؛ بلکه زبان را داده است که حرف خوب بزنم و حرف بد در دهان راه ندهم. حرف خوب را که هرچه بلد هستم، باید بزنم؛ اما آدم باید هنر گفتن را داشته باشد که با محبت، با عاطفه، نرم و دلسوزانه بگوید.
اصل و حقیقت شفاعت
طبق آیهٔ «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، من هم باید یک پیامرسان باشم؛ اما الآن در کشور ما، از 75میلیون نفر، الّا یکدرصد پیامرسان نیستند. از اینکه به پیغمبر(ص) اقتدا کنند و پیامهای الهی را برسانند، امتناع دارند و رویگردان هستند. ریشهٔ این شفاعتی که در قرآن مطرح است و پروردگار هم بودنش را قطعی میداند، یعنی شفاعت بیبرو و برگرد، چیست؟ ما باید ریشهٔ لغوی آن را نگاه بکنیم: «شفع» یعنی جفت، «وتر» یعنی تک. در قیامت مورد شفاعت قرار میگیرد، یعنی مسائلی در زندگیاش با پیغمبر(ص) هماهنگ و جفت است. حالا اگر یک لَنگی هم دارد، پیغمبر اکرم(ص) از آبرویش استفاده میکند و از پروردگار میخواهد که لَنگی این فرد را ببخشد. اصل شفاعت، یعنی جفتشدن با اخلاق و ایمان و رفتار و کردار پیغمبر اسلام(ص) که یکی این است: من هم در حدّ خودم باید پیامرسان باشم. حالا زبانی بلد نیستم، نامه مینویسم. یک نامهٔ زیبای باعاطفه و بامحبت به نوهام، عروسم، دامادم، بچهام، رفیقم یا همسایهام بنویسم، امضا هم لازم نیست، در یک پاکت تمیز بگذارم و در خانهاش بیندازم. بالاخره از ده نامه هشتتای آن اثر میکند که راه شما درست نیست و خودزنی میکنید، خودتان را از چشم رحمت خدا میاندازید و حیف است! خدا و 124هزار پیغمبر و دوازده امام، همگی راستگو هستند و خبر دادهاند که برپاشدن قیامت حتمی است. برپاشدن قیامت هم برای این است که به حساب اعمال مردم برسند و شما به این قیامت توجه داشته باش؛ اگر آدم نمیتواند بگوید، این دو کلمه را که میتواند بنویسد.
برای اسلام به تعبیر شصتهفتادسال پیش، غلامپستی بشود؛ آنهایی که نامهها را به دم خانهها میآوردند. ما بچه بودیم، لباس سُرمهای به تن آنها بود و با دوچرخه و خورجین پر از نامه طبق آدرس در محله و کوچه میآمدند، درِ خانهها را میزدند و نامه را میدادند. قدیمیها به اینها غلامپستی میگفتند. غلامپستی، یعنی کارگر پستخانه؛ ما هم غلامپستی پیغمبر(ص) بشویم. این منصب کمی نیست! حداقل این است که در قیامت به ما نمیگویند چرا نگفتی؟ چرا ننوشتی؟
حکایتی شنیدنی از پیامرسانی امر پروردگار
همین که در قیامت به ما نگویند چرا، خودش عین خوشی و راحتی است. ما قبل از انقلاب هر جا خانه خریدیم، آنوقت هم خانهها خیلی ارزان بود، ولی یا دو خانه پایینتر از آن خانه یا یک خانه بغل آن خانه یا چهار خانه یا شش خانه پایینتر، یک دبیرستان دخترانه بود که وقتی تعطیل میشد، یک دفعه سیصدچهارصد دختر دبیرستانی لخت بیرون میریختند. من در خانه مینشستم و یک نامهٔ بدون امضا و آدرس، شاید گاهی دو صفحه یا گاهی یک صفحهٔ «آچهار» میشد، به مدیر مدرسه مینوشتم که خانم، شما مرا نمیشناسی و نمیدانی من چه کسی هستم، من هم شما را نمیشناسم؛ اما پروردگار سیصد نفر از بندگانش را به دست جنابعالی داده است. این آیات و روایت حجاب است، این فاطمهٔ زهراست، این خدیجهٔ کبراست، این مریم مادر مسیح است. شما مسئول هستی، اگر قیامت را قبول داری؛ اگر هم قبول نداری، خدا و انبیا و ائمه از قیامت خبر دادهاند، حرف آنها را قبول کن. این دخترها را یک مقدار نصیحت کن! حالا خود مدیر مدرسه هم بیحجاب بود و او هم مثل آنها بود، ولی ما ندیده گرفته بودیم و میگفتیم که شما خانم درسخوانده، استاد و رئیس دبیرستان هستی، این فرزندانتان را نصیحت کنید که اینجور لباس نپوشند و آرایش نکنند. شما میدانید که همهٔ اینها تحریککنندهٔ جوانهای محل به شهوات حرام است. این نامهها اثر هم میگذاشت و دیگر بعد از آن نامه، کسی از آن دبیرستان با آستین خیلی کوتاه و لباس خیلی کوتاه بیرون نمیآمد.
هر مسلمان، یک پیامرسان برای اسلام
ما همه باید پیامرسان اسلام باشیم! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: هیچوقت از گناهکار ناامید نباشید. از کجا میدانی که قبول نمیکند؟ یکوقت من در شهری برای منبر دعوت داشتم. دهدوازدهسال پیش بود؛ برای این روزگار است و برای قبل نیست. منزل به منبر دور بود و آن برگزارکنندگان ماشین میفرستادند و از آن خانهای که گرفته بودند، برای منبر میآوردند. ما پنجشش خیابان را رد میکردیم، غروب که میشد، از زنان و دختران اوضاعی بود! آدم اگر با عینک قرآن نگاه میکرد، میدید شهر روی جهنم است. ظاهرش پر از گل و درخت و زیبایی بود، اما ظاهرش!
ظاهرش چون گورِ کافر پُرحُلل ×××××××× و از درون، قهر خدا عزّوجلّ
به قبرستان ارمنیها بروید و ببینید با چه سنگهایی، با چه تمیزی و نظافتی هستند! سطح شهر روی گل، پارکهای خیلی زیبا و خیابانکشیهای خیلی تمیز بود، ولی باطن شهر روی جهنم بود. بخصوص شبهای شهر که در تمام بلوارهای پر از گل و درختهای خیلی خوبش که دو طرف خیابان بود، نود درصد مردم شهر با زن و بچه و دختر بیرون میریختند و تا ساعت دو نصف شب در این بلوارها و کنار پیادهروهای پر از گل نشسته بودند. کل شهر -زن و مرد و دختر و پسر- قاتی بودند، میزدند و میرقصیدند. تماشایی بود! حالا شما که آن شهر را ندیدهاید و من هم اسم نمیبرم، ما جای شما را خالی میکردیم که چه خبر بود!
من به فکرم افتاد نامهای بهشدت عاطفی از زبان یک جوان بنویسم که من جوانی هستم، سال اول دانشگاهم است و خیلی آدم مفیدی برای آیندهٔ این مملکت میشوم؛ ولی وقتی از خانه بیرون میآیم و شما را میبینم، آرایش شما را میبینم، روی و موی شما را میبینم، بدنتان را میبینم، دائم به گناه میافتم و این گناه، هم به مغز من و هم به اعصاب من آسیب میزند. شما خواهر من و ایرانی هستید، میدانم که دل شما هم برای این کشور میسوزد. شما از این هجوم شدید بدن و روی و موی خود نسبت به من دست بردار تا بتوانم در آرامش فکری و روحی بهخوبی درس بخوانم؛ یا شب که میخواهم درس بخوانم، صدتای شما را دیدم و خیال صدتای شما همینطوری با من بازی میکند. به دوستانی که منبر را میگرداندند، گفتم: یک کاغذ نرم گلاسهٔ گلدار بخرید و این نامه را در دهبیستهزار نسخه چاپ بکنید، بعد آدرس خانهها را از طریق ادارهٔ پست بگیرید و خیلی راحت، هم پست کنید و هم بین بچههای خوب مذهبی پخش کنید تا در خیابان به دست دخترها و خانمها بدهند.
رئیس نیروی انتظامی آن شهر را هم خواستم و گفتم که ما میخواهیم چنین کاری بکنیم. گفت: عالی است! ما هم از بودجهٔ خودمان سر همهٔ چهارراهها بیستسیتا طاقهٔ چادر مشکی زیبا میگذاریم که هر خانم لختی رد شد، کادو کرده و تعارفشان بکنیم. ما هم این کمک را به شما میدهیم. چهارپنجروز گذشت (اینکه میگویم، در روز بعثت پیغمبر و روی منبر پیغمبر راست میگویم. حالا نه در بین مردم آن شهر هستم و نه آن رئیس نیروی انتظامی هست)، رئیس نیروی انتظامی به من گفت: فلانی، بیحجابی و بدحجابی سی درصد در سطح شهر پایین آمده است. گفتم: خبر خیلی خوبی دادی، من هم خبر خیلی خوبی به تو بدهم. گفت: بده! گفتم: دو شب است که به جمعیت منبر من هم بیست درصد اضافه شده و اینجور که به من میگویند، درصد دختران جوان در زنانه -حالا با چادر یا مانتو و روسری موگرفته- شرکت میکنند. ما هم هر کدام یک پیامرسان باشیم، چه عیبی دارد! خدا هم کمک ما میکند. این یک جمله: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ» چقدر عالی است!
رسول خدا(ص)، خیرخواه تکتک انسانها
این جملهٔ دوم چقدر زیباست که هم در زیارت زینالعابدین(ع) است و هم در زیارتی که حضرت رضا(ع) به راوی یاد داده و هم در زیارتی که امام صادق(ع) یاد دادهاند و در کتاب «کاملالزیارات» است: «وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ». آخر در امت آن زمان عرقخور، زناکار، آدم عوضی، عصبانی و بد بوده است؛ یارسولالله! شما نسبت به تکتک مردمی که امتت بودند، انسان خیرخواهی بودی و فقط خیر مردم را میخواستی؛ اگر میدیدی یا میشنیدی که بلایی یا گناهی بر سر کسی آمده، خدا در اینجا میگوید: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ»[4] پیغمبر هم سنگین میشدند و رنج میکشیدند که چرا یکنفر یک قدم بهطرف جهنم برداشت؟ من که جادهٔ بهشت را بهطرفش باز کرده بودم! غصه میخوردند و میفرمودند که امت من، اگر میخواهید از من سرمشق بگیرید، بیتفاوت نباشید و بدِ کسی را نخواهید؛ حتی بدِ آنکسی که بد شما را خواسته است. با خودتان نگویید آن روزی که برادرم اذیتم کرد، مادرزنم اذیتم کرد، پدرزنم چهکار کرد، زمینه نداشتم تلافی کنم و الآن که میدان گیرم آمده است، بگذار پدرش را دربیاورم. این شرخواهی است، نکنید!
دعای پایانی
حبیب خدا! تو خیلی خیرخواه مردم هستی و برای کسی شرّ و ضرر و زیان نمیخواستی؛ در هر صورت، خدایا! معرفت ما را به خودت و پیغمبرت زیاد کن.
خدایا! شوق ادای مسئولیت را در ما کامل کن.
خدایا! ما را نامهرسان و مبلّغ پیغمبرت قرار بده.
[1]. سورهٔ مائده، آیۀ 67.
[2]. متن زیارت رسول خدا(ص) در مفاتیحالجنان.
[3]. سورهٔ احزاب، آیهٔ 21.
[4]. سورهٔ توبه، آیهٔ 128.